ویو لیونسو
ویو لیونسو
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون...پشتشم جونگ کوکو اوردن...فک کنم میخواستن منتقلش کنن به یه اتاق دیگه...اما....چ.چی! چ.چرا روش پارچه ی سفید انداخته بودننننننن...نه نهه امکان نداره
دوییدم جلوی دکتر
گفتم:اقای دکترر؟ حال مریضم خوبهه؟ چرا روی دویون پارچه ی سفید انداختین چیشدههههه
دکتر: ما هرچقد تلاش کردیم فایده ای نداشت...هنگام عمل بخاطر فشار ایست قلبی کردن...متاسفم
انگار تمام اوار ریخت رو سرم...چشام سیاهی رفت از دیوار گرفتم که نیوفتم...همه ی صورتم خیس شده بود
با همون گریه هام عربده کشیدم:ینی چی که هرچی تلاش کردین فایده نداااشت ینی چییییی تو چطور دکتری هستییییی
و گریه هام شدت گرفت
پرستار:خانم لطفا اروم باشین اینجا بیمارستانه
نشستم روی صندلی و سرمو بین دستام گذاشتم...اون..واقعا یعنی منو ترک کرده بود؟....اون گفت از پیشم نمیرهههه...امکان نداره من نمیتونم ادامه بدم بدون اون
همینجوری گریه میکردم
زنگ زدم به تهیونگ
ویو تهیونگ
داشتم تو باغ تمرین تیر اندازی میکردم...بعدش که تموم شد بکیونم صدا کردم تا توی باغ یکم قدم بزنیم
و همه ی اتفاقات و اینکه جونگ کوک همون دویون بوده رو براش تعریف کردم
اونم کپ کرده بود و باورش نمیشد
ته :بنظرت الان حالش خوبه؟
بکیون:امیدوارم...خب زنگ بزن به لیونسو بپرس
تا اومدم گوشیمو در بیارم خودش زنگ خورد
ته:بله
لیونسو داشت گریه میکرد و با هق هق گفت:تهیونگ....سریع...بیا...بیمارستان****
ته:لیونسووو؟ چیشده خوبیی؟ اتفاقی افتادهه؟ دویون حالش خوبهه؟
لیونسو:فقط..هق...بیا
و بعد گوشیو قطع کرد
بکیون که داشت با نگرانی منو نگاه میکرد وقتی دید تلفن قطع شد پرسید :چیشدهه؟
اگه اتفاقی برای کوک افتاده باشه چی؟...بدون هیچ توضیحی فقط گفتم:بدو بریم سوار ماشین شو
و با یه بادیگارد از عمارت زدیم بیرون و با ماشین من رفتیم...مسیر ۴۵ دیقه ایو یه ربعه رفتیم
بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم و دوییدم تو بیمارستانو رفتم سمت پذیرش.............
تروخدا تو کامنتا جرم ندین.....صبرررر
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۳۰ کامنت
#فیک #کوک #ارمی #رمان #فیک_کوک #bts #army #fake #kook
دکتر از اتاق عمل اومد بیرون...پشتشم جونگ کوکو اوردن...فک کنم میخواستن منتقلش کنن به یه اتاق دیگه...اما....چ.چی! چ.چرا روش پارچه ی سفید انداخته بودننننننن...نه نهه امکان نداره
دوییدم جلوی دکتر
گفتم:اقای دکترر؟ حال مریضم خوبهه؟ چرا روی دویون پارچه ی سفید انداختین چیشدههههه
دکتر: ما هرچقد تلاش کردیم فایده ای نداشت...هنگام عمل بخاطر فشار ایست قلبی کردن...متاسفم
انگار تمام اوار ریخت رو سرم...چشام سیاهی رفت از دیوار گرفتم که نیوفتم...همه ی صورتم خیس شده بود
با همون گریه هام عربده کشیدم:ینی چی که هرچی تلاش کردین فایده نداااشت ینی چییییی تو چطور دکتری هستییییی
و گریه هام شدت گرفت
پرستار:خانم لطفا اروم باشین اینجا بیمارستانه
نشستم روی صندلی و سرمو بین دستام گذاشتم...اون..واقعا یعنی منو ترک کرده بود؟....اون گفت از پیشم نمیرهههه...امکان نداره من نمیتونم ادامه بدم بدون اون
همینجوری گریه میکردم
زنگ زدم به تهیونگ
ویو تهیونگ
داشتم تو باغ تمرین تیر اندازی میکردم...بعدش که تموم شد بکیونم صدا کردم تا توی باغ یکم قدم بزنیم
و همه ی اتفاقات و اینکه جونگ کوک همون دویون بوده رو براش تعریف کردم
اونم کپ کرده بود و باورش نمیشد
ته :بنظرت الان حالش خوبه؟
بکیون:امیدوارم...خب زنگ بزن به لیونسو بپرس
تا اومدم گوشیمو در بیارم خودش زنگ خورد
ته:بله
لیونسو داشت گریه میکرد و با هق هق گفت:تهیونگ....سریع...بیا...بیمارستان****
ته:لیونسووو؟ چیشده خوبیی؟ اتفاقی افتادهه؟ دویون حالش خوبهه؟
لیونسو:فقط..هق...بیا
و بعد گوشیو قطع کرد
بکیون که داشت با نگرانی منو نگاه میکرد وقتی دید تلفن قطع شد پرسید :چیشدهه؟
اگه اتفاقی برای کوک افتاده باشه چی؟...بدون هیچ توضیحی فقط گفتم:بدو بریم سوار ماشین شو
و با یه بادیگارد از عمارت زدیم بیرون و با ماشین من رفتیم...مسیر ۴۵ دیقه ایو یه ربعه رفتیم
بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم و دوییدم تو بیمارستانو رفتم سمت پذیرش.............
تروخدا تو کامنتا جرم ندین.....صبرررر
شرط پارت بعد ۲۰ لایک ۳۰ کامنت
#فیک #کوک #ارمی #رمان #فیک_کوک #bts #army #fake #kook
۱۷.۸k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.