فن فیک: توکیو ریونجرز
فن فیک: توکیو ریونجرز
Part = 2
#معجزه_بعدی_زندگی_من
#THE_NEXT_MIRACLE_OF_MY_LIFE
.
+اوم ممنون _بعدش بیاین سر میز شام، اقا منتظرتون هستن دختر بلند شد و رفت طبقه پایین و بر سر میز نشست و انواع غذا ها دید
کمی لبخند بر لبانش نشست و شروع به خوردن کرد بعد شام ویکتور او را به اتاق کارش برد و با او شروع به صحبت کرد: -تو ۱۵ سالته باید درس بخوانی پس برات معلم خصوصی میگیرم ازت توقع پیشرفت دارم چون تو دختر خوانده یک فرد معمولی نیست یادت باشه! دختر سرش را تکان داد-فردا هم با عمه ی بزرگ میری بازار تا برات چند لباس بخره-حالا برو استراحت کن ~روز بعد عمه خانم وارد اتاق شد دختر در حال شانه کردن موهای طلایی بود که به زیبایی خورشید فروزان بود عمه خانم کمی مسن بود ولی زنی با تجربه و مهربان بود آمد پشت سر آیومی و گفت:•آیومی جان ! تو مثل دخترم میمونی میتوانی مرا از این به بعد مامان صدا بزنی من مثل مادر کنارت هستم و آیومی مقداری قلبش شاد شد حداقل یکی هست که در کنارش باشد بعد با آیومی به بازار رفتن و بعدش معلم خصوصی امد و با آیومی شروع به اولین کلاسش درسش کردن
و آن روز هم به خوبی تمام شد......
Part = 2
#معجزه_بعدی_زندگی_من
#THE_NEXT_MIRACLE_OF_MY_LIFE
.
+اوم ممنون _بعدش بیاین سر میز شام، اقا منتظرتون هستن دختر بلند شد و رفت طبقه پایین و بر سر میز نشست و انواع غذا ها دید
کمی لبخند بر لبانش نشست و شروع به خوردن کرد بعد شام ویکتور او را به اتاق کارش برد و با او شروع به صحبت کرد: -تو ۱۵ سالته باید درس بخوانی پس برات معلم خصوصی میگیرم ازت توقع پیشرفت دارم چون تو دختر خوانده یک فرد معمولی نیست یادت باشه! دختر سرش را تکان داد-فردا هم با عمه ی بزرگ میری بازار تا برات چند لباس بخره-حالا برو استراحت کن ~روز بعد عمه خانم وارد اتاق شد دختر در حال شانه کردن موهای طلایی بود که به زیبایی خورشید فروزان بود عمه خانم کمی مسن بود ولی زنی با تجربه و مهربان بود آمد پشت سر آیومی و گفت:•آیومی جان ! تو مثل دخترم میمونی میتوانی مرا از این به بعد مامان صدا بزنی من مثل مادر کنارت هستم و آیومی مقداری قلبش شاد شد حداقل یکی هست که در کنارش باشد بعد با آیومی به بازار رفتن و بعدش معلم خصوصی امد و با آیومی شروع به اولین کلاسش درسش کردن
و آن روز هم به خوبی تمام شد......
۴۹۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.