پارت ۲۱ فیک تهکوک
مرسی که میخونی شرایط پارت بعدی رو آخر فیک گذاشتم
ویو ته
از کنار آمبولانس رد شدیم که یهو ی صحنه های تاری توی ذهنم مجسم شد ...... آخ سرم خیلی درد میکنه ...
با دستام سرمو گرفتم
_بیب حالت خوبه؟.
+ تصا...سرم درد میکنه
کوک ی بطری آب گرفت جلوم و من نصفش رو ی نفس خوردم...
[۵ مین بعد]
_الان بهتری؟..
+اوهوم
_میخوای بریم بیمارستان؟
+نه خوبم ددی ، بریم ،هیونگ منتظرمونه
_باشه
[۲۰ مین بعد]
جلوی در خونه ی جین هیونگ بودیم
+ددی مرتبم؟
_تو شلخته باشی هم قشنگی!..
+(:
زنگ در خونه رو زدیم و سریعا باز شد...وارد راه پله شدیم تا وردی خونه چند تا پله بود که باید میرفتیم بالا...زنگ وردی رو زدم که جین هیونگ خیلی خوشحال در رو باز کرد و تا منو دید محکم بغلم کرد
+هیونگ خفم کردی
[علامت جین × علامت نامجون ÷]
×میخوام بکشمت
ولم کرد و رفتیم تو خونه و با نامجون هیونگ سلام کردیم و........
×معرفی نمیکنی؟
+عاااممم خب جونگ کوک دوسپسرم
÷×چی؟؟؟!
+چرا انقدر تعجب کردین؟ماهم مثل شماییم!
×ته الان مارو ایسگا کردی یا داری راست میگی؟
_راست میگه من جونگ کوک دوستپسرشم
÷×خوشوقتم
÷احتمالا مارو بشناسی
_البته تهیونگ خیلی راجع بهتون صوبت میکنه نامجون هیونگ دوستپسر جین هیونگ
×اوهوم
+چخبرا هیونگ؟آخرین باری که دیدمت خیلی اوضاع خوب نبود!.
×اومممم خب هیچی بابا از ارث محرومم کردن و کافه رو ازم گرفتن و خانواده ی نامجون از رابطمون مطلع شدن و اینجا رو دادن بهمون
+چی ؟ یعنی مخالفت نکردن؟
÷نه چون تک فرزندم زیاد گیر ندادن
+اوهوم
×راستی کمرت ؟ آخرین بار....
+عاااا اون که خوب شد ...ی خراش کوچیک سطحی بود
×خوبه!تو چی کسی میدونه؟
+نه فقط شما دوتا
_و مادر من
+×÷ها؟
_مامان منم میدونه و مخالفتیم نداره
[ساعت ۱۰ شب]
ویو کوک
+ددی بیا دیگه ...
_دارم میام بیب
داشتم میرفتم سمت اتاق ته تو تخت منتظر بود برم بخوابیم که گوشیم تو دستم لرزید نگاه کردم دیدم پیام اومده بازش کردم از طرف کایل بود
[علامت کایل*]
*قربان پذیرفته شدم
_عالیه ، حواست رو جمع کن اونا خیلی باهوشن
و رفتم کنار ته و خوابیدم
[فلش بک فردا]
گوشی داشت زنگ میخورد، گوشی ته بود . بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم
_الو؟.
■الو؟ تهیونگ خوبی؟
_شما؟
■ها؟ منم .
گوشیو فاصله دادم و دیدم نوشته هونگ جو
_هونگ جو؟
■خاک عالم به سرت یعنی دیگه خواهرت رو یادت نمیاد
_عااا ببخشید من ته نیستم
■شما؟
_جونگ کوکم
■جونگ کوک ؟ چقدر اسمت آشناست ..بیخیال خودش کو؟.
_خوابیده
■آها بیدار شد بگو زنگ بزنه
_باشه
■ممنون فعلا
_اوهوم
میخواستم دوباره بخوابم که متوجه ته شدم
لعنتی خیلی کیوت و خوشگل خوابیده بود دلم طاقت نیاورد و لبام رو بهش رسوندم و لبای نرمش رو بوسیدم و خوابیدم
[فلش بک دوساعت بعد]
با احساس تکون خوردن ی چیزی کنارم از خواب بیدار شدم دیدم ته خیس عرق و تکون میخوره و انگار داره فرار میکنه
_بیب؟
+......
_بیبی؟
+......
_ته بیدار شو!..
+.......
_تهیونگ؟....
یهو از خواب پرید چشماش پر از اشک بود و تا منو دید بغلم کرد
_چیزی نیست کابوس دیدی، هیششش آروم باش
و پشتش رو نوازش کردم تا آروم شد
+سرم درد میکنه، چند روزیه سر درد دارم و از دیروز هم شدت درد بیشتر شده و هم کابوس میبینم...
و.............
شرایط پارت بعد
۵۰ لایک و کامنتارو که میترکونید میدونم
موفق باشید
و اینکه آره من عافم و پی وی نیاین(:
ویو ته
از کنار آمبولانس رد شدیم که یهو ی صحنه های تاری توی ذهنم مجسم شد ...... آخ سرم خیلی درد میکنه ...
با دستام سرمو گرفتم
_بیب حالت خوبه؟.
+ تصا...سرم درد میکنه
کوک ی بطری آب گرفت جلوم و من نصفش رو ی نفس خوردم...
[۵ مین بعد]
_الان بهتری؟..
+اوهوم
_میخوای بریم بیمارستان؟
+نه خوبم ددی ، بریم ،هیونگ منتظرمونه
_باشه
[۲۰ مین بعد]
جلوی در خونه ی جین هیونگ بودیم
+ددی مرتبم؟
_تو شلخته باشی هم قشنگی!..
+(:
زنگ در خونه رو زدیم و سریعا باز شد...وارد راه پله شدیم تا وردی خونه چند تا پله بود که باید میرفتیم بالا...زنگ وردی رو زدم که جین هیونگ خیلی خوشحال در رو باز کرد و تا منو دید محکم بغلم کرد
+هیونگ خفم کردی
[علامت جین × علامت نامجون ÷]
×میخوام بکشمت
ولم کرد و رفتیم تو خونه و با نامجون هیونگ سلام کردیم و........
×معرفی نمیکنی؟
+عاااممم خب جونگ کوک دوسپسرم
÷×چی؟؟؟!
+چرا انقدر تعجب کردین؟ماهم مثل شماییم!
×ته الان مارو ایسگا کردی یا داری راست میگی؟
_راست میگه من جونگ کوک دوستپسرشم
÷×خوشوقتم
÷احتمالا مارو بشناسی
_البته تهیونگ خیلی راجع بهتون صوبت میکنه نامجون هیونگ دوستپسر جین هیونگ
×اوهوم
+چخبرا هیونگ؟آخرین باری که دیدمت خیلی اوضاع خوب نبود!.
×اومممم خب هیچی بابا از ارث محرومم کردن و کافه رو ازم گرفتن و خانواده ی نامجون از رابطمون مطلع شدن و اینجا رو دادن بهمون
+چی ؟ یعنی مخالفت نکردن؟
÷نه چون تک فرزندم زیاد گیر ندادن
+اوهوم
×راستی کمرت ؟ آخرین بار....
+عاااا اون که خوب شد ...ی خراش کوچیک سطحی بود
×خوبه!تو چی کسی میدونه؟
+نه فقط شما دوتا
_و مادر من
+×÷ها؟
_مامان منم میدونه و مخالفتیم نداره
[ساعت ۱۰ شب]
ویو کوک
+ددی بیا دیگه ...
_دارم میام بیب
داشتم میرفتم سمت اتاق ته تو تخت منتظر بود برم بخوابیم که گوشیم تو دستم لرزید نگاه کردم دیدم پیام اومده بازش کردم از طرف کایل بود
[علامت کایل*]
*قربان پذیرفته شدم
_عالیه ، حواست رو جمع کن اونا خیلی باهوشن
و رفتم کنار ته و خوابیدم
[فلش بک فردا]
گوشی داشت زنگ میخورد، گوشی ته بود . بدون اینکه نگاه کنم کیه جواب دادم
_الو؟.
■الو؟ تهیونگ خوبی؟
_شما؟
■ها؟ منم .
گوشیو فاصله دادم و دیدم نوشته هونگ جو
_هونگ جو؟
■خاک عالم به سرت یعنی دیگه خواهرت رو یادت نمیاد
_عااا ببخشید من ته نیستم
■شما؟
_جونگ کوکم
■جونگ کوک ؟ چقدر اسمت آشناست ..بیخیال خودش کو؟.
_خوابیده
■آها بیدار شد بگو زنگ بزنه
_باشه
■ممنون فعلا
_اوهوم
میخواستم دوباره بخوابم که متوجه ته شدم
لعنتی خیلی کیوت و خوشگل خوابیده بود دلم طاقت نیاورد و لبام رو بهش رسوندم و لبای نرمش رو بوسیدم و خوابیدم
[فلش بک دوساعت بعد]
با احساس تکون خوردن ی چیزی کنارم از خواب بیدار شدم دیدم ته خیس عرق و تکون میخوره و انگار داره فرار میکنه
_بیب؟
+......
_بیبی؟
+......
_ته بیدار شو!..
+.......
_تهیونگ؟....
یهو از خواب پرید چشماش پر از اشک بود و تا منو دید بغلم کرد
_چیزی نیست کابوس دیدی، هیششش آروم باش
و پشتش رو نوازش کردم تا آروم شد
+سرم درد میکنه، چند روزیه سر درد دارم و از دیروز هم شدت درد بیشتر شده و هم کابوس میبینم...
و.............
شرایط پارت بعد
۵۰ لایک و کامنتارو که میترکونید میدونم
موفق باشید
و اینکه آره من عافم و پی وی نیاین(:
۱۱.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.