street dancer p⁶
ات داشت میرفت تو اشپ خونه که یهو....هیجی نشد..[برای پاره کردن ادمین به کامنت مراجعه کنید]
ات ویو:
رفتم تو اشمزخونه یه قهوه واسه خودم درست کردم و خوردم...ما باید از اینجا بریم...!
ماری:ه..هی.ات
ات:چه مرگته..
ماری:ما باید از اینجا بریم...باید فرار کنیم اینجوری نمیشه..!
ات:هعی...راست میگی....باید بریم...
ماری:اخه چطوری...؟
ات:خودمم نمیدونم...وایسا..اون پسره حالا حالا ها نمیاد..من یه نقشه دارم
ماری:چی...؟
ات:بیا جلو تا بهت بگم
ماری:بگو
=شب=
_ات و ماری دارو خواب اور رو به اجوما و نگهبانا دادن و فرار کردن_
=فردا=
جیمین مست اومد خونه..
جیمین:ا..اجوما..نگهبانا چشون شده...؟ا..اجوما...ههیی..اون دوتا کوشونن..؟
=جیمین همه عمارتو گشت اما اثری از اون دوتا پیدا نکرد....عصبی سوار ماشینش شد و رفت دنبالشون=
ات ویو:
ات ویو:
رفتم تو اشمزخونه یه قهوه واسه خودم درست کردم و خوردم...ما باید از اینجا بریم...!
ماری:ه..هی.ات
ات:چه مرگته..
ماری:ما باید از اینجا بریم...باید فرار کنیم اینجوری نمیشه..!
ات:هعی...راست میگی....باید بریم...
ماری:اخه چطوری...؟
ات:خودمم نمیدونم...وایسا..اون پسره حالا حالا ها نمیاد..من یه نقشه دارم
ماری:چی...؟
ات:بیا جلو تا بهت بگم
ماری:بگو
=شب=
_ات و ماری دارو خواب اور رو به اجوما و نگهبانا دادن و فرار کردن_
=فردا=
جیمین مست اومد خونه..
جیمین:ا..اجوما..نگهبانا چشون شده...؟ا..اجوما...ههیی..اون دوتا کوشونن..؟
=جیمین همه عمارتو گشت اما اثری از اون دوتا پیدا نکرد....عصبی سوار ماشینش شد و رفت دنبالشون=
ات ویو:
۱۴.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.