ℙ𝕒𝕣𝕥 ♧¹
𝕃𝕚𝕜𝕖 𝕓𝕝𝕠𝕠𝕕 𝕚𝕟 𝕞𝕪 𝕧𝕖𝕚𝕟𝕤
راوی: ا/ت به همراه پدر و خواهرش به محل کار پدرش رفت. پدرش رئیس جمهور کشور بود ولی با پاپوش که براش درست میکنن پدر ا/ت به عنوان یه خیانت کار شناخته میشه و باعث میشه که از کارش اخراج بشه. بخاطر خدمتی که در این چند سال به کشور کرده بود به زندان نرفت ، براش تصمیم گرفته شد که مثل یه فرد معمولی در خارج شهر زندگی کنه. اما مجازات سخت تری براش گرفته شد. اینکه دختراش باید بدون پدر تنهایی کشورشون رو ترک کنن.بخاطر همین پدر ا/ت رفت تا نزاره که دختراشو ازش بگیرن. چون بعد مرگ همسرش تنها ، دختراش دلخوشیش بودن.
*فلش بک به موقعی که ا/ت همراه پدر و خواهرش به محل کار پدرش رفته بودن*
پدر ا/ت: قربان خواهش میکنم دخترامو ازم نگیرید.
رئیس جمهور: این یه تنبیه بخاطر خیانتیه که کردی.
پدر ا/ت: اونا خیلی کوچیکَن نمیتونن تو یه کشور دیگه بدون من دووم بیارن.
راوی: رئیس جمهور به ا/ت که درحال گریه کردن بود گفت.
رئیس جمهور: گریه نکن دخترجون. بگو ببینم به چه زبون هایی مسلطی؟
ا/ت: من ..... من به کره ای و ترکی مسلطم
رئیس جمهور: خوبه.
رئیسجمهور: * روبه پدر ا/ت * خب تا یه هفته دیگه امادشون کن. میفرستمشون کره.
پدر ا/ت: ا/ت میشه با اریکا چن لحظه بیرون باشی
ا/ت سر تکون داد و دست خواهرشو گرفت و از اتاق رفت بیرون.
..........
پدر ا/ت: سورن تو...
رئیس جمهور: کی بهت اجازه داد منو به اسم کوچیک صدا کنی.
پدر ا/ت: ما بهترین دوستای هم بودیم. چطور تونستی برای من پاپوش درست کنی.
سورن: بودیم ، الان نیستیم.
راوی: پدر ا/ت هوفی کشید و داشت میرفت ، نزدیک در شد و دستشو گذاشت رو دستگیره و همون طور که پشتش به رئیس جمهور بود گفت.
پدر ا/ت: تو کی انقدر عوضی شدی.
رئیس جمهور: خیلی وقته ، هفته دیگه یادت نره برادر.
راوی: پدر ا/ت با شدت درو باز کرد و از اتاق رفت بیرون. ا/ت که روی صندلی های بیرون اتاق نشسته بود بلند شد و به طرف پدرش اومد.
ا/ت: بابا ، راضی نشد که ما پیش تو بمونیم؟
پدر ا/ت: متاسفم دخترم
راوی: ا/ت باباشو بغل کردو با بغضی که تو گلوش بود گفت:
ا/ت: تقصیر تو نیست.
............
۱هفته بعد......
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
راوی: ا/ت به همراه پدر و خواهرش به محل کار پدرش رفت. پدرش رئیس جمهور کشور بود ولی با پاپوش که براش درست میکنن پدر ا/ت به عنوان یه خیانت کار شناخته میشه و باعث میشه که از کارش اخراج بشه. بخاطر خدمتی که در این چند سال به کشور کرده بود به زندان نرفت ، براش تصمیم گرفته شد که مثل یه فرد معمولی در خارج شهر زندگی کنه. اما مجازات سخت تری براش گرفته شد. اینکه دختراش باید بدون پدر تنهایی کشورشون رو ترک کنن.بخاطر همین پدر ا/ت رفت تا نزاره که دختراشو ازش بگیرن. چون بعد مرگ همسرش تنها ، دختراش دلخوشیش بودن.
*فلش بک به موقعی که ا/ت همراه پدر و خواهرش به محل کار پدرش رفته بودن*
پدر ا/ت: قربان خواهش میکنم دخترامو ازم نگیرید.
رئیس جمهور: این یه تنبیه بخاطر خیانتیه که کردی.
پدر ا/ت: اونا خیلی کوچیکَن نمیتونن تو یه کشور دیگه بدون من دووم بیارن.
راوی: رئیس جمهور به ا/ت که درحال گریه کردن بود گفت.
رئیس جمهور: گریه نکن دخترجون. بگو ببینم به چه زبون هایی مسلطی؟
ا/ت: من ..... من به کره ای و ترکی مسلطم
رئیس جمهور: خوبه.
رئیسجمهور: * روبه پدر ا/ت * خب تا یه هفته دیگه امادشون کن. میفرستمشون کره.
پدر ا/ت: ا/ت میشه با اریکا چن لحظه بیرون باشی
ا/ت سر تکون داد و دست خواهرشو گرفت و از اتاق رفت بیرون.
..........
پدر ا/ت: سورن تو...
رئیس جمهور: کی بهت اجازه داد منو به اسم کوچیک صدا کنی.
پدر ا/ت: ما بهترین دوستای هم بودیم. چطور تونستی برای من پاپوش درست کنی.
سورن: بودیم ، الان نیستیم.
راوی: پدر ا/ت هوفی کشید و داشت میرفت ، نزدیک در شد و دستشو گذاشت رو دستگیره و همون طور که پشتش به رئیس جمهور بود گفت.
پدر ا/ت: تو کی انقدر عوضی شدی.
رئیس جمهور: خیلی وقته ، هفته دیگه یادت نره برادر.
راوی: پدر ا/ت با شدت درو باز کرد و از اتاق رفت بیرون. ا/ت که روی صندلی های بیرون اتاق نشسته بود بلند شد و به طرف پدرش اومد.
ا/ت: بابا ، راضی نشد که ما پیش تو بمونیم؟
پدر ا/ت: متاسفم دخترم
راوی: ا/ت باباشو بغل کردو با بغضی که تو گلوش بود گفت:
ا/ت: تقصیر تو نیست.
............
۱هفته بعد......
•ادامه دارد•
▪︎مثل خون در رگ های من▪︎
۴۳.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.