گناهکار pat 33:
ارسلان:هاااااااا،
بیا اینور،کجا گذاشتی زیر میز،زیر تخت،کجاست
ارسلان_لع،اع،
دیانا:اصلا میدونی چیه تا آخر عمرم قهرررر میمونم باهاتتتتت،از اتاق رفتم بیرون
ارسلان:وای,اخمقققققق،رو تخت نشستم،
______&_پنج مین بعد،
ارسلان:هیچ صدایی نمیاد،یعنی رفتهه،بلند شدم و به سمت در رفتم،
دیانا:اع،پس چرا نمیاد بیرون،منو باش،گفتم بکشمش بیرون با این نقشه،اع،اومد،اروم لبه در وایستادم
ارسلان:سرمو از لبع،اتاق آوردم بیرون،
دیانا:دو تا دستامو انداختم دور گردنش،و چرخوندمش،و به دیوار کوبیدم،و لبامو گذاشتم رو لبش،
ارسلان:😶😶😶😶😶😳😳😳دهنم قفل شده بود چرا اینجوری کرد
دیانا:بعد ده ثانیه لبمو برداشتم،
ارسلان:ا..ین..........
دیانا:واسه جبران،سریع رفتم پایین،
ارسلان_خخه،دیونست،وایساااا،با توهم،
دیانا،داشتم میرفتم پایین که خوردم زمین آیییییییی،
ارسلان:باز چت شد،نگاه،خب مگه مجبوری فرار کنی،
دیانا:هیچی نشده،
ارسلان:ببینم،فقط یکم پیچ خورده،
دیانا:وییییییییییی،
چیه،
دلم
چیشد
غذا میخوام گشنمه نکنه یادت رفته ساعت نهه،
اع،خب نیکا نیستش چیزی درست کنه،تو بلدی
نهه،
دختری که آشپزی بلند نیست اسکول هه،
اع،که اینجوریههههه،
ارهههه،
اصلأ نمخواد،غذا نمیخواممم،رفتم رو صندلی،کنار تلویزیون نشستم،
ارسلان:غذا سفارش میدم،میخوای
نه،خودت بخور حالشو ببر،
چی میخوری،
هیچی
رفتم روبهرو دیانا ایستادم،ناز نکن
نمیخواممممم،
لج نکن،
نمیخوام،
چی سفارش بدم،
واع،حرف حساب حالیت نیست
هرچی میخوای بگو،
اع،من سفارش بدم ناراحت نمشیینننن،
نه،بیا خودت سفارش بده،
برداشتم هر چی دلم خواست سفارش دادم،
ارسلان،بعد نیم ساعت رسید،
دیانا:من برم😍
نه،خودم میرم،
منم میخوام باهاتتتتت،
دیانا
میام،تلوخدا
باشع،بیا
پریدم رو پشت ارسلان،بریممم
اع،چه وضعیه مگه خدمتکار تم،
برو ارسلان گشنمهههه،
خدا،شال سرت نیست،
واع،برو
آقا ارسلان،
هومم
هنوز آنیتا فراموش نکردما،
اینقدر حرف نزن،سلام
سلام،این غذا سفارش شماست،
ارسلان:نه،
دیانا:ارهههه،
مرده،خانوم آروم شما اون بالا چیکار میکنید،
ارسلان:ایشون یه ذره تنبلان
دیانا،ارسلان😡
آقا اینا مال ماهه،
پس بفرمایید،
همشو با ارسلان برداشتم و رفتیم بالا،
ارسلان:اینا،زیاد نیستن،
نه،همشو من خریدم،
میخوری این همه رو
اره،
ارسلان:واسه گوشیم پیام اومد، دیدم،ایناااا چینننن،
دیانا:پول غذا
پنج میلیون و سیصد،چه خبره این همه غذاااااا،گاوم اینقدر نمیخوره،
دیانا: ارسلان،بیا بشین بخور بببین چی سفارش دادم،
ای خدا،رفتم رو صندلی میز نشستم،دیانا
هوم
اون همبرگر و به من بده،
بیا،
وای فسنجون شروع کردم به خوردن،
ارسلان:من که زیاد نمی خورم،
دیانا:آخیش یکم مونده،
ارسلان،اینا همه رو میخوری
اره،
باشه،بخوررر،
دیانا،بالاخره،تموم کردم،هوففف،
ارسلان،بیا اینجا،
کجایی
رو مبل
بلند شدم رفتم کنار مبل وایستادم،چیه،
میگم
آیییییییی،
چیه باز
دلم درد میکنه،
انقدر میخورییی،
خب گشنم بود
به اندازه بخور،
ارسلان،
هومم،
بلند شو
خب،
بیا نزدیک،
بیا،
سرمو گذاشتم رو سینه ارسلان،
خوبی،
حالم بده،یه دقیقه وایسااا،
خب بشین،
یکم وایسا،
دیانا،بغل کردمو،رفتم اتاقش،
دیانا،ارسلاااگفتم یه دقیقه وایسا،
بشین رو تخت،
اع
چیههه،
ظرف ها موند،
من جمع میکنم
اخه،میدونی،زشته،واسه یه پسر سفره جمع کنه😉
ارسلان:هههههه،رفتم پایین و ظرف جمع کردم و میخواستم بزارم تو ظرف شور،این دستگاش چجوری کار میکنه،
دیانا:اول مایع بریز
اه،اومدی
اره،اخه میدونم هیچی بلد نیستی،رفتم کنار ارسلان نشستم،خب ببین اول یکم مایع بریز بعد ظرف ها تو سینگش بچین،بعد کشو رو هل بده بره داخل،تموم،برگشتم دیدم ارسلان بهم خیره شده،
دیانا:چیع؟
ارسلان: عجیبه
چی،،،،،
ارسلان:خیلی خوشگلی،
دیانا 😶😳😳😳😳😳😳😳🤐🤐🤐🤐.. م..ن.من..
ارسلان،هوم،رفتم سمت دیانا که
دیانا: خودمو کشیدم عقب،که...........وو................
خب،لایک بکوبش، کامنت بزارش،ممنون نظرتون رو کامنت کنید
۷۰۰تا کنید کامنت ها رو دبگهههههههه
بیا اینور،کجا گذاشتی زیر میز،زیر تخت،کجاست
ارسلان_لع،اع،
دیانا:اصلا میدونی چیه تا آخر عمرم قهرررر میمونم باهاتتتتت،از اتاق رفتم بیرون
ارسلان:وای,اخمقققققق،رو تخت نشستم،
______&_پنج مین بعد،
ارسلان:هیچ صدایی نمیاد،یعنی رفتهه،بلند شدم و به سمت در رفتم،
دیانا:اع،پس چرا نمیاد بیرون،منو باش،گفتم بکشمش بیرون با این نقشه،اع،اومد،اروم لبه در وایستادم
ارسلان:سرمو از لبع،اتاق آوردم بیرون،
دیانا:دو تا دستامو انداختم دور گردنش،و چرخوندمش،و به دیوار کوبیدم،و لبامو گذاشتم رو لبش،
ارسلان:😶😶😶😶😶😳😳😳دهنم قفل شده بود چرا اینجوری کرد
دیانا:بعد ده ثانیه لبمو برداشتم،
ارسلان:ا..ین..........
دیانا:واسه جبران،سریع رفتم پایین،
ارسلان_خخه،دیونست،وایساااا،با توهم،
دیانا،داشتم میرفتم پایین که خوردم زمین آیییییییی،
ارسلان:باز چت شد،نگاه،خب مگه مجبوری فرار کنی،
دیانا:هیچی نشده،
ارسلان:ببینم،فقط یکم پیچ خورده،
دیانا:وییییییییییی،
چیه،
دلم
چیشد
غذا میخوام گشنمه نکنه یادت رفته ساعت نهه،
اع،خب نیکا نیستش چیزی درست کنه،تو بلدی
نهه،
دختری که آشپزی بلند نیست اسکول هه،
اع،که اینجوریههههه،
ارهههه،
اصلأ نمخواد،غذا نمیخواممم،رفتم رو صندلی،کنار تلویزیون نشستم،
ارسلان:غذا سفارش میدم،میخوای
نه،خودت بخور حالشو ببر،
چی میخوری،
هیچی
رفتم روبهرو دیانا ایستادم،ناز نکن
نمیخواممممم،
لج نکن،
نمیخوام،
چی سفارش بدم،
واع،حرف حساب حالیت نیست
هرچی میخوای بگو،
اع،من سفارش بدم ناراحت نمشیینننن،
نه،بیا خودت سفارش بده،
برداشتم هر چی دلم خواست سفارش دادم،
ارسلان،بعد نیم ساعت رسید،
دیانا:من برم😍
نه،خودم میرم،
منم میخوام باهاتتتتت،
دیانا
میام،تلوخدا
باشع،بیا
پریدم رو پشت ارسلان،بریممم
اع،چه وضعیه مگه خدمتکار تم،
برو ارسلان گشنمهههه،
خدا،شال سرت نیست،
واع،برو
آقا ارسلان،
هومم
هنوز آنیتا فراموش نکردما،
اینقدر حرف نزن،سلام
سلام،این غذا سفارش شماست،
ارسلان:نه،
دیانا:ارهههه،
مرده،خانوم آروم شما اون بالا چیکار میکنید،
ارسلان:ایشون یه ذره تنبلان
دیانا،ارسلان😡
آقا اینا مال ماهه،
پس بفرمایید،
همشو با ارسلان برداشتم و رفتیم بالا،
ارسلان:اینا،زیاد نیستن،
نه،همشو من خریدم،
میخوری این همه رو
اره،
ارسلان:واسه گوشیم پیام اومد، دیدم،ایناااا چینننن،
دیانا:پول غذا
پنج میلیون و سیصد،چه خبره این همه غذاااااا،گاوم اینقدر نمیخوره،
دیانا: ارسلان،بیا بشین بخور بببین چی سفارش دادم،
ای خدا،رفتم رو صندلی میز نشستم،دیانا
هوم
اون همبرگر و به من بده،
بیا،
وای فسنجون شروع کردم به خوردن،
ارسلان:من که زیاد نمی خورم،
دیانا:آخیش یکم مونده،
ارسلان،اینا همه رو میخوری
اره،
باشه،بخوررر،
دیانا،بالاخره،تموم کردم،هوففف،
ارسلان،بیا اینجا،
کجایی
رو مبل
بلند شدم رفتم کنار مبل وایستادم،چیه،
میگم
آیییییییی،
چیه باز
دلم درد میکنه،
انقدر میخورییی،
خب گشنم بود
به اندازه بخور،
ارسلان،
هومم،
بلند شو
خب،
بیا نزدیک،
بیا،
سرمو گذاشتم رو سینه ارسلان،
خوبی،
حالم بده،یه دقیقه وایسااا،
خب بشین،
یکم وایسا،
دیانا،بغل کردمو،رفتم اتاقش،
دیانا،ارسلاااگفتم یه دقیقه وایسا،
بشین رو تخت،
اع
چیههه،
ظرف ها موند،
من جمع میکنم
اخه،میدونی،زشته،واسه یه پسر سفره جمع کنه😉
ارسلان:هههههه،رفتم پایین و ظرف جمع کردم و میخواستم بزارم تو ظرف شور،این دستگاش چجوری کار میکنه،
دیانا:اول مایع بریز
اه،اومدی
اره،اخه میدونم هیچی بلد نیستی،رفتم کنار ارسلان نشستم،خب ببین اول یکم مایع بریز بعد ظرف ها تو سینگش بچین،بعد کشو رو هل بده بره داخل،تموم،برگشتم دیدم ارسلان بهم خیره شده،
دیانا:چیع؟
ارسلان: عجیبه
چی،،،،،
ارسلان:خیلی خوشگلی،
دیانا 😶😳😳😳😳😳😳😳🤐🤐🤐🤐.. م..ن.من..
ارسلان،هوم،رفتم سمت دیانا که
دیانا: خودمو کشیدم عقب،که...........وو................
خب،لایک بکوبش، کامنت بزارش،ممنون نظرتون رو کامنت کنید
۷۰۰تا کنید کامنت ها رو دبگهههههههه
۷۳.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.