جیمین و تهیونگ پارت اخر 4
نامجون: پرستار
پرستار: بله؟
نامجون: دوستم کی مرخص میشه؟ یعنی کی میتونیم ببریمش
پرستار: یک ساعت دیگ
نامجون: ممنون
نامجون: تهیونگ پاشو دستت داره همینجوری خون میاد بهشون بگم برات پانسمان کنن
تهیونگ: هیونگ...
نامجون: بله....
تهیونگ: میشه با جیمن حرف بزنم؟
نامجون: ولی تو.....
تهیونگ: لطفا.....
نامجون: باشه بشین روتخت تا بهش بگم بیاد
نامجون رفت بیرون تا به جیمین بگه بیاد.
نامجون: جیمین...
جیمین: بله؟
نامجون: خب..... تهیونگ میخواد باهات حرف بزنه....
جیمین: حرفی ندارم باهاش.....
نامجون: برو دیگه.....
جیمین: هوفف باشه
جیمین رفت تو اتاق و دید تهیونگ داره گریه میکنه......
ویو جیمین
وقتی رفتم تو اتاق دیدم داره گریه میکنه پرستار اومد داشت دستشو پانسمان میکرد
5 مین بعد.....
پرستار که رفت رفتم کنارش رو تخت نشستم که گفت.....
تهیونگ: من.....
شرایط نداره فردا قسمت اخرش رو میزارم.....
فعلا.....
راستی یلداتونم مبارک 🍉
پرستار: بله؟
نامجون: دوستم کی مرخص میشه؟ یعنی کی میتونیم ببریمش
پرستار: یک ساعت دیگ
نامجون: ممنون
نامجون: تهیونگ پاشو دستت داره همینجوری خون میاد بهشون بگم برات پانسمان کنن
تهیونگ: هیونگ...
نامجون: بله....
تهیونگ: میشه با جیمن حرف بزنم؟
نامجون: ولی تو.....
تهیونگ: لطفا.....
نامجون: باشه بشین روتخت تا بهش بگم بیاد
نامجون رفت بیرون تا به جیمین بگه بیاد.
نامجون: جیمین...
جیمین: بله؟
نامجون: خب..... تهیونگ میخواد باهات حرف بزنه....
جیمین: حرفی ندارم باهاش.....
نامجون: برو دیگه.....
جیمین: هوفف باشه
جیمین رفت تو اتاق و دید تهیونگ داره گریه میکنه......
ویو جیمین
وقتی رفتم تو اتاق دیدم داره گریه میکنه پرستار اومد داشت دستشو پانسمان میکرد
5 مین بعد.....
پرستار که رفت رفتم کنارش رو تخت نشستم که گفت.....
تهیونگ: من.....
شرایط نداره فردا قسمت اخرش رو میزارم.....
فعلا.....
راستی یلداتونم مبارک 🍉
۵۵۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.