"وقتی تب کرد و... "
"وقتی تب کرد و... "
#چندپارتی
#هیسونگ
آخر ★ "𝙿𝚊𝚛𝚝 𝟷" ★
★"𝚢𝚘𝚞"★
داشتی مسواک میزدی... هیسونگ از وقتی که از کمپانی اومده بود بی حال بود... هرچی ازش میپرسیدی میگفت چیزی نیست... بعد تموم شدن مسواکت به سمت تختتون رفتی
×عزیزم مطمئنی که خوبی؟
_آره... خوبم نگرانم نباش... بخواب
لبخندی بهش زدی و بغلش کردی و خوابیدی... بعد چند ساعت حس کردی حرارت بدنت رفته بالا... بلند شدی که دیدی هیسونگ داره از تب میسوزه
×عشقم بیدار شو داری میسوزی
هرچی صداش کردی جواب نمیداد
بلند شدی و از اتاق بیرون رفتی و بل حوله و آب برگشتی... کمی حوله رو به آب آغشته کردی و روی پیشونیش گذاشتی... ولی جواب نمیداد... کم کم داشت بیدار میشد
_ا.ت گرمه
×هوففف
بلندش کردی و به سمت حموم بردی... دوش آب سرد رو باز کردی
_سرده خاموشش کن
یکم صبر کردی و اب رو خاموش کردی و روی تخت گذاشتیش... لباس تنش کردی و موهاشو خشک کردی... روی تخت درازش کردی و سرتو گذاشتی روی سینت... موهاشو نوازش میکردی... این روزا خیلی فشار روش بود و اذیت میشد... این نگرانت میکرد
×الان بهتری؟
اوهومی گفت و بیشتر بهت نزدیک شد و بغلت کرد
_از پسرت مراقبت کن مامان کوچولو
×خنده" بخواب
_باشه مامانی
لبخندی زدی و هردوتون بعد چند دقیقه به خواب رفتین
#چندپارتی
#هیسونگ
آخر ★ "𝙿𝚊𝚛𝚝 𝟷" ★
★"𝚢𝚘𝚞"★
داشتی مسواک میزدی... هیسونگ از وقتی که از کمپانی اومده بود بی حال بود... هرچی ازش میپرسیدی میگفت چیزی نیست... بعد تموم شدن مسواکت به سمت تختتون رفتی
×عزیزم مطمئنی که خوبی؟
_آره... خوبم نگرانم نباش... بخواب
لبخندی بهش زدی و بغلش کردی و خوابیدی... بعد چند ساعت حس کردی حرارت بدنت رفته بالا... بلند شدی که دیدی هیسونگ داره از تب میسوزه
×عشقم بیدار شو داری میسوزی
هرچی صداش کردی جواب نمیداد
بلند شدی و از اتاق بیرون رفتی و بل حوله و آب برگشتی... کمی حوله رو به آب آغشته کردی و روی پیشونیش گذاشتی... ولی جواب نمیداد... کم کم داشت بیدار میشد
_ا.ت گرمه
×هوففف
بلندش کردی و به سمت حموم بردی... دوش آب سرد رو باز کردی
_سرده خاموشش کن
یکم صبر کردی و اب رو خاموش کردی و روی تخت گذاشتیش... لباس تنش کردی و موهاشو خشک کردی... روی تخت درازش کردی و سرتو گذاشتی روی سینت... موهاشو نوازش میکردی... این روزا خیلی فشار روش بود و اذیت میشد... این نگرانت میکرد
×الان بهتری؟
اوهومی گفت و بیشتر بهت نزدیک شد و بغلت کرد
_از پسرت مراقبت کن مامان کوچولو
×خنده" بخواب
_باشه مامانی
لبخندی زدی و هردوتون بعد چند دقیقه به خواب رفتین
۲.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.