Part4
کالیسی:با حجوم نور چشمانمو باز کردم به اطراف با گیجی و منگی خیره شدم خدمت کارا در حال جمع کردن اطراف بودن چشمم که به مادرم بالای سرم خورد بی اختیار با بی حالی گفتم
کالیسی:باز چیه؟این وقت صبح تو اتاقم چی کار دارید؟
م/کا:بلند شو کالیسی همه سر میز صوبحانه منتظر تو هستن پدرت موضوع مهمی رو میخواد مطرح کنه
کالیسی:فهمیدم همین الان حاظر میشم
بعد از دوش کوتاه و حاظر شدن از اتاقم خارج شدم همان تور که از پله ها پایین میرفتم به کسانی که سر میز بودن بلند سلام کردم و در جواب از همه صبح بخیر دریافت کردم کنار برادر ناتنیم نامجون نشستم
درسته من یک برادر ناتنی و مادر ناتنی داشتم ، پدرم دو زن داشت که بینشون مادر ناتنیم رو بیشتر دوست داشت .پدرم تنها برای من سخت میگرفت اما نامجون اینگونه نبود چون اعتقاد داشت پسره اما من یک دخترم و اجازه دخالت تو باند و بازار سیاه نداشتم بیشتر کار ها رو به نامجون میسپورد طوری که انگار جانشین پدر اونه نامجون در واقع پسر خوب و ساکیته رابطه خوبی باهم داریم بر خلاف مادرامون مشغول خوردن صوبونه بودیم که پدر سر صحبت رو باز کرد
پ/کا:امروز به عمارت جئون ها دعوتیم همتون شب برای رفتن آماده باشید الخوصوصتو کالیسی
کالیسی:مسئله ای راجب من هست که حضورم مهمه پدر!
پ/کا:شب خودت میفهمی دخترم
کالیسی:پدر من چند تا کتاب در مورد اجدادمان خوندم و میتونم چند سوال راجبشون ازتون ...
پ/کا:توو چطور جرعت کردی به اتاق ممنوعه بری!(عربده)
کالیسی:م..من به اتاق مم...
پ/کا:ببر صداتو...وضعیف تو مثل مادرت رسیدگی به خونه و همسرته تو نه جانشینی و نه کسی هستی که بخای از رازچندین ساله اجدادمان خبر دار بشی دیگه نشنوم(عربده)
کالیسی: ب..بله پدر(بغض)
تبعیز تا کی؟تا کی دخترا باید با ذهن عقب مونده خانوادشون زندگی کنن؟ولی من کالیسی سکرتو هستم نشون میدم که چی کتمه بعد از خوردن صوببونه همه به اطراف پخش شدن امروز با کارارگاه آوریو قرار ملاقات دارم شاید بپرسید چرا ؟
رازی که بین دو خاندان وجود داره فقط اجداد و پدرانمون میدونه و این راز رو زمانی میفهمیم که جانشین بعدی اون خاندان باشید فهمیدن این راز قبل از مراسم جانشینی برادرم میتونه کمک کنه که من جانشین پدرم بشم برای همین با کارآگاه آوریو یکی از موفق ترین و باهوش ترین کارآگاه توی نیکروپلیس است نباید امیدمو از دست بدم حتی اگر رئیس هم نشم از نیکروپلیس میرم تا خاندانی جدید اما قدرت مند تشکیل بدم
بعد از حاظر شدن از اتاقم بیرون اومدم و از عمارت خارج شدم قرار ملاقات ما کنا ساحل بود وقتی به ساحل رسیدم کارآگاه رو دیدم به طرفش رفتم
+جناب آوریو ؟
-آه مادمازل خوش اومدید!
Like70
کالیسی:باز چیه؟این وقت صبح تو اتاقم چی کار دارید؟
م/کا:بلند شو کالیسی همه سر میز صوبحانه منتظر تو هستن پدرت موضوع مهمی رو میخواد مطرح کنه
کالیسی:فهمیدم همین الان حاظر میشم
بعد از دوش کوتاه و حاظر شدن از اتاقم خارج شدم همان تور که از پله ها پایین میرفتم به کسانی که سر میز بودن بلند سلام کردم و در جواب از همه صبح بخیر دریافت کردم کنار برادر ناتنیم نامجون نشستم
درسته من یک برادر ناتنی و مادر ناتنی داشتم ، پدرم دو زن داشت که بینشون مادر ناتنیم رو بیشتر دوست داشت .پدرم تنها برای من سخت میگرفت اما نامجون اینگونه نبود چون اعتقاد داشت پسره اما من یک دخترم و اجازه دخالت تو باند و بازار سیاه نداشتم بیشتر کار ها رو به نامجون میسپورد طوری که انگار جانشین پدر اونه نامجون در واقع پسر خوب و ساکیته رابطه خوبی باهم داریم بر خلاف مادرامون مشغول خوردن صوبونه بودیم که پدر سر صحبت رو باز کرد
پ/کا:امروز به عمارت جئون ها دعوتیم همتون شب برای رفتن آماده باشید الخوصوصتو کالیسی
کالیسی:مسئله ای راجب من هست که حضورم مهمه پدر!
پ/کا:شب خودت میفهمی دخترم
کالیسی:پدر من چند تا کتاب در مورد اجدادمان خوندم و میتونم چند سوال راجبشون ازتون ...
پ/کا:توو چطور جرعت کردی به اتاق ممنوعه بری!(عربده)
کالیسی:م..من به اتاق مم...
پ/کا:ببر صداتو...وضعیف تو مثل مادرت رسیدگی به خونه و همسرته تو نه جانشینی و نه کسی هستی که بخای از رازچندین ساله اجدادمان خبر دار بشی دیگه نشنوم(عربده)
کالیسی: ب..بله پدر(بغض)
تبعیز تا کی؟تا کی دخترا باید با ذهن عقب مونده خانوادشون زندگی کنن؟ولی من کالیسی سکرتو هستم نشون میدم که چی کتمه بعد از خوردن صوببونه همه به اطراف پخش شدن امروز با کارارگاه آوریو قرار ملاقات دارم شاید بپرسید چرا ؟
رازی که بین دو خاندان وجود داره فقط اجداد و پدرانمون میدونه و این راز رو زمانی میفهمیم که جانشین بعدی اون خاندان باشید فهمیدن این راز قبل از مراسم جانشینی برادرم میتونه کمک کنه که من جانشین پدرم بشم برای همین با کارآگاه آوریو یکی از موفق ترین و باهوش ترین کارآگاه توی نیکروپلیس است نباید امیدمو از دست بدم حتی اگر رئیس هم نشم از نیکروپلیس میرم تا خاندانی جدید اما قدرت مند تشکیل بدم
بعد از حاظر شدن از اتاقم بیرون اومدم و از عمارت خارج شدم قرار ملاقات ما کنا ساحل بود وقتی به ساحل رسیدم کارآگاه رو دیدم به طرفش رفتم
+جناب آوریو ؟
-آه مادمازل خوش اومدید!
Like70
۱۴.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.