پارت ۵۶
پارت ۵۶
لبخندی از فریاد دردناکه ا/ت سر داد و چوب رو همونجا نگه داشت
نگاهی به حفره ی ا/ت که دور چوب با بسته میشد کرد به هر حال باید کمی صبر میکرد تا بهش عادت کنه همینجوری خشک واردش کرده بود و حالا باید کمی لطافت به خرج میداد
- مگه بفاک رفتن رو دوست نداشتی ؟ هوم ؟
با پوزخندی کاملا در حرف هاش مشخص بود گفت و دوباره سر چوپ رو به دست گرفت با تمام خشونت شروع کرد و به حرکت در آوردن چوب طوری که بعد از چند بار باریکه خونی رو کنار حفره اش دید
- این تقاص از بین بردن اعتمادمه ا/ت ..
و بدون توجه به خون دوباره چوب رو به حرکت در آورد چندیدن بار با قدرتی به لپ باسنش ضربه زد وهر از چند گاهی نیشگون های ریزی ازش گرفت
باید بیشتر زجر میکشید پس فورا چوب رو از معقدش درآورد و به گوشه ای انداخت نباید میزاشت تحریک بشه ... اون فقط باید درد میکشید با در آوردن چوب حجم عظیمی از خون به بیرون از معقدش ریخت و کوک بدون توجه بهش دوباره ا/ت رو برگردوند و به پشت خوابوند به وضوح میتونست رد اشک ها و گاز گرفتگی لب هاشو ببینه
زیپ شلوارش رو باز کرد و زانو هاشو دوطرف سر ا/ت گذاشت
- به من نگاه کن
میدونست نباید بهش نگاه کنه ... میدونست که دوباره می خواست اون رو به فرمان خودش در بیاره
- گفتم به من نگاه کن ...
این بار سیلی بدی به صورتش خورد طوری که مزه خون رو توی دهنش حس کرد
- میدونی عواقب نافرمانی چیه ؟
نمیدونست نمیخواست که بدونه همین الانم هم قلب کوچیکش فشارهای شده بود چجوری این هیولا رو دوست داشت ؟ خودش هم نمیدونست.
با بلا اومدن نگاه ا/ت پوزخندی زد و کمی از موهاشو نوازش کرد
- هرزه ی خوب من ...
و بدون هیچگونه حرفی سر عضو سر راست شده اش رو از توی شلوارش در آورد و رو به رو روی ا/ت قرار داد
- خوب نگاهش کن .. تو که دوست داری هوم ؟ بفاک رفتن رو دوست داری .. پس حالا با دهنت برام جبران کن
و سر عضوش رو لب های ا/ت کشید
نمی خواست این کارو انجام بده همین الانشم بهش تجاوز شده بود و نمی خواست دوباره تن به خواست هاش بده پس دهنش رو محکم روی هم جفت کرد
- هرزه کوچولو داره نافرمانی میکنه ....
پایان پارت ۵۶
لایک کنید لطفا ♥️🙏
لبخندی از فریاد دردناکه ا/ت سر داد و چوب رو همونجا نگه داشت
نگاهی به حفره ی ا/ت که دور چوب با بسته میشد کرد به هر حال باید کمی صبر میکرد تا بهش عادت کنه همینجوری خشک واردش کرده بود و حالا باید کمی لطافت به خرج میداد
- مگه بفاک رفتن رو دوست نداشتی ؟ هوم ؟
با پوزخندی کاملا در حرف هاش مشخص بود گفت و دوباره سر چوپ رو به دست گرفت با تمام خشونت شروع کرد و به حرکت در آوردن چوب طوری که بعد از چند بار باریکه خونی رو کنار حفره اش دید
- این تقاص از بین بردن اعتمادمه ا/ت ..
و بدون توجه به خون دوباره چوب رو به حرکت در آورد چندیدن بار با قدرتی به لپ باسنش ضربه زد وهر از چند گاهی نیشگون های ریزی ازش گرفت
باید بیشتر زجر میکشید پس فورا چوب رو از معقدش درآورد و به گوشه ای انداخت نباید میزاشت تحریک بشه ... اون فقط باید درد میکشید با در آوردن چوب حجم عظیمی از خون به بیرون از معقدش ریخت و کوک بدون توجه بهش دوباره ا/ت رو برگردوند و به پشت خوابوند به وضوح میتونست رد اشک ها و گاز گرفتگی لب هاشو ببینه
زیپ شلوارش رو باز کرد و زانو هاشو دوطرف سر ا/ت گذاشت
- به من نگاه کن
میدونست نباید بهش نگاه کنه ... میدونست که دوباره می خواست اون رو به فرمان خودش در بیاره
- گفتم به من نگاه کن ...
این بار سیلی بدی به صورتش خورد طوری که مزه خون رو توی دهنش حس کرد
- میدونی عواقب نافرمانی چیه ؟
نمیدونست نمیخواست که بدونه همین الانم هم قلب کوچیکش فشارهای شده بود چجوری این هیولا رو دوست داشت ؟ خودش هم نمیدونست.
با بلا اومدن نگاه ا/ت پوزخندی زد و کمی از موهاشو نوازش کرد
- هرزه ی خوب من ...
و بدون هیچگونه حرفی سر عضو سر راست شده اش رو از توی شلوارش در آورد و رو به رو روی ا/ت قرار داد
- خوب نگاهش کن .. تو که دوست داری هوم ؟ بفاک رفتن رو دوست داری .. پس حالا با دهنت برام جبران کن
و سر عضوش رو لب های ا/ت کشید
نمی خواست این کارو انجام بده همین الانشم بهش تجاوز شده بود و نمی خواست دوباره تن به خواست هاش بده پس دهنش رو محکم روی هم جفت کرد
- هرزه کوچولو داره نافرمانی میکنه ....
پایان پارت ۵۶
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۱۲۰.۶k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.