فیک غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ⁸
شب:
وایی خیلی گشنمه هیچی جز سیب تو یخچال نیست تا الان ۳ تا سیب خوردم غذا میخوام.....حوصله ام خیلیییییی سر رفته اینجا چه گوجه ای بخورم
همین موقع صدای باز شدن در اومد رفتم پایین
+بیداری
_...پیدا کردی
+آره
_تو ذهنش: ببخشید بابا اگه مجبور نبودم هیچوقت جاشو به کسی نمیگفتم
_خبب به درد میخورن نه؟
+آره خیلی
_(صدای قار و قور شکمش اومد)
+چیزی نخوردی؟
وای خیلی خجالت آوره
+از صبح تا حالا چیزی خوردی
_سیب تو یخچال بود برداشتم
+سیب؟
_.....اهوم
+تو یکم تلوزیون ببین من یه چیزی حاضر میکنم
_باشه....ممنون
اون خیلیی مهربونه
+بعدش باید از اینجا بریم
_ها...کجا
+عمارت
_عمارت؟
_چند تا خونه داری
+نکنه به خونه هامم دل بستی
_چی نه بابا
در حین غذا خوردن:
_خب میخوام یه چیزی بگم
+.............
_الان که ما باهم معامله کردیمو من اینجام....بیا باهم دوست باشیم
+مگه الان دشمنیم؟
_نه خب باهم دوست شیم اونجوری دیگه خیلی موذب نیستیم
+.............
_از الان دوستیم دیگه
+آره....دلت خوش باشه
_خوبه(لبخند)
نمیخوام یهویی داستان و باحال کنم🗿
وایی خیلی گشنمه هیچی جز سیب تو یخچال نیست تا الان ۳ تا سیب خوردم غذا میخوام.....حوصله ام خیلیییییی سر رفته اینجا چه گوجه ای بخورم
همین موقع صدای باز شدن در اومد رفتم پایین
+بیداری
_...پیدا کردی
+آره
_تو ذهنش: ببخشید بابا اگه مجبور نبودم هیچوقت جاشو به کسی نمیگفتم
_خبب به درد میخورن نه؟
+آره خیلی
_(صدای قار و قور شکمش اومد)
+چیزی نخوردی؟
وای خیلی خجالت آوره
+از صبح تا حالا چیزی خوردی
_سیب تو یخچال بود برداشتم
+سیب؟
_.....اهوم
+تو یکم تلوزیون ببین من یه چیزی حاضر میکنم
_باشه....ممنون
اون خیلیی مهربونه
+بعدش باید از اینجا بریم
_ها...کجا
+عمارت
_عمارت؟
_چند تا خونه داری
+نکنه به خونه هامم دل بستی
_چی نه بابا
در حین غذا خوردن:
_خب میخوام یه چیزی بگم
+.............
_الان که ما باهم معامله کردیمو من اینجام....بیا باهم دوست باشیم
+مگه الان دشمنیم؟
_نه خب باهم دوست شیم اونجوری دیگه خیلی موذب نیستیم
+.............
_از الان دوستیم دیگه
+آره....دلت خوش باشه
_خوبه(لبخند)
نمیخوام یهویی داستان و باحال کنم🗿
۲۰.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.