سریال : 💤competition💔
سریال : 💤competition💔
✨️یونا : راستی اصلا هنوز جسمش خاک نشده شماها کجا رفتین ؟
♾️سوجین : چی😧 ولی به نا گفتن که خاکش کردیممم
🌸کایلی : آره راست میگه
مطمئنی نکردن ؟
✨️یونا : آره جسمش تو سرد خونه بیمارستانه :/
🤍ریوجین : ای بابا این همه راه رفتیم تا بیای بگی اون نبوده ؟😐
✨️یونا : خب چرا دروغ بگم وقتی واقعیت رو میدونم
_______________________________
🗿سوزی : ولی نقشه ما این نبود🥲
🔪🔪 : مگه مهمه که کیو زودتر بکشیم کیو دیر تر ؟ 😐
🗿سوزی : خودت گفتی خیلی تاثیر داره حالا میگی اهمیتی نداره ؟
🔪🔪 : آره همشون آدمن دیگه مهم نیست کدومشون زودتر بمیره :/
🗿سوزی : مگه تو چی ؟ هیولا ؟🙄
🔪🔪 : من از همه ی اونا بالا ترم
🗿سوزی : ارزوته؟😂حوصله زر زدناتو ندارم لطفا زودتر بگو دیگه چیکار کنم :/
👁وانیل : مگه هدفمون معروفیت نبود ؟ از بین ۴۰۰ تا آیدل یا خیلی بیشتر معروفیت سخته پس چرا روزی چند نفر نمیکشیم ؟
🔪🔪 : بهمون شک میکنن
🗿سوزی : من از کشتن آدما خسته شدم
🔪🔪 : راه فراری نداری انتخاب خودت بود باید تا تهشم با ما باشی
🗿سوزی : منظورم نقشه های بچه گونتون بود یه چیز خفن بگین
👁وانیل : من نقشه های زیادی دارم :/
🗿سوزی : خب ؟ بگو
👁وانیل : بستگی داره نفر بعد کی باشه
🔪🔪 : هارین نفر بعد
👁وانیل : اونپلیسهههه
🌚مینجو : نه اونم قاتله فقط پلیس شده تا هیچوقت دستگیر نشه ازش متنفرم یه دروغ گو🙄🙄
👁وانیل : اها خب پس بیاین نقشه رو بکشیم
🗿سوزی : شروع کن
👁وانیل : من بیشتر وقتا هارین رو تو کافه کندی میبینم و این چند روز اخیر همش ساعت های دو یا سه شب میره اونجا دقیقا موقع ای که کسی نیست
🗿سوزی: همین ؟
👁وانیل : وایسا دارم توضیح میدم ، مینجو که خواهرشه میتونه بره پیشش نگهش داره و ماهم با تفنگ یا چاقو بکشیمش🥹
🌚مینجو : خب اوکیه ولی کی ؟
👁وانیل : همین امروز ساعت دو شب
_______________________________
[ ساعت دو شب ]
🌚مینجو : سلاممم هارین
👄هارین : سلام اینجا چیکار میکنی
🌚مینجو : چند روزی بود دلم قهوه های اینجارو میخواست تازه تنبلی رو کنار گزاشتم و اومدم
👄هارین : اها
🌚مینجو : بچه ها شروع کنیدددد
✨️یونا : راستی اصلا هنوز جسمش خاک نشده شماها کجا رفتین ؟
♾️سوجین : چی😧 ولی به نا گفتن که خاکش کردیممم
🌸کایلی : آره راست میگه
مطمئنی نکردن ؟
✨️یونا : آره جسمش تو سرد خونه بیمارستانه :/
🤍ریوجین : ای بابا این همه راه رفتیم تا بیای بگی اون نبوده ؟😐
✨️یونا : خب چرا دروغ بگم وقتی واقعیت رو میدونم
_______________________________
🗿سوزی : ولی نقشه ما این نبود🥲
🔪🔪 : مگه مهمه که کیو زودتر بکشیم کیو دیر تر ؟ 😐
🗿سوزی : خودت گفتی خیلی تاثیر داره حالا میگی اهمیتی نداره ؟
🔪🔪 : آره همشون آدمن دیگه مهم نیست کدومشون زودتر بمیره :/
🗿سوزی : مگه تو چی ؟ هیولا ؟🙄
🔪🔪 : من از همه ی اونا بالا ترم
🗿سوزی : ارزوته؟😂حوصله زر زدناتو ندارم لطفا زودتر بگو دیگه چیکار کنم :/
👁وانیل : مگه هدفمون معروفیت نبود ؟ از بین ۴۰۰ تا آیدل یا خیلی بیشتر معروفیت سخته پس چرا روزی چند نفر نمیکشیم ؟
🔪🔪 : بهمون شک میکنن
🗿سوزی : من از کشتن آدما خسته شدم
🔪🔪 : راه فراری نداری انتخاب خودت بود باید تا تهشم با ما باشی
🗿سوزی : منظورم نقشه های بچه گونتون بود یه چیز خفن بگین
👁وانیل : من نقشه های زیادی دارم :/
🗿سوزی : خب ؟ بگو
👁وانیل : بستگی داره نفر بعد کی باشه
🔪🔪 : هارین نفر بعد
👁وانیل : اونپلیسهههه
🌚مینجو : نه اونم قاتله فقط پلیس شده تا هیچوقت دستگیر نشه ازش متنفرم یه دروغ گو🙄🙄
👁وانیل : اها خب پس بیاین نقشه رو بکشیم
🗿سوزی : شروع کن
👁وانیل : من بیشتر وقتا هارین رو تو کافه کندی میبینم و این چند روز اخیر همش ساعت های دو یا سه شب میره اونجا دقیقا موقع ای که کسی نیست
🗿سوزی: همین ؟
👁وانیل : وایسا دارم توضیح میدم ، مینجو که خواهرشه میتونه بره پیشش نگهش داره و ماهم با تفنگ یا چاقو بکشیمش🥹
🌚مینجو : خب اوکیه ولی کی ؟
👁وانیل : همین امروز ساعت دو شب
_______________________________
[ ساعت دو شب ]
🌚مینجو : سلاممم هارین
👄هارین : سلام اینجا چیکار میکنی
🌚مینجو : چند روزی بود دلم قهوه های اینجارو میخواست تازه تنبلی رو کنار گزاشتم و اومدم
👄هارین : اها
🌚مینجو : بچه ها شروع کنیدددد
۴.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.