🍷🖤My fackin daddy
ات :داشتم مدرسه رو تمیز میکردم که قیافه مدیر دیدم حالم بهم خورد .
اما عصبانیتمو کنترل کردم
ات :توکلاس همه از من بدشون میومد بجز یه پسره اون با من رفتار بدی داشت اسمش فک کنم لی سویی بود .
همهی بچه های کلاس داشتن ات رو اذیت میکردن ات خواست از کلاس بره بیرون که یه پسره جلوشو گرفت گفت کجا خانم کوچولو ؟
لی سویی: دست ات رو گرفت و به پسره گفت به تو ربطی ندارع
یکی از دخترای کلاس گفت سویی از تو بعیده چطوری به این دختر کثیف دست میزنی ؟
لی سویی: به تو ربطی نداره
دختره :ایش
لی سویی: ات خوبی ؟
ات : بدون کمک توهم خوب بودم برو پیش همونا
لی سویی :عین اون موقع هایی
ات :چی؟
لی سویی :هیچی هیچی
ات :به هر حال ممنونم
لی سویی : (نیشخند ) خواهش
ات : رفت تا ۳ساعت مونده تمیز کاری ها رو انجام بده
لی سویی : می تونم موخشو بزنم ؟
مدتی گذشت چون لی سویی با ات بد نبود ات هم چند تا دوست پیدا کرده بود هم و اونقدرم مدرسه براش بد نبود . معمولی با رتبه خوب امسال رو گذروند و فارغ تحصیل شد . اما باچندتا از دوستاش و با دوست صمیمیش وارد یه دانشگاه شدن. لی سویی هم علاقش به ات بیشتر شده بود هم تهیونگ .
ات : (باخودش)هستم چرا اینقدر خونه دورهه مامان شام چی پخته ؟
لی سویی: سوار شو .
ات: چی ؟
لی سویی :سوار شو
ات :ااااا اوک
لی سویی : بریم
(رسیدن )ات: ممنون که رسوندیم
لی سویی :خواهش .
تهیونگ
نظرم راجب ات عوض شده فک کنم یه حسایی بهش دارم نه نه ندارم ولی خوب کیوته کیو دارم گول میزنم دوستش دارم ؟
اگه خوشتون اومد کامنت بزارید ازین جا به بعد فیک خیلی قشنگ میشه
لباس ات واسه دانشگاه رو گذاشتم
اما عصبانیتمو کنترل کردم
ات :توکلاس همه از من بدشون میومد بجز یه پسره اون با من رفتار بدی داشت اسمش فک کنم لی سویی بود .
همهی بچه های کلاس داشتن ات رو اذیت میکردن ات خواست از کلاس بره بیرون که یه پسره جلوشو گرفت گفت کجا خانم کوچولو ؟
لی سویی: دست ات رو گرفت و به پسره گفت به تو ربطی ندارع
یکی از دخترای کلاس گفت سویی از تو بعیده چطوری به این دختر کثیف دست میزنی ؟
لی سویی: به تو ربطی نداره
دختره :ایش
لی سویی: ات خوبی ؟
ات : بدون کمک توهم خوب بودم برو پیش همونا
لی سویی :عین اون موقع هایی
ات :چی؟
لی سویی :هیچی هیچی
ات :به هر حال ممنونم
لی سویی : (نیشخند ) خواهش
ات : رفت تا ۳ساعت مونده تمیز کاری ها رو انجام بده
لی سویی : می تونم موخشو بزنم ؟
مدتی گذشت چون لی سویی با ات بد نبود ات هم چند تا دوست پیدا کرده بود هم و اونقدرم مدرسه براش بد نبود . معمولی با رتبه خوب امسال رو گذروند و فارغ تحصیل شد . اما باچندتا از دوستاش و با دوست صمیمیش وارد یه دانشگاه شدن. لی سویی هم علاقش به ات بیشتر شده بود هم تهیونگ .
ات : (باخودش)هستم چرا اینقدر خونه دورهه مامان شام چی پخته ؟
لی سویی: سوار شو .
ات: چی ؟
لی سویی :سوار شو
ات :ااااا اوک
لی سویی : بریم
(رسیدن )ات: ممنون که رسوندیم
لی سویی :خواهش .
تهیونگ
نظرم راجب ات عوض شده فک کنم یه حسایی بهش دارم نه نه ندارم ولی خوب کیوته کیو دارم گول میزنم دوستش دارم ؟
اگه خوشتون اومد کامنت بزارید ازین جا به بعد فیک خیلی قشنگ میشه
لباس ات واسه دانشگاه رو گذاشتم
۲۲۵
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.