my life is a disaster
my life is a disaster
زندگی فاجعه ی من
پارت ۱۹:
تهیونگ: اره....چون باارزشه میخام ماله تو باشه
میخاستم دوباره مخالفت کنم که انگشتشو گذاشت رو لبم
تهیونگ: هیششش....برگرد
ا.ت: سوکت*
تهیونگ: گفتم برگرد!
بدون عیچی اعتراضی برگشتم اونم گرنبند و انداخت گردنم
ا.ت: تهیونگ....این واقعا خیلی قشنگه
ا.ت: قول میدم خیلی خوب مواظبش باشم
تهیونگ: لبخند*
دستم و انداختم دوره گردنش و بغلش کردم اونم کمرم و گرفت و بغلم کردم....بعد از چند دیقه از هم جدا شدیم....دستش و گذاشت رو شیکمم و گفت: هنوز اینو فراموش نکردما
دستم و گذاشتم رو دستش و لبخند زدم
تهیونگ: بیا بریم شام بخوریم
ا.ت: باشه
رفتیم سره میز نشستیم که حس خیس شدن زیر کردم....تصمیم گرفتم برم دستشویی
رفتم چک کردم دیدم یه لخته خونه بزرگم ازم اومده....خاستم خودمو تمیز کنم....تا نشستم مثله یه شیر آبی ازم خون اومد ن...نکنه....نکنه
(بنظرتون چه اتفاقی افتاد؟!)
ادامه دارد.....
زندگی فاجعه ی من
پارت ۱۹:
تهیونگ: اره....چون باارزشه میخام ماله تو باشه
میخاستم دوباره مخالفت کنم که انگشتشو گذاشت رو لبم
تهیونگ: هیششش....برگرد
ا.ت: سوکت*
تهیونگ: گفتم برگرد!
بدون عیچی اعتراضی برگشتم اونم گرنبند و انداخت گردنم
ا.ت: تهیونگ....این واقعا خیلی قشنگه
ا.ت: قول میدم خیلی خوب مواظبش باشم
تهیونگ: لبخند*
دستم و انداختم دوره گردنش و بغلش کردم اونم کمرم و گرفت و بغلم کردم....بعد از چند دیقه از هم جدا شدیم....دستش و گذاشت رو شیکمم و گفت: هنوز اینو فراموش نکردما
دستم و گذاشتم رو دستش و لبخند زدم
تهیونگ: بیا بریم شام بخوریم
ا.ت: باشه
رفتیم سره میز نشستیم که حس خیس شدن زیر کردم....تصمیم گرفتم برم دستشویی
رفتم چک کردم دیدم یه لخته خونه بزرگم ازم اومده....خاستم خودمو تمیز کنم....تا نشستم مثله یه شیر آبی ازم خون اومد ن...نکنه....نکنه
(بنظرتون چه اتفاقی افتاد؟!)
ادامه دارد.....
۲۳.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.