با تو پارت ۱۰
جین ویو
یه نیمساعتی بود داشتم میگشتم .
اما چیزی نبود .پیداش نمیکردم .داشتم همچنان میگشتم که......
ا.ت: س....سلام
جین:(برگشت)ی...یااااا ترسوندیم ا.ت
ا.ت:بب.......(حرفش قطع شد)
راوی :
وقتیا.ت میخواست بگه ببخشید یهو درا قفل شد
جین و ا.ت با هم رفتن سمت د و درو میکشیدن و رمز میزدن که شاید باز بشه ولی در باز نمیشد اونا هم خسته شدن و تکیه دادن به دیوار و نشستن رو زمین
همون لحظه قسمت انباری:
پسره:خانوم کار انجام شد برقا رو قطع کردن درو هم قفل کردم الان خانوم ا.ت گیر افتادن
می هی :عالیه دستمزدتو بهت میدم حالا بیا دنبالم منو ببر جلوی در خونه ی جین که باهم بریم به مهمونی .
زود بیا که دیرمون نشههههه
پسره:چشم خانوم همین الان خودمو میرسونم
(می هی قطع کرد)
ا.ت: استااااد الان چیکار کنیییم درا باز نمیشه فردا پس فردا هم که تعطیلههههههههههههه دو روز اینجا گیر میوفتیییییم از گشنگی و تشنگی میمیریم آقای کیم هم که نیست درا رو باز بکنهههههه خیر سرش رفته مرخصی فکر کنممممم
جین:ا.ت آروم باش یه نفس بگیر
ا.ت:............
جین:اولا اینجا محیط بیرون از کلاسه پس منو جین صدا کن و رسمی حرف نزن معذبم دوما اشکال نداره الان زنگ میزنیم به یکی با کمک بیاد اینجا
ا.ت:هوووووووورااااا عالیه زنگ بزنیددددد
جین:هوم؟
ا.ت زنگ بزنید دیگه با گوشیتون
جین:من گوشیم از صبح شارژ نداشت مطمئنم حتی الان که گمش کردم
ا.ت:واااااااااااااااااااای منم که گوشی نیوردم(سرشو گرفت بین دوتا پاهاش و دستشو گذاشت روی سرش)
جین:ا.ت آروم باش بسعی کن خون سردیتو حفظ کنی و نفس عمیق بکشی یه کاریش میکنیم
ا.ت:(سرشو آورد بالا)هووووووووووووف(نفس عمیق کشید)اوهوم باشه
جین:خوبه ..........حالا میگم که توی اون ساک بزرگه که اندازه ی ماشینه چیه؟؟؟
ا.ت: اها اون چیزه اصن دلیل اینجا اومدنم تقریبا همینه .من اومده بودم که لبتاپمو بردارم که گفتم اقایه کیم نمیزاره بیام داخل پس برای اینکه بتونم گولش بزنم براش کلی غذا .کیک.و آب وابمیوه آوردم. تا بزاره بیام تو
جین:غذا؟؟؟
ا.ت:آره دیگه غذا
جین:خب ما که دیگه مشکلی نداریم
ا.ت:جان؟؟؟؟؟
جین:غذا که داریم لبتاپم که داریم فقط پتو متکا کمه البته با همینا هم میشه سر کرد .
ا.ت :(خوشحال شد)نه هیچی کم نداریم
جین:هوم؟؟؟؟؟
ا.ت:آره هیچی کم نداریم چون مربی ورزش پتو متکا آورده بود که بهمون نحوه ی صحیح خوابیدن رو نشون بده یادش رفت ببرشون برای همین الان بالای کمده.
جین:عههههه خب دیگه حله از الان به بعد خونمونه.
ا.ت :اوهوم
غمم گینه بابام رفت خونه عمم بعد الان بابام خونه نیست دیگه کسی نیست ساعت شیش صبح بلندم کنه بگه صبح بخیر بعد خودش بره بخوابه الان که فکرشو میکنم بدون بابام هیچم فردا میادا ولی دلم براش تنگ شده🌚🌚🌚
یه نیمساعتی بود داشتم میگشتم .
اما چیزی نبود .پیداش نمیکردم .داشتم همچنان میگشتم که......
ا.ت: س....سلام
جین:(برگشت)ی...یااااا ترسوندیم ا.ت
ا.ت:بب.......(حرفش قطع شد)
راوی :
وقتیا.ت میخواست بگه ببخشید یهو درا قفل شد
جین و ا.ت با هم رفتن سمت د و درو میکشیدن و رمز میزدن که شاید باز بشه ولی در باز نمیشد اونا هم خسته شدن و تکیه دادن به دیوار و نشستن رو زمین
همون لحظه قسمت انباری:
پسره:خانوم کار انجام شد برقا رو قطع کردن درو هم قفل کردم الان خانوم ا.ت گیر افتادن
می هی :عالیه دستمزدتو بهت میدم حالا بیا دنبالم منو ببر جلوی در خونه ی جین که باهم بریم به مهمونی .
زود بیا که دیرمون نشههههه
پسره:چشم خانوم همین الان خودمو میرسونم
(می هی قطع کرد)
ا.ت: استااااد الان چیکار کنیییم درا باز نمیشه فردا پس فردا هم که تعطیلههههههههههههه دو روز اینجا گیر میوفتیییییم از گشنگی و تشنگی میمیریم آقای کیم هم که نیست درا رو باز بکنهههههه خیر سرش رفته مرخصی فکر کنممممم
جین:ا.ت آروم باش یه نفس بگیر
ا.ت:............
جین:اولا اینجا محیط بیرون از کلاسه پس منو جین صدا کن و رسمی حرف نزن معذبم دوما اشکال نداره الان زنگ میزنیم به یکی با کمک بیاد اینجا
ا.ت:هوووووووورااااا عالیه زنگ بزنیددددد
جین:هوم؟
ا.ت زنگ بزنید دیگه با گوشیتون
جین:من گوشیم از صبح شارژ نداشت مطمئنم حتی الان که گمش کردم
ا.ت:واااااااااااااااااااای منم که گوشی نیوردم(سرشو گرفت بین دوتا پاهاش و دستشو گذاشت روی سرش)
جین:ا.ت آروم باش بسعی کن خون سردیتو حفظ کنی و نفس عمیق بکشی یه کاریش میکنیم
ا.ت:(سرشو آورد بالا)هووووووووووووف(نفس عمیق کشید)اوهوم باشه
جین:خوبه ..........حالا میگم که توی اون ساک بزرگه که اندازه ی ماشینه چیه؟؟؟
ا.ت: اها اون چیزه اصن دلیل اینجا اومدنم تقریبا همینه .من اومده بودم که لبتاپمو بردارم که گفتم اقایه کیم نمیزاره بیام داخل پس برای اینکه بتونم گولش بزنم براش کلی غذا .کیک.و آب وابمیوه آوردم. تا بزاره بیام تو
جین:غذا؟؟؟
ا.ت:آره دیگه غذا
جین:خب ما که دیگه مشکلی نداریم
ا.ت:جان؟؟؟؟؟
جین:غذا که داریم لبتاپم که داریم فقط پتو متکا کمه البته با همینا هم میشه سر کرد .
ا.ت :(خوشحال شد)نه هیچی کم نداریم
جین:هوم؟؟؟؟؟
ا.ت:آره هیچی کم نداریم چون مربی ورزش پتو متکا آورده بود که بهمون نحوه ی صحیح خوابیدن رو نشون بده یادش رفت ببرشون برای همین الان بالای کمده.
جین:عههههه خب دیگه حله از الان به بعد خونمونه.
ا.ت :اوهوم
غمم گینه بابام رفت خونه عمم بعد الان بابام خونه نیست دیگه کسی نیست ساعت شیش صبح بلندم کنه بگه صبح بخیر بعد خودش بره بخوابه الان که فکرشو میکنم بدون بابام هیچم فردا میادا ولی دلم براش تنگ شده🌚🌚🌚
۲.۹k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.