(وقتی قلبت... درخواستیpاخر)
وقتی صدای محکم افتادن چیزی رو شنید دوباره به سمتت برگشت.
چشماش گشاد شد و اشک داخلش حلقه زد. تو بی حس روی زمین افتاده بودی و چشمات بسته بود. تورو روی مبل گذاشت و دستای یخ زدتو تو دستش گرفت.متوجه شده بود که زیادی از مرز گذشته بود.
«عشق من ...لطفا چشمای قشنگتو باز کن..التماس میکنم»
نتونست اشکاشو نگه داره و ناچار به اشکاش اجازه سقوط داد. سرشو روی دستت قرار داد و به التماس کردن ادامه داد. بعد مدتی چشماتو باز کردی و با سونگمینی مواجه شدی که چشماش از گریه قرمز شده بود و به مظلومی بهت نگاه میکرد.
«سونگ... مین»
«عشقم بیدار شدی؟خیلی متاسفم عشق من. منو ببخش نباید اون حرف مزخرف رو میزدم تو با ارزش ترین داراییم هستی من..من نمیدونم چی بگم.. هیچ کلمه ای نمیتونه توصیف کنه چقد پشیمونم... من احمق بودم..فقط منو ببخش.. من بدون تو نمیتونم.. من.. »
حرفش با اومدن دستت رو صورتش قطع شد. بادستت صورتش رو نوازش کردی و لبخند بی جونی زدی.
«سونگمین..دوست دارم»
و محکم لبتو رو لبش گذاشتی که اشک از چشمای هردوتون سر خورد.
«دوست دارم تا وقتی که روحم از بدنم جدا بشه.»
ᴇɴᴅ
چشماش گشاد شد و اشک داخلش حلقه زد. تو بی حس روی زمین افتاده بودی و چشمات بسته بود. تورو روی مبل گذاشت و دستای یخ زدتو تو دستش گرفت.متوجه شده بود که زیادی از مرز گذشته بود.
«عشق من ...لطفا چشمای قشنگتو باز کن..التماس میکنم»
نتونست اشکاشو نگه داره و ناچار به اشکاش اجازه سقوط داد. سرشو روی دستت قرار داد و به التماس کردن ادامه داد. بعد مدتی چشماتو باز کردی و با سونگمینی مواجه شدی که چشماش از گریه قرمز شده بود و به مظلومی بهت نگاه میکرد.
«سونگ... مین»
«عشقم بیدار شدی؟خیلی متاسفم عشق من. منو ببخش نباید اون حرف مزخرف رو میزدم تو با ارزش ترین داراییم هستی من..من نمیدونم چی بگم.. هیچ کلمه ای نمیتونه توصیف کنه چقد پشیمونم... من احمق بودم..فقط منو ببخش.. من بدون تو نمیتونم.. من.. »
حرفش با اومدن دستت رو صورتش قطع شد. بادستت صورتش رو نوازش کردی و لبخند بی جونی زدی.
«سونگمین..دوست دارم»
و محکم لبتو رو لبش گذاشتی که اشک از چشمای هردوتون سر خورد.
«دوست دارم تا وقتی که روحم از بدنم جدا بشه.»
ᴇɴᴅ
۱.۵k
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.