دیگه تحمل نداشتم/حسود های پلاستیکی شیطان کش
سناریو داریم
اگه از ماموریت برگردن و ببینن که گربه یوشیرو رو بغل کردین و خوابیدین
کاراکترها:تانجیرو ، اینوسکه ، زنیتسو
اسم تو:مائوری
.
.
.
.
تانجیرو🍙:
در رو باز میکنه و وارد میشه.
تانجیرو:مائوری،من برگشتم!
:.................
تانجیرو:مائوری؟
وارد اتاق میشه و تورو میبینم که گربه رو بغل گرفتی و خوابیدی.اخمی کرد.(حسود پلاستیکی😅)
آروم گربه رو برمیدارم و سرجاش میذاره و بعد خودشو توی بغلت جا میده و محکم بغلت میکنه و خوابش میبره
.
.
.
.
زنیتسو⚡:
خسته و کوفته برمیگرده خونه ولی تورو اونجا نمیبینه آروم توی اتاق رو سرک میکشه .وقتی میبینم گربه رو بغل کردین ناراحت میشه .
خلاصه فردا اصلا باهاشون حرف نمیزنه.
مائوری:زنیتسو؟
جوابی نمیده
زنیتسو:..........
مائوری :زنیتسو چی شده یه حرفی بزن
زنیتسو بغضش میترکه و گریه میکنه
زنیتسو:دیشب..........اون گربه رو ........بهجای من بغل گرفته بودی.......
شوکه شدی نمیدونستی چی بگی به تته پته افتادی
مائوری:ز....زنیتسو گریه نکن...م...من معذرت میخوای دیگه اینکارو نمیکنم........زنیتسو!(و خلاصه بعد این ماجرا جرعت نکردی کس دیگه ای رو غیر زنیتسو بغل بگیری)
.
.
.
.
اینوسکه🐷:
خسته بعد شکست دادن شیاطین برگشته خونه .
اینوسکه:مائو؟..........مائو؟......مائورییییییی؟
دنبال تو میگرده به اتاق میرسه و با صحنه روبه روش مواجه میشه.
اخم کیوتی میکنه گربه رو آروم بر میداره بعد خودش یهو میپره توی بغلت از خواب میره و از تخت میوفتی پایین میخنده ولی بعد با دیدن قیافه شاکی و کفری تو خندش محو میشه.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب این اول پارت 1
احتمال دو رو هم مینویسم
اگه درخواستی دارید حتما بگید
لایک فراموش نشه کاوایی🍙
اگه از ماموریت برگردن و ببینن که گربه یوشیرو رو بغل کردین و خوابیدین
کاراکترها:تانجیرو ، اینوسکه ، زنیتسو
اسم تو:مائوری
.
.
.
.
تانجیرو🍙:
در رو باز میکنه و وارد میشه.
تانجیرو:مائوری،من برگشتم!
:.................
تانجیرو:مائوری؟
وارد اتاق میشه و تورو میبینم که گربه رو بغل گرفتی و خوابیدی.اخمی کرد.(حسود پلاستیکی😅)
آروم گربه رو برمیدارم و سرجاش میذاره و بعد خودشو توی بغلت جا میده و محکم بغلت میکنه و خوابش میبره
.
.
.
.
زنیتسو⚡:
خسته و کوفته برمیگرده خونه ولی تورو اونجا نمیبینه آروم توی اتاق رو سرک میکشه .وقتی میبینم گربه رو بغل کردین ناراحت میشه .
خلاصه فردا اصلا باهاشون حرف نمیزنه.
مائوری:زنیتسو؟
جوابی نمیده
زنیتسو:..........
مائوری :زنیتسو چی شده یه حرفی بزن
زنیتسو بغضش میترکه و گریه میکنه
زنیتسو:دیشب..........اون گربه رو ........بهجای من بغل گرفته بودی.......
شوکه شدی نمیدونستی چی بگی به تته پته افتادی
مائوری:ز....زنیتسو گریه نکن...م...من معذرت میخوای دیگه اینکارو نمیکنم........زنیتسو!(و خلاصه بعد این ماجرا جرعت نکردی کس دیگه ای رو غیر زنیتسو بغل بگیری)
.
.
.
.
اینوسکه🐷:
خسته بعد شکست دادن شیاطین برگشته خونه .
اینوسکه:مائو؟..........مائو؟......مائورییییییی؟
دنبال تو میگرده به اتاق میرسه و با صحنه روبه روش مواجه میشه.
اخم کیوتی میکنه گربه رو آروم بر میداره بعد خودش یهو میپره توی بغلت از خواب میره و از تخت میوفتی پایین میخنده ولی بعد با دیدن قیافه شاکی و کفری تو خندش محو میشه.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب این اول پارت 1
احتمال دو رو هم مینویسم
اگه درخواستی دارید حتما بگید
لایک فراموش نشه کاوایی🍙
۱.۳k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳