خدمتکار عمارت ما
پارت:۱
پدر ا.ت:ا.تتتتتت...پدر جذاب بیا پایین
ا.ت:اح..وای...نکنه بازم از من پول میخواد؟
پدر ا.ت:ببین...من بازم قمار کردم..و باختم
اما....این دفعه به جای پول..تورو فروختم
ا.ت:چه گوجه ای خوردیییی
پدر ا.ت:امشب ساعت ۸ صاحب جدیدت میاد دنبالت
ا.ت:بابا داری شوخی میکنیی؟؟
پدر ا.ت:نه کاملا جدیم
ا.ت:ب..بابا..داری چی مگیی...هااا...اینطوری به مامان قول دادی ازم محافظت کنی
=پدر ا.ت زود تو گوش ا.ت=
پدر ات:ببند دهنتو و برو وسایلتو جمع کن زود
باش...!
ا.ت:هق...ازت متنفرم...متنفرم...هققق
پدر ا.ت:زر اضافی نزن...دختره....گمشو از جلو چشام...!
ا.ت ویو:
هق...او..اون چطور تونست..چطور تونست منو بفروشه...؟
اینطوری به مامان قول داده بود ازم محافت کنه....!
وسایلم رو جمع کردم و رفتم پایین
پدر ا.ت:ببین این صاحب جدیدت یه پسر مافیا به اسم جن حونگ کوکه....۲۵ سالشه و ۶ تا داداش غیر خودش داره...دیگه خودش تصمیم میگیره چیش بشی
ا.ت:هق..هق
#صدای زنگ در#
پدر ا.ت:اومد...!
ا.ت:ه..ها..!
مایک:سلام اقای کیم....دختره کجاست؟
پدر ا.ت:اونجا
مایک:بیاریدش
ا.ت:ه..هی خودم دست و پا دارممم
مایک:ساکت باش
=ا.ت رو بردند تو ماشین=
ا.ت:اییی..مامان...استغفرالله
جونگ کوک:سلام بیبی گرل
ا.ت:یا یونتان....تو کی
جونگ کوک:صاحب جدیدت
ا.ت:هن...؟واو...چه کراش
جونگ کوک:چی.؟
ا.ت:ینی شبی هویجی
جونگکوک:😑..توام شبی گاو مشتی حسنی
ا.ت:به تو رفتم
جونگکوک:اوه...انگار نمیدونی من کیم....؟
ا.ت:چرا..اون خرگوشه
جونگکوک:ن..نه...من صاحب جدیدتم و یه جورایی اربابت بیبی گرل
ا.ت:جااااااانننن....؟؟؟؟
جونگکوک:مسریم خونه جدیدت میفهمی
ا.ت:واتا..نه ولم کنننن
جونگ کوک:انقد ول نخورر
ا.ت:ولم کننن
=جونگ کوک ا.ت رو گزاشت رو پاهاش و دستاش رو سفت گرفت=
جونگکوک:کرمم انقد ول نمیخوره که تو میخوری
ا.ت:تح...بزارم پایین
جونگکوک:جات خوبه
ا.ت:نییییس
جونگکوک:هس...بشین وگرنه برات بد میشه ها..
پدر ا.ت:ا.تتتتتت...پدر جذاب بیا پایین
ا.ت:اح..وای...نکنه بازم از من پول میخواد؟
پدر ا.ت:ببین...من بازم قمار کردم..و باختم
اما....این دفعه به جای پول..تورو فروختم
ا.ت:چه گوجه ای خوردیییی
پدر ا.ت:امشب ساعت ۸ صاحب جدیدت میاد دنبالت
ا.ت:بابا داری شوخی میکنیی؟؟
پدر ا.ت:نه کاملا جدیم
ا.ت:ب..بابا..داری چی مگیی...هااا...اینطوری به مامان قول دادی ازم محافظت کنی
=پدر ا.ت زود تو گوش ا.ت=
پدر ات:ببند دهنتو و برو وسایلتو جمع کن زود
باش...!
ا.ت:هق...ازت متنفرم...متنفرم...هققق
پدر ا.ت:زر اضافی نزن...دختره....گمشو از جلو چشام...!
ا.ت ویو:
هق...او..اون چطور تونست..چطور تونست منو بفروشه...؟
اینطوری به مامان قول داده بود ازم محافت کنه....!
وسایلم رو جمع کردم و رفتم پایین
پدر ا.ت:ببین این صاحب جدیدت یه پسر مافیا به اسم جن حونگ کوکه....۲۵ سالشه و ۶ تا داداش غیر خودش داره...دیگه خودش تصمیم میگیره چیش بشی
ا.ت:هق..هق
#صدای زنگ در#
پدر ا.ت:اومد...!
ا.ت:ه..ها..!
مایک:سلام اقای کیم....دختره کجاست؟
پدر ا.ت:اونجا
مایک:بیاریدش
ا.ت:ه..هی خودم دست و پا دارممم
مایک:ساکت باش
=ا.ت رو بردند تو ماشین=
ا.ت:اییی..مامان...استغفرالله
جونگ کوک:سلام بیبی گرل
ا.ت:یا یونتان....تو کی
جونگ کوک:صاحب جدیدت
ا.ت:هن...؟واو...چه کراش
جونگ کوک:چی.؟
ا.ت:ینی شبی هویجی
جونگکوک:😑..توام شبی گاو مشتی حسنی
ا.ت:به تو رفتم
جونگکوک:اوه...انگار نمیدونی من کیم....؟
ا.ت:چرا..اون خرگوشه
جونگکوک:ن..نه...من صاحب جدیدتم و یه جورایی اربابت بیبی گرل
ا.ت:جااااااانننن....؟؟؟؟
جونگکوک:مسریم خونه جدیدت میفهمی
ا.ت:واتا..نه ولم کنننن
جونگ کوک:انقد ول نخورر
ا.ت:ولم کننن
=جونگ کوک ا.ت رو گزاشت رو پاهاش و دستاش رو سفت گرفت=
جونگکوک:کرمم انقد ول نمیخوره که تو میخوری
ا.ت:تح...بزارم پایین
جونگکوک:جات خوبه
ا.ت:نییییس
جونگکوک:هس...بشین وگرنه برات بد میشه ها..
۱۲.۹k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.