Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۱۵
که یهو دستشو گذاشت رو پام که یهو بدنم یخ زد
(میکائل)
همنجور با مدیر شرکت حرف میزدیم امدم مدارک از شیرین بگیرم دیدم پسره دستشو گذاشته روی پا شیرین خون به مغزم نرسید بلند شدم و میز پرت کردم اونور و یقه پسره رو گرفتم
شیرین: نکن میکائل غلط کرد ولش کن
میکائل: گوه خورده دست زده به زن من مادر عمومی
شیرین:ولش کن
دوتایشون بهم دیگه مشت میزنند منم دست میکائل میکشیدم که ول کنه که یهو اون پسره بهم یک سیلی زد که میکائل نفهمید و گلو پسره گرفت
(سعید)
با ملیحه بیرون حرف میزدیم که صدای سر صدا از تویی شرکت امد رفتیم داخل دیدیم میکائل داره با یک پسره دعوا میکنه رفتم و میکائل جدا کردم اوردم بیرون
(میکائل)
میخواستم پسره رو بکشم اون دست روی نقطه ضعیف من گذاشته بود و اون سیلی که به شیرین زد انگار دنیا روی سرم خراب شد
سعید امدش مارو جدا کرد و منو اورد بیرون و شیرین هم امد رفتیم هتل صورتم خونی شده بود شیرین وسایل پانسمان گرفت و امد پیشم
ملیحه سعید رفته بودن بیرون و با کیارش حرف میزدند شیرین هم پیش من بود و صورتمو تمیز میکرد جلوم زانو زده بود و با دقت زخمم هامو پانسمان میکرد
شیرین:چرا دعوا راه انداختی صورتتو داغون کردن
میکائل:چون دست روی نقطه ضعیفم گذاشتن
شیرین با این حرفم صورتش سرخ شد که همنجور داشت گوشه لبمو تمیز میکرد لباشو بوسیدم
(شیرین)
همنجور ک صورت میکائل پانسمان میکردم یهو لبمو بوسید هیچ حرکتی نمکردم حتی پسش هم نمزدم بعد چند مین لبامو ول کرد و با دستش صورتمو نوازش کرد
میکائل:دوست دارم
وقتی این حرفمو زد قلبم تند تند زد انگار تو قلبم عروسی بود همنجور به چشم هاش نگاه میکردم که سعید ملیحه امدن
سعید:به کیارش گفتم گفت پیگیری میکنم
میکائل:اصلا ربطی به مدیر شرکت نداشت که اون پسرا اینکارو کردن
Part۱۱۵
که یهو دستشو گذاشت رو پام که یهو بدنم یخ زد
(میکائل)
همنجور با مدیر شرکت حرف میزدیم امدم مدارک از شیرین بگیرم دیدم پسره دستشو گذاشته روی پا شیرین خون به مغزم نرسید بلند شدم و میز پرت کردم اونور و یقه پسره رو گرفتم
شیرین: نکن میکائل غلط کرد ولش کن
میکائل: گوه خورده دست زده به زن من مادر عمومی
شیرین:ولش کن
دوتایشون بهم دیگه مشت میزنند منم دست میکائل میکشیدم که ول کنه که یهو اون پسره بهم یک سیلی زد که میکائل نفهمید و گلو پسره گرفت
(سعید)
با ملیحه بیرون حرف میزدیم که صدای سر صدا از تویی شرکت امد رفتیم داخل دیدیم میکائل داره با یک پسره دعوا میکنه رفتم و میکائل جدا کردم اوردم بیرون
(میکائل)
میخواستم پسره رو بکشم اون دست روی نقطه ضعیف من گذاشته بود و اون سیلی که به شیرین زد انگار دنیا روی سرم خراب شد
سعید امدش مارو جدا کرد و منو اورد بیرون و شیرین هم امد رفتیم هتل صورتم خونی شده بود شیرین وسایل پانسمان گرفت و امد پیشم
ملیحه سعید رفته بودن بیرون و با کیارش حرف میزدند شیرین هم پیش من بود و صورتمو تمیز میکرد جلوم زانو زده بود و با دقت زخمم هامو پانسمان میکرد
شیرین:چرا دعوا راه انداختی صورتتو داغون کردن
میکائل:چون دست روی نقطه ضعیفم گذاشتن
شیرین با این حرفم صورتش سرخ شد که همنجور داشت گوشه لبمو تمیز میکرد لباشو بوسیدم
(شیرین)
همنجور ک صورت میکائل پانسمان میکردم یهو لبمو بوسید هیچ حرکتی نمکردم حتی پسش هم نمزدم بعد چند مین لبامو ول کرد و با دستش صورتمو نوازش کرد
میکائل:دوست دارم
وقتی این حرفمو زد قلبم تند تند زد انگار تو قلبم عروسی بود همنجور به چشم هاش نگاه میکردم که سعید ملیحه امدن
سعید:به کیارش گفتم گفت پیگیری میکنم
میکائل:اصلا ربطی به مدیر شرکت نداشت که اون پسرا اینکارو کردن
۸۰۴
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.