عشق فراموش شده پارت 51
هانا: آیش باشه
3ساعت بعد
بابابزرگ داش سویونو به همه معرفی میکرد رو سن منم داشتم درمورد اسلحه های جدید با شریک جدیدمون حرف میزدم یارو ایتالیایی بود نمیدونم بابابزرگ از کجا پیداش کرده ولی خب خیلی مشکوک میزنه
هانا: خب اسلحه ها باید فردا بدستمون برسن دیگه نه اقای برونو؟(ایتالیایی)
برونو: بله فردا حتما بدستتون میرسه(ایتالیایی)
هانا: و اینم میدونید که تو باند ما بهترین و بیرحم ترین شکنجه گرا هستن و اگر اسلحه ها تقلبی باشن یا هرچیز دیگه ای بلایی سرتون میاد که برا مرگ التماس کنین(ایتالیایی)(نیشخند)
برونو: آه بله معلومه میدونم و مطمئن باشین هموندچیزی که میخواین بدستتون میرسه(ایتالیایی)
هانا: امیدوارم، خب من دیگه میرم شمام از خودتون پذیرایی کنین(ایتالیایی)
از پیشش پاشدم به چن نفر گفتم حواسشون بش باشه نمیدونم چرا انقد بش مشکوکم رفتم پیش کوک
هانا: ببینم کوک بابابزرگ درمورد این یارو تحقیق کرده اصن
کوک: ارع فک کنم واسه چی
هانا: ها؟ هیچی همینطوری
سئونگ هو: به احتمال 90درصد باید جنازه ی سویون رو تحویل بگیریم ازشون بدبختو کشتن نگا شون کن
با دستش به جایی اشاره کرد رد دستشو گرفتم که رسیدم به سویونی که کلی ادم دورش جم شدن از قیافش معلوم بود فقط داره فحششون میده
هانا: فقط الان مطمئنم داره بابابزرگو فحش میده
کوک: موافقم(🤣)
یکی از همونایی که سپرده بودم حواسشون به برونو باشه با استرس اومد پیشم
بادیگارد: رئیس یه اتفاقی افتاده باید ببینید
دنبالش رفتم داش میرف سمت حیاط از حیاط اومدیم بیرون یجای پرت وقتی وایساد یه نگاهی کردم دیدم چن تا جنازه افتادن اونجا
هانا: کار کی بوده؟(عصبی)
بادیگارد: نمیدونم رئیس ولی وقتی اومدیم دیدم اینا مرده افتاده اینجا،
چن تاشون پیشخدمت بود 2تاشونم اشپز بودکه کارت تو جیب یکیشون توجهمو جلب کرد خم شدم اون کارتو برداشتم دیدم روش نوشته کیم نامین فک کنم اسم سراشپز بود چون خودم همه خدمتکارا رو انتخاب کرده بودم قیافه و اسمشونو خوب یادمه
هانا: ببینم کیم نامین اسم سراشپز نبود؟(روبه بادیگارد)
بادیگارد: ارع اسم سراشپز هس چطور؟
هانا: نه نه نباید اینجوری میشد
مطمئنم اینا زیر سره برونوعه ازونجایی کع سراشپزو کشتن ممکنه بخوان تو غذاها یا نوشیدنی های ما یچیزی بریزن
کارتو انداختم بدو بدو رفتم داخل مراسم مطمئنم کاره هرکی هس میخاد فقط به ماها اسیب بزنه با بقیه کاری نداره
بچه ها یجا وایساده بود یه پیشخدمت رف پیششون بشون مشروب داد نگا صورتش کردم ولی اصن جز پیشخدمتا نبود حواسم به اون بود دیدم کوک لیوانشو برد جلو ازش خواس بخوره که
3ساعت بعد
بابابزرگ داش سویونو به همه معرفی میکرد رو سن منم داشتم درمورد اسلحه های جدید با شریک جدیدمون حرف میزدم یارو ایتالیایی بود نمیدونم بابابزرگ از کجا پیداش کرده ولی خب خیلی مشکوک میزنه
هانا: خب اسلحه ها باید فردا بدستمون برسن دیگه نه اقای برونو؟(ایتالیایی)
برونو: بله فردا حتما بدستتون میرسه(ایتالیایی)
هانا: و اینم میدونید که تو باند ما بهترین و بیرحم ترین شکنجه گرا هستن و اگر اسلحه ها تقلبی باشن یا هرچیز دیگه ای بلایی سرتون میاد که برا مرگ التماس کنین(ایتالیایی)(نیشخند)
برونو: آه بله معلومه میدونم و مطمئن باشین هموندچیزی که میخواین بدستتون میرسه(ایتالیایی)
هانا: امیدوارم، خب من دیگه میرم شمام از خودتون پذیرایی کنین(ایتالیایی)
از پیشش پاشدم به چن نفر گفتم حواسشون بش باشه نمیدونم چرا انقد بش مشکوکم رفتم پیش کوک
هانا: ببینم کوک بابابزرگ درمورد این یارو تحقیق کرده اصن
کوک: ارع فک کنم واسه چی
هانا: ها؟ هیچی همینطوری
سئونگ هو: به احتمال 90درصد باید جنازه ی سویون رو تحویل بگیریم ازشون بدبختو کشتن نگا شون کن
با دستش به جایی اشاره کرد رد دستشو گرفتم که رسیدم به سویونی که کلی ادم دورش جم شدن از قیافش معلوم بود فقط داره فحششون میده
هانا: فقط الان مطمئنم داره بابابزرگو فحش میده
کوک: موافقم(🤣)
یکی از همونایی که سپرده بودم حواسشون به برونو باشه با استرس اومد پیشم
بادیگارد: رئیس یه اتفاقی افتاده باید ببینید
دنبالش رفتم داش میرف سمت حیاط از حیاط اومدیم بیرون یجای پرت وقتی وایساد یه نگاهی کردم دیدم چن تا جنازه افتادن اونجا
هانا: کار کی بوده؟(عصبی)
بادیگارد: نمیدونم رئیس ولی وقتی اومدیم دیدم اینا مرده افتاده اینجا،
چن تاشون پیشخدمت بود 2تاشونم اشپز بودکه کارت تو جیب یکیشون توجهمو جلب کرد خم شدم اون کارتو برداشتم دیدم روش نوشته کیم نامین فک کنم اسم سراشپز بود چون خودم همه خدمتکارا رو انتخاب کرده بودم قیافه و اسمشونو خوب یادمه
هانا: ببینم کیم نامین اسم سراشپز نبود؟(روبه بادیگارد)
بادیگارد: ارع اسم سراشپز هس چطور؟
هانا: نه نه نباید اینجوری میشد
مطمئنم اینا زیر سره برونوعه ازونجایی کع سراشپزو کشتن ممکنه بخوان تو غذاها یا نوشیدنی های ما یچیزی بریزن
کارتو انداختم بدو بدو رفتم داخل مراسم مطمئنم کاره هرکی هس میخاد فقط به ماها اسیب بزنه با بقیه کاری نداره
بچه ها یجا وایساده بود یه پیشخدمت رف پیششون بشون مشروب داد نگا صورتش کردم ولی اصن جز پیشخدمتا نبود حواسم به اون بود دیدم کوک لیوانشو برد جلو ازش خواس بخوره که
۶.۶k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.