اون بنده خدایی که درخواست کرده همه عکسارو داد یکم بعضیا ی
اون بنده خدایی که درخواست کرده همه عکسارو داد یکم بعضیا یاد بگیرید
چند پارتی مایکی
تو اما باهم دوست بودید و امروز قرار خونه رو واسه بابات خالی کنی و گمشی بری خونشون
ساعت ۷:۳۰ صبح
از زبان ا.ت
رفتم یه دوش نیم ساعته گرفتم
حاضر شدم
« لباس ا.ت اسلاید آخر خودش دوم سوم »
سریع راه اوفتادم
دم در (به علت گشادی نویسنده)
رفتم تو اما بغلم کرد رفتیم نشستیم یکم حرف زدیم خوراکی خوردیم
که یه دفعه یه نفر با موهای به هم ریخته اومد داخل یه پتوم کشون کشون باخودش آورد
اما بلد میشه میره سمتش
اما:مایکی خیر سرم مهمون دارما یه سلام بده نفهمن خری
وایسا ببینم مایکی!!!
امکان نداره
مایکی وقتی سرشو بر می گردونه اول یکم میره تو شک اما بعدش
یکم که میگذره با یه نیش خند نگام میکنه و رو به اما میگه:تو مگه قرار نبود با اون پیری بری ؟
اما:آخ راست میگی
یه خلاصه از این یه ساعتی که گشادیم میاد بنویسم اما بخواطر کار رفت بیرون و مایکی و تو خونه تنهایید(منحرفا یکم دیگه طاقت بیارن)
تو سعی کردی احمیتی بهش ندی و رفتی تو گوشی و داشتی چت میکردی
که مایکی میشینه روی زمین
نکته:تو روی مبل نشستی
و یه شونه و کش میده دستت
ا.ت:چه خبره ؟
مایکی:موهامو ببند
ا.ت:جانم؟
مایکی:موخام موهامو ببندی
سرشو میزاره روی زانو هات
و سرشو کج میکنه و میماله بهت
ا.ت:لطفاً بلد شید
مایکی:هی چرا انقد رسمی حرف میزنی
بلد میشه و خم میشه سمت صورتت
ا.ت:آقای سانو(فکنم فامیلیشه اره؟) لطفاً برید کنار
مایکی:هی نکنه یادت رفته تو مال منی
ا.ت: ببخشید اما این موضوع برای یه هفته پیشه و ما حتی اون موقع هم تو دوران آشنایی بودیم
مایکی یه اخم کیوت میکنه و به نشانه قهر دستاشو ضبدری به هم قفل میکنه و کلشو میچرخونه به سمت مخالف و بلند میشه و روی صندلی بغلت میشینه و اشاره به پاتش میکنه
مایکی:بیا بشین میخوام حرف بزنیم
ا.ت:نه ممنون جام راحته
مایکی با قیافه مظلوم نگات میکنه
ا.ت:هوف
چند پارتی مایکی
تو اما باهم دوست بودید و امروز قرار خونه رو واسه بابات خالی کنی و گمشی بری خونشون
ساعت ۷:۳۰ صبح
از زبان ا.ت
رفتم یه دوش نیم ساعته گرفتم
حاضر شدم
« لباس ا.ت اسلاید آخر خودش دوم سوم »
سریع راه اوفتادم
دم در (به علت گشادی نویسنده)
رفتم تو اما بغلم کرد رفتیم نشستیم یکم حرف زدیم خوراکی خوردیم
که یه دفعه یه نفر با موهای به هم ریخته اومد داخل یه پتوم کشون کشون باخودش آورد
اما بلد میشه میره سمتش
اما:مایکی خیر سرم مهمون دارما یه سلام بده نفهمن خری
وایسا ببینم مایکی!!!
امکان نداره
مایکی وقتی سرشو بر می گردونه اول یکم میره تو شک اما بعدش
یکم که میگذره با یه نیش خند نگام میکنه و رو به اما میگه:تو مگه قرار نبود با اون پیری بری ؟
اما:آخ راست میگی
یه خلاصه از این یه ساعتی که گشادیم میاد بنویسم اما بخواطر کار رفت بیرون و مایکی و تو خونه تنهایید(منحرفا یکم دیگه طاقت بیارن)
تو سعی کردی احمیتی بهش ندی و رفتی تو گوشی و داشتی چت میکردی
که مایکی میشینه روی زمین
نکته:تو روی مبل نشستی
و یه شونه و کش میده دستت
ا.ت:چه خبره ؟
مایکی:موهامو ببند
ا.ت:جانم؟
مایکی:موخام موهامو ببندی
سرشو میزاره روی زانو هات
و سرشو کج میکنه و میماله بهت
ا.ت:لطفاً بلد شید
مایکی:هی چرا انقد رسمی حرف میزنی
بلد میشه و خم میشه سمت صورتت
ا.ت:آقای سانو(فکنم فامیلیشه اره؟) لطفاً برید کنار
مایکی:هی نکنه یادت رفته تو مال منی
ا.ت: ببخشید اما این موضوع برای یه هفته پیشه و ما حتی اون موقع هم تو دوران آشنایی بودیم
مایکی یه اخم کیوت میکنه و به نشانه قهر دستاشو ضبدری به هم قفل میکنه و کلشو میچرخونه به سمت مخالف و بلند میشه و روی صندلی بغلت میشینه و اشاره به پاتش میکنه
مایکی:بیا بشین میخوام حرف بزنیم
ا.ت:نه ممنون جام راحته
مایکی با قیافه مظلوم نگات میکنه
ا.ت:هوف
۱.۷k
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.