پارت دوم
فرشته کوچولو 🧡
ویو ات :
وای اگه اجوما دست از سر من برداشت سریع از اتاق اومدم بیرون و گفتم : خیالت راحت شد اومدم
اجوما : بانو من برای خودتون میگم
بعدش یه تک خنده کردم وسریع خودم رو رسوندم به سالن غذاخوری و در رو باز کردم که همه سروصدا ها از بین رفت و نگاه ها برگشت رو من بعد منم با اعتماد بنفس کامل گفتم : واقعا بابت تأخیری که داشتم معذرت میخوام
و بعد کمی خم شدم و رفتم روی میز و با همه شروع به خوردن کردم
ویو راوی :
بعد از خوردن شام با اشراف زادگان روسیه پدر ات سر صحبت رو باز کرد
پدر ات : آقای ولادیمیرنظر شما راجب ازدواج دختر من با پسر شما چیه ؟
( ولادیمیر پادشاه روسیه است )
و . ر: با نظر شما کاملا موافقم
ات : نظر من رو پرسیدید که همچین حرفی میزنید ؟
پدر ات : ما مجبوریم برای حفظ دو کشور همچین کاری کنیم
ماکسیم : پدر من هم مخالف هستم شما میدونید که من عاشق یک نفر دیگر هستم
( بچه ها ماکسیم ولیعهد روسه )
ولادیمیر : یعنی میخوای بگی جایگاه یک خدمتکار پایین رتبه در ذهن تو از پرنسس فرانسه بالاتره
ات : اقای ولادیمیر حتی فرزند خودتون هم عاشق فرد دیگریست
پدر ات : ات اگر الان ازدواج نکنی بعدا کاری میکنم که آرزوت بشه بشه برگشتن به این زمان
ات : میخوای چیکار کنی آینده که از الان من رو باهاش تهدید میکنی ؟
پدر ات : تو رو …..
ویو راوی :
در همان حین که پدر ات در حال صحبت بود تیراندازی شد
شرایط پارت بعد :
لایک : ۱۵
کامنت : ۲۵
ویو ات :
وای اگه اجوما دست از سر من برداشت سریع از اتاق اومدم بیرون و گفتم : خیالت راحت شد اومدم
اجوما : بانو من برای خودتون میگم
بعدش یه تک خنده کردم وسریع خودم رو رسوندم به سالن غذاخوری و در رو باز کردم که همه سروصدا ها از بین رفت و نگاه ها برگشت رو من بعد منم با اعتماد بنفس کامل گفتم : واقعا بابت تأخیری که داشتم معذرت میخوام
و بعد کمی خم شدم و رفتم روی میز و با همه شروع به خوردن کردم
ویو راوی :
بعد از خوردن شام با اشراف زادگان روسیه پدر ات سر صحبت رو باز کرد
پدر ات : آقای ولادیمیرنظر شما راجب ازدواج دختر من با پسر شما چیه ؟
( ولادیمیر پادشاه روسیه است )
و . ر: با نظر شما کاملا موافقم
ات : نظر من رو پرسیدید که همچین حرفی میزنید ؟
پدر ات : ما مجبوریم برای حفظ دو کشور همچین کاری کنیم
ماکسیم : پدر من هم مخالف هستم شما میدونید که من عاشق یک نفر دیگر هستم
( بچه ها ماکسیم ولیعهد روسه )
ولادیمیر : یعنی میخوای بگی جایگاه یک خدمتکار پایین رتبه در ذهن تو از پرنسس فرانسه بالاتره
ات : اقای ولادیمیر حتی فرزند خودتون هم عاشق فرد دیگریست
پدر ات : ات اگر الان ازدواج نکنی بعدا کاری میکنم که آرزوت بشه بشه برگشتن به این زمان
ات : میخوای چیکار کنی آینده که از الان من رو باهاش تهدید میکنی ؟
پدر ات : تو رو …..
ویو راوی :
در همان حین که پدر ات در حال صحبت بود تیراندازی شد
شرایط پارت بعد :
لایک : ۱۵
کامنت : ۲۵
۵.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.