فراموشت نمیکنم!3. P.3
☆پارت ۲ فصل ۳☆
که بتونه برش داره...
[ویو ا.ت]
دستشو برداشتم که یهو بوسید منو...منم از تعجب رفتم عقب
+بیشووووررررر^بغض سگی^
_چیه خب؟
+اصن قهرم
و مثل بچه کوچولوعا بلند شدم رفتم اتاقم رفتم زیر پتو گرفتم خوابیدم
صدای پاهاشو میشنیدم اومد تو اتاق...
_ا.ت ا.ت ا.ت
اومد زیر پتو از پشت بغلم کرد
_دلت میاد باهام قهر کنی؟
_ا.ت
_خدایی بخاطر یه..... استغفرالله ا.تتتتتتتت
_نفسم...زندگیم...هعیییی
که خودشم چرخید اونور...بعد چند مین خوابم نبرد باورم نمیشد. البته دلایلی هم داشت..که تهیونگ گفت...
_هنوزم نمیخوای حرف بزنی؟
+نوچ
_ولی حرف زدی
برگشتم سمتش که یهو...
[ویو تهیونگ]
یهو برگشت سمتم منم برکشتم ولی دیدم رفت زیر پتو
_چیشد؟
+هی..چ..ی
_درد داری؟
+....
رفتم سمتش بغلش کردم که شروع کرد گریه کردن
_ا.تتتتت
+درد میکنههههههه
_وات?
+لامپ صد وات
_ببینم امروز پر.یود شدیی؟
+اوم
[ویو ا.ت]
شروع کرد ماساژ دادن شکمم که نفهمیدم کی خوابم برد...
صبح کم کم بیدار شدم ساعتو دیدم ساعت ۹ بودددددد
+جیغغغغغغغ
بلند شدم رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم با عصبانیت زنگ زدم تهیونگ...
...........
+چرا بیدارم نکردییییی
_عع حرف زدییی
+هوم؟
_خب استراحت لازمی بانو
+باید بیدارم میکردی
_خب خودت گفتی قهرم
+اصلا چرا گوشیم زنگ نخورد
_چون قطعش کردم😂
+نخند^بغض^
_عه عه باش باش چیزه...عامممممممم میگم هیچکی شرکت نیومده
+چرا؟
_فکر کنم نمیتونستن بیان شرکت
+چرا؟
_راهتو کج کن عشقم
+وات؟
_اونا دیشب باهم بودن
+عاهااااا خب تو تنهایی چرا اونجاییی
_ا.ت خب ممکنه چند شب دیر بیام خونه چون با یه شرکت قرارداد بستیم نصف کارکندا رفتن برااون کار کنن
+میخوای بیام کمک؟
_تا موقعی که خوب شدی اجازه نداری بیای
+خب میام کار نمیکنم
_اگه بیای کار میکنی میشناسمت
+حیحی...بای بای
_بای بیب
...............
کلی سوال برام پیش اومد...تهیونگو نمیبینم؟ شبا قراره دیر بیاد؟....اخه مکه یه قرارداد بستن انقد کار داره؟...نکنه کارلوس بره بزنتش...
خب شرایط پارت بعد
۸لایک
۸ کامنت
که بتونه برش داره...
[ویو ا.ت]
دستشو برداشتم که یهو بوسید منو...منم از تعجب رفتم عقب
+بیشووووررررر^بغض سگی^
_چیه خب؟
+اصن قهرم
و مثل بچه کوچولوعا بلند شدم رفتم اتاقم رفتم زیر پتو گرفتم خوابیدم
صدای پاهاشو میشنیدم اومد تو اتاق...
_ا.ت ا.ت ا.ت
اومد زیر پتو از پشت بغلم کرد
_دلت میاد باهام قهر کنی؟
_ا.ت
_خدایی بخاطر یه..... استغفرالله ا.تتتتتتتت
_نفسم...زندگیم...هعیییی
که خودشم چرخید اونور...بعد چند مین خوابم نبرد باورم نمیشد. البته دلایلی هم داشت..که تهیونگ گفت...
_هنوزم نمیخوای حرف بزنی؟
+نوچ
_ولی حرف زدی
برگشتم سمتش که یهو...
[ویو تهیونگ]
یهو برگشت سمتم منم برکشتم ولی دیدم رفت زیر پتو
_چیشد؟
+هی..چ..ی
_درد داری؟
+....
رفتم سمتش بغلش کردم که شروع کرد گریه کردن
_ا.تتتتت
+درد میکنههههههه
_وات?
+لامپ صد وات
_ببینم امروز پر.یود شدیی؟
+اوم
[ویو ا.ت]
شروع کرد ماساژ دادن شکمم که نفهمیدم کی خوابم برد...
صبح کم کم بیدار شدم ساعتو دیدم ساعت ۹ بودددددد
+جیغغغغغغغ
بلند شدم رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم با عصبانیت زنگ زدم تهیونگ...
...........
+چرا بیدارم نکردییییی
_عع حرف زدییی
+هوم؟
_خب استراحت لازمی بانو
+باید بیدارم میکردی
_خب خودت گفتی قهرم
+اصلا چرا گوشیم زنگ نخورد
_چون قطعش کردم😂
+نخند^بغض^
_عه عه باش باش چیزه...عامممممممم میگم هیچکی شرکت نیومده
+چرا؟
_فکر کنم نمیتونستن بیان شرکت
+چرا؟
_راهتو کج کن عشقم
+وات؟
_اونا دیشب باهم بودن
+عاهااااا خب تو تنهایی چرا اونجاییی
_ا.ت خب ممکنه چند شب دیر بیام خونه چون با یه شرکت قرارداد بستیم نصف کارکندا رفتن برااون کار کنن
+میخوای بیام کمک؟
_تا موقعی که خوب شدی اجازه نداری بیای
+خب میام کار نمیکنم
_اگه بیای کار میکنی میشناسمت
+حیحی...بای بای
_بای بیب
...............
کلی سوال برام پیش اومد...تهیونگو نمیبینم؟ شبا قراره دیر بیاد؟....اخه مکه یه قرارداد بستن انقد کار داره؟...نکنه کارلوس بره بزنتش...
خب شرایط پارت بعد
۸لایک
۸ کامنت
۴.۷k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.