توی همون حالت بودم ک یهو دو تا دست دور کمرم حلقه شد ...فه
توی همون حالت بودم ک یهو دو تا دست دور کمرم حلقه شد ...فهمیدم شوگاس ...اروم سرشو توی گردنم فرو برد و حلقه دستاشو دور کمرم محکم تر کرد....
-ا.ت...فک کردی؟ *اروم
+...هوم
همونطور ک دستاشو دورم حلقه کرده بود سرشو از توی گردنم دراورد و با قیافه کیوتش بهم نگاه کرد...
-خب؟؟؟؟
+...ببین منم ...منم خیلی دوصت دارم ولی...کمپانی این اجازه رو نمیده...
-بیخیال کمپانی ...جواب خودت چیه؟
+من ک ازخدامه با ت باشم پیشی...
-عه واقن ...
+هوم
یهو شروع کرد پشت سر هم بوسیدنم...تا ازم جدا میشد بازم کارشو تکرار میکرد
(فشار؟..فشار چیه بابا دارم میرقصم😑)
+باش باش..وایسا کشتیم
-*خنده
دستمو گرفت و ب سمت سالنی ک پی دی نیم و پسرا بودن رفتیم...
-عا من اومدم ی چزی بهتون بگم
پسرا وقتی دستامونو دیدن لبخندی ک پر از شیطنت بود زدن...
-ا.ت...ا.ت دوصت دخترمه!...و اومدم اینو بگم
پی دی نیم ک داشت ابمیوشو میخورد پرید ت گلوش
&اهم اهم اهممم*سرفه....چی...جدا!!!؟؟؟
-عاره
کوک: مبارکههههه
جیمین،ته: گیلیگیلیگیلییی
نامجون،جین: پسرمون زن گرفتتتت
همه: *خنده
-حالا اقا اجازه می دهد
&عاره ملومه اجازه می دم
-نمیدادی هم بیخیالش نمیشدم*اروم
*یک ماه بعد
+هوف خستم شد...همینو بگیریم دیگههه
-نه نه این خیلی بازع...
+ایگوووووو...خا لباس عروسههههه ...
-ایش باشه همینو بگیریم ولی ب ی شرط
+هن؟؟
-باید منو ببوسی!
+باشه باشه....چیییییییی چی میگییییی اینجاااااا؟؟؟؟؟؟
-اکی اینجا نه ...وقتی تنها شدیم*شیطانی
+استغفرالله...خانم لطفن اینو حساب کنین خیلی ممنون...*فرار کرد
-صب کن بینممممم
لباس عروسو خریدیم همینطورم لباس شوگا رو ...بهش گفتم عروسیمون خیلی زوده
ولی گفت نمتونم تحمل کنم زود ازدواج کنيم:/
*روز عروسی
(عاره عاره تنبلیم میاد و نمتونم بنویسم پس همینطور بگن بله😂)
+-بله
....
بعد از چند سال مثل رویاهام ی پسر ب اسم یونگ و ی دختر ب اسم یونهی داریم...ک دوقلو ان...منو شوگا ی زندگی عالی داریم...گاهی وقتا چیزای غیر ممکن هم ممکن میشن ...پس امیدتو از دست نده...
.....
-ا.ت...فک کردی؟ *اروم
+...هوم
همونطور ک دستاشو دورم حلقه کرده بود سرشو از توی گردنم دراورد و با قیافه کیوتش بهم نگاه کرد...
-خب؟؟؟؟
+...ببین منم ...منم خیلی دوصت دارم ولی...کمپانی این اجازه رو نمیده...
-بیخیال کمپانی ...جواب خودت چیه؟
+من ک ازخدامه با ت باشم پیشی...
-عه واقن ...
+هوم
یهو شروع کرد پشت سر هم بوسیدنم...تا ازم جدا میشد بازم کارشو تکرار میکرد
(فشار؟..فشار چیه بابا دارم میرقصم😑)
+باش باش..وایسا کشتیم
-*خنده
دستمو گرفت و ب سمت سالنی ک پی دی نیم و پسرا بودن رفتیم...
-عا من اومدم ی چزی بهتون بگم
پسرا وقتی دستامونو دیدن لبخندی ک پر از شیطنت بود زدن...
-ا.ت...ا.ت دوصت دخترمه!...و اومدم اینو بگم
پی دی نیم ک داشت ابمیوشو میخورد پرید ت گلوش
&اهم اهم اهممم*سرفه....چی...جدا!!!؟؟؟
-عاره
کوک: مبارکههههه
جیمین،ته: گیلیگیلیگیلییی
نامجون،جین: پسرمون زن گرفتتتت
همه: *خنده
-حالا اقا اجازه می دهد
&عاره ملومه اجازه می دم
-نمیدادی هم بیخیالش نمیشدم*اروم
*یک ماه بعد
+هوف خستم شد...همینو بگیریم دیگههه
-نه نه این خیلی بازع...
+ایگوووووو...خا لباس عروسههههه ...
-ایش باشه همینو بگیریم ولی ب ی شرط
+هن؟؟
-باید منو ببوسی!
+باشه باشه....چیییییییی چی میگییییی اینجاااااا؟؟؟؟؟؟
-اکی اینجا نه ...وقتی تنها شدیم*شیطانی
+استغفرالله...خانم لطفن اینو حساب کنین خیلی ممنون...*فرار کرد
-صب کن بینممممم
لباس عروسو خریدیم همینطورم لباس شوگا رو ...بهش گفتم عروسیمون خیلی زوده
ولی گفت نمتونم تحمل کنم زود ازدواج کنيم:/
*روز عروسی
(عاره عاره تنبلیم میاد و نمتونم بنویسم پس همینطور بگن بله😂)
+-بله
....
بعد از چند سال مثل رویاهام ی پسر ب اسم یونگ و ی دختر ب اسم یونهی داریم...ک دوقلو ان...منو شوگا ی زندگی عالی داریم...گاهی وقتا چیزای غیر ممکن هم ممکن میشن ...پس امیدتو از دست نده...
.....
۸.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.