خاص👉 👉
خاص👉 👉
دلم یه نفرو میخواد
که وقتی گفتم سردمه،
مثل یه جنتلمن کاپشنشو درنیاره بندازه روی دوشم
به جاش بی هوا هلم بده وسط گرم ترین نقطه ی آغوشش...
یا مثلا وقتی که تا ساق پامون میون برف فرو رفته و صورتمون از سرما گز گز میکنه،به دکه ی بستنی فروشی "نخنده و بگه: اخه کی تو این سرما بستنی میخوره ؟!"
عوضش دستمو بکشونه سمت بستنی ها و بگه: "فوقش از سرما میمیریم دیگه"...
یا اینکه وقتی تو ترافیک موندیم و دیرمون شده به جای غر زدن از شلوغی و نگرانی از تاخیر و بد و بی راه های سیاسی،ماشینو پارک کنه یه گوشه ی خیابون،
با ذوق نگام کنه و بگه:
"۱...۲...۳...بدوووووو..."
یکی که نترسه دستمو بگیره، نترسه با صدای بلند بخنده، نترسه بفهمن عاشقه، "نترسه از حرف مردم"...
دلم یه نفرو میخواد که با هم چشم های این شهرو به عشق عادت بدیم...
"یک مرد از ساکنین خیابان چهل و سوم مریخ"
دلم یه نفرو میخواد
که وقتی گفتم سردمه،
مثل یه جنتلمن کاپشنشو درنیاره بندازه روی دوشم
به جاش بی هوا هلم بده وسط گرم ترین نقطه ی آغوشش...
یا مثلا وقتی که تا ساق پامون میون برف فرو رفته و صورتمون از سرما گز گز میکنه،به دکه ی بستنی فروشی "نخنده و بگه: اخه کی تو این سرما بستنی میخوره ؟!"
عوضش دستمو بکشونه سمت بستنی ها و بگه: "فوقش از سرما میمیریم دیگه"...
یا اینکه وقتی تو ترافیک موندیم و دیرمون شده به جای غر زدن از شلوغی و نگرانی از تاخیر و بد و بی راه های سیاسی،ماشینو پارک کنه یه گوشه ی خیابون،
با ذوق نگام کنه و بگه:
"۱...۲...۳...بدوووووو..."
یکی که نترسه دستمو بگیره، نترسه با صدای بلند بخنده، نترسه بفهمن عاشقه، "نترسه از حرف مردم"...
دلم یه نفرو میخواد که با هم چشم های این شهرو به عشق عادت بدیم...
"یک مرد از ساکنین خیابان چهل و سوم مریخ"
۲.۱k
۱۰ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.