فیک عشق قدیمی
فیک عشق قدیمی
پارت ⁷
پرش زمانی چند ماه بعد، بیمارستان:
جورج ویو:
منتظر جلوی در اتاق عمل راه میرفتم، اگه بچم چیزیش بشه چی؟ نه هیچ اتفاقی نمیافته، پدر مادر من و ات تا چند دقیقه دیگه میرسن، همه میدونن که منو ات به اجبار باهم ازدواج کردیم و فقط باهم مثله یه دوستیم ولی الان دیگه اون شده مادر بچم، با اومدن دکتر از اتاق عمل سریع به سمتش رفتم
جورج: دکتر چیشد
دکتر: تبریک میگم هردو سالمن
جورج: ممنونم "لبخند"
وارد اتاق شدم ات رو با بچه بغلش دیدم رفتم سمتشون
جورج: ات خوبی
ات: ا.اوهوم "اروم"
ات: دیدی پسرمون چقد خوشگله "اروم"
جورج؛ اوهوم، ات اسمشو چی دوست داری بزاری؟
ات: من ب.بزارم؟
جورج: اره
ات: (تودلش: تا اونجایی که یادمه تهیونگ اسم تام رو خیلی دوست داشت) اسمشو میزارم تام
جورج: قشنگه
پسرمو بغل کردم و گفتم
جورج: به خانواده ی ما خوش اومدی تام کوچولو "لبخند"
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
پارت ⁷
پرش زمانی چند ماه بعد، بیمارستان:
جورج ویو:
منتظر جلوی در اتاق عمل راه میرفتم، اگه بچم چیزیش بشه چی؟ نه هیچ اتفاقی نمیافته، پدر مادر من و ات تا چند دقیقه دیگه میرسن، همه میدونن که منو ات به اجبار باهم ازدواج کردیم و فقط باهم مثله یه دوستیم ولی الان دیگه اون شده مادر بچم، با اومدن دکتر از اتاق عمل سریع به سمتش رفتم
جورج: دکتر چیشد
دکتر: تبریک میگم هردو سالمن
جورج: ممنونم "لبخند"
وارد اتاق شدم ات رو با بچه بغلش دیدم رفتم سمتشون
جورج: ات خوبی
ات: ا.اوهوم "اروم"
ات: دیدی پسرمون چقد خوشگله "اروم"
جورج؛ اوهوم، ات اسمشو چی دوست داری بزاری؟
ات: من ب.بزارم؟
جورج: اره
ات: (تودلش: تا اونجایی که یادمه تهیونگ اسم تام رو خیلی دوست داشت) اسمشو میزارم تام
جورج: قشنگه
پسرمو بغل کردم و گفتم
جورج: به خانواده ی ما خوش اومدی تام کوچولو "لبخند"
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا
_________________________________
۶.۵k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.