Part ۱۲
Part 1۲
*هیچی کرم داشتم پیامی واسش نیومد😄*
ویو ات
رفتم سر گوشیم تو اینستا دور زدم یه عکسی دیدم خیلی تعجب کردم و ترسیدم اون..اون کوک بود با یه دختر اسم پیج رو خوندم اسم دختره رز بود تاریخ انتشارش رو دیدم واسه..واسه..واسه ۵ روز پیش بود ینی چی
ات:کو.کوک
کوک:چیشد؟
بهش نشون دادم عکس رو
ات:این چی میگه؟
کوک:م.من چی.چیزی ن.نمیدو.دونم*ترسیده*
ات:کوک ضایع که داری دروغ میگی
یهو کوک زد زیر گریه سریع بغلش کردم
کوک:ا.ت او.اون مو.قع رف.ته بو.دم با.ر ی.ه شراب خو.ردم یه.چی تو.ش بو.د که تح.ریک ش.دم و کارام دست خودم نبود بع.د چن دقیقه بیهوش شدم وقتی بیدار شدم دیدم کنار یه دختره ام که دوست دختر قبلیم بود هق هق*با گریه و آروم*
ات:عزیزم آروم باش بعد تو دوست دختر داشتی من نمیدونستم ودف؟
کوک:آره داشتم ولی ۷ ماه پیش بود بهم زدیم چون یه هرزه بود
ات:حالا پاشو ساعت ۵ باید آماده شیم
پرش زمانی به ساعت ۵
ویو کوک
ات شروع کرد به آماده شدن و منم رفتم یه لباس پوشیدم ساعت ۶ بود که صدای در اومد رفتیم پایین
تهیونگ:کجا؟*عصبی*
ات:ما باتم ها میریم بیرون
یونگی:کجا؟
ات:عبابا میخوایم بریم پاساژ خرید دور بزنیم
تهیونگ و یونگی:اوکی بابای
کوک و ات:بابای
تهیونگ به نظر عصبی میومد نکنه فهمیده باشه و حرف هامون رو شنیده وایییی
رفتیم سوار ماشین شدیم و با جین و جیمین سلام کردیم
جین و جیمین:سلام
ات :سلام
کوک:س.سلام
جیمین:کوک خوبی؟
یهو بغضم گرفت
ات قضیه رو تعریف کرد
جیمین و جین:ودف؟
یهو بغضم ترکید دستمو گذاشتم جلوی صورتم
کوک:من هیچ کاری نکردم هق هق*با گریه*
جیمین پیاده شد و اومد پشت و منو بغل کرد منم بغلش کردم
کوک:هق نمیخوام هق هق نمیخوام با کاری که رز کرد زندگیم با تهیونگ به هم بخوره هق هق میدونم تهیونگ حرفم و هق هق اگه باور کنه هق بازم میگه تو باهاش خوابیدی هق بعدش میگه به هم بزنیم هق هق
چن دقیقه همینطوری داشتم گریه میکردم آروم شدم از بغل جیمین در اومدم
ات:من میرم جلو بشینم
ات رفت جلو و منو جیمین پشت نشستیم
ویو جین
من عکس رو همون روز که آپلود شده بود دیدم خودم خیلی ناراحت شده بودم جیمین هم دیده بود ولی قضیه رو هیچ کدوم نمیدونستیم دلم نمیخواست بین کوک و تهیونگ فاصله بیفته
رسیدیم پاساژ و خرید کردیم
پرش زمانی به خونه ات
ویو کوک...ادامه دارد
فردا میزارم
اسلاید دوم تا آخر استایل ات برای بیرون
دوستون دارم بابای
*هیچی کرم داشتم پیامی واسش نیومد😄*
ویو ات
رفتم سر گوشیم تو اینستا دور زدم یه عکسی دیدم خیلی تعجب کردم و ترسیدم اون..اون کوک بود با یه دختر اسم پیج رو خوندم اسم دختره رز بود تاریخ انتشارش رو دیدم واسه..واسه..واسه ۵ روز پیش بود ینی چی
ات:کو.کوک
کوک:چیشد؟
بهش نشون دادم عکس رو
ات:این چی میگه؟
کوک:م.من چی.چیزی ن.نمیدو.دونم*ترسیده*
ات:کوک ضایع که داری دروغ میگی
یهو کوک زد زیر گریه سریع بغلش کردم
کوک:ا.ت او.اون مو.قع رف.ته بو.دم با.ر ی.ه شراب خو.ردم یه.چی تو.ش بو.د که تح.ریک ش.دم و کارام دست خودم نبود بع.د چن دقیقه بیهوش شدم وقتی بیدار شدم دیدم کنار یه دختره ام که دوست دختر قبلیم بود هق هق*با گریه و آروم*
ات:عزیزم آروم باش بعد تو دوست دختر داشتی من نمیدونستم ودف؟
کوک:آره داشتم ولی ۷ ماه پیش بود بهم زدیم چون یه هرزه بود
ات:حالا پاشو ساعت ۵ باید آماده شیم
پرش زمانی به ساعت ۵
ویو کوک
ات شروع کرد به آماده شدن و منم رفتم یه لباس پوشیدم ساعت ۶ بود که صدای در اومد رفتیم پایین
تهیونگ:کجا؟*عصبی*
ات:ما باتم ها میریم بیرون
یونگی:کجا؟
ات:عبابا میخوایم بریم پاساژ خرید دور بزنیم
تهیونگ و یونگی:اوکی بابای
کوک و ات:بابای
تهیونگ به نظر عصبی میومد نکنه فهمیده باشه و حرف هامون رو شنیده وایییی
رفتیم سوار ماشین شدیم و با جین و جیمین سلام کردیم
جین و جیمین:سلام
ات :سلام
کوک:س.سلام
جیمین:کوک خوبی؟
یهو بغضم گرفت
ات قضیه رو تعریف کرد
جیمین و جین:ودف؟
یهو بغضم ترکید دستمو گذاشتم جلوی صورتم
کوک:من هیچ کاری نکردم هق هق*با گریه*
جیمین پیاده شد و اومد پشت و منو بغل کرد منم بغلش کردم
کوک:هق نمیخوام هق هق نمیخوام با کاری که رز کرد زندگیم با تهیونگ به هم بخوره هق هق میدونم تهیونگ حرفم و هق هق اگه باور کنه هق بازم میگه تو باهاش خوابیدی هق بعدش میگه به هم بزنیم هق هق
چن دقیقه همینطوری داشتم گریه میکردم آروم شدم از بغل جیمین در اومدم
ات:من میرم جلو بشینم
ات رفت جلو و منو جیمین پشت نشستیم
ویو جین
من عکس رو همون روز که آپلود شده بود دیدم خودم خیلی ناراحت شده بودم جیمین هم دیده بود ولی قضیه رو هیچ کدوم نمیدونستیم دلم نمیخواست بین کوک و تهیونگ فاصله بیفته
رسیدیم پاساژ و خرید کردیم
پرش زمانی به خونه ات
ویو کوک...ادامه دارد
فردا میزارم
اسلاید دوم تا آخر استایل ات برای بیرون
دوستون دارم بابای
۹.۱k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.