پارت ۲۹ (برادر خونده)
مغزم کپ کرده بود قلبم یه جوری بود اون لحظه هیچی نمی تونستم بگم اون صورتش خیلی نزدیک صورتم بود اون خیلی خوشگله عااا من دیوونه شدم دارم چی میگم باید از فکرش در بیام ولی چرا منو بغل کرد اون مثلا میخواد چیکار کنه چرا اصن اینجوری شده به صورتش زل زدم تا حالا صورتشو اینقدر از نزدیک ندیده بودم اون واقعن جذابه ولی خوب به من چه به من چی میرسه جونگ کوک:به چی زل زدی - به هیچی منو بزار زمین جونگ کوک:دروغ میگی داشتی به من زل می زدی -چه میگی جوک بامزه ای بود جونگ کوک:فکر کردی نمی فهمم -عاااولم کن چرا منو نمی زاری زمین جونگ کوک:عه باز شروع کردی گفتم تا اخر باید همونجا بمونی اداشو مثله خودش در اوردم جونگ کوک اروم میخندید جوری که فکر میکرد من نمی بینم ولی من می دیدم وقتی خونه رسیدیم جونگ کوک منو زمین گذاشتو گفت :خیلی سنگینی دختر -خوب که چی گفتم منو زمین بزار جونگ کوک:الان گذاشتم دیگه برو -راستی جونگ کوک مامان کجاست نگفتی جونگ کوک:مهمونی دوستش رفته -عا اوکیه داخل اتاقم شدم لباسامو در اوردمو رو تختم دراز کشیدم واقعن رفتارای جونگکوک عوض شده اون واقعن چش شده دستامو محکم گذاشتم رو سرمو گفتم:دارم دیوونه میشم صب کن چرا دستم خالیه من رفته بودم یه دستبند تو دستم بود به مچ دستم نگاه کردم ولی چیزی نبود شعت گمش کردم دستبندی که سانی واسم خریده بودو گم کردم عاااا ینی کجا گذاشتمش
از زبان جونگ کوک: خیلی زرنگی هیونگ قبول نیست اینبارو تو باید حساب کنی دفعه قبل من حساب کردم حالا نوبت توئه جین:اووو حالا یه روز منو مهمون کنی چه میشه -نچ تو اینبار باید منو واسه یه غذای خوشمزه مهمون کنی جین :وللش اصن نریم بهتره من حوصله ندارم راستی کارم دارم سرمو با تاسف تکون دادمو ادامه دادم:میدونستم همینو میگی بریم اصن خودم به حساب خودم غذا میدم جین لبخند مرموزانه ای زدو گفت:افرین من برم جیمینو صدا بزنم با با ما بیاد گناه داره با تعجب گفتم: چی میگی این قرارمون نبود جین موبایلشو دراوردو گفت متاسفم ولی من بهش پیام دادم الان میاد -خیلی پررویی هیونگ جین:توبیشتر -حالا کی میاد جین:الانه که بیاد صدای زنگ در خونه اومد وجین بلند گفت:خودشه بریم -چقدر زود اومد جین:جیمین وقت شناسه بریم جین درو باز کرد و چهره ی شاد و خندان جیمین تو چار چوب در ظاهر شد جیمین:سلام بر همه -سلام جین:افرین خوب وقتی اومدی بریم دیگه
جیمین:بله بله من همیشه سر ساعت میام خوب کجا میریم -میریم یه جا غذا بخوریم به حساب من جیمین:واوو عالیه بریم از خونه خارج شدیمو همه سوار ماشین من شدن جیمین صندلی عقب نشستو و جین صندلی کناری من نشست جین:یاااا جونگ کوک اینجا رو ببین بیا این رستوران بریم -کجاست فقد ادرس بده جیمین بلند زد زیر خنده و گفت:جونگ کوک ریچمن میخوای امشب خوب خرج کنی -پس چی جین:بیا اینجاست ادرسش به صفحه گوشی جین خیره شدموادرسو خوندم رستورانش بزرگ بودو معروف ولی برای اینکه شناخته نشیم با ماسک و کلاه یه گوشه که تو دید نباشه نشستیم جیمین کلافه پوفی کشیدو گفت :عااچه سخته ایدول بودن جین:تازه فهمیدی جیمین:نه هیونگ من این راهو میدنستمو و انتخاب کردم جین:خوب پس دیگه چی میگی جیمین :هیچی مهم نیست بیاین خوش بگذرونیم جین:نه بگو گوش می کنیم بعد با سرش به من اشاره کردو ادامه داد مگه نه جونگ کوک -چی هاا اره بگو جیمین جیمین با تعجب گفت:انگار اینجا نیستی جونگ کوک دستمو به موهام کشیدمو با لبخند گفتم:چرا هستم بعد به گارسونی که داشت به سمتممون می اومد اشاره کردمو گفتم بچه ها غذارو اوردن از زبان سورا: -سانی من دارم میرم سانی باتعجب برگشتو گفت:کجا میری -میرم سر کارم سانی: با لباس فرم مدرسه !!!؟ -فکر اونجاشو کردم باخودم لباس اوردم سانی:حالا کجا میخوای عوض کنی
از زبان جونگ کوک: خیلی زرنگی هیونگ قبول نیست اینبارو تو باید حساب کنی دفعه قبل من حساب کردم حالا نوبت توئه جین:اووو حالا یه روز منو مهمون کنی چه میشه -نچ تو اینبار باید منو واسه یه غذای خوشمزه مهمون کنی جین :وللش اصن نریم بهتره من حوصله ندارم راستی کارم دارم سرمو با تاسف تکون دادمو ادامه دادم:میدونستم همینو میگی بریم اصن خودم به حساب خودم غذا میدم جین لبخند مرموزانه ای زدو گفت:افرین من برم جیمینو صدا بزنم با با ما بیاد گناه داره با تعجب گفتم: چی میگی این قرارمون نبود جین موبایلشو دراوردو گفت متاسفم ولی من بهش پیام دادم الان میاد -خیلی پررویی هیونگ جین:توبیشتر -حالا کی میاد جین:الانه که بیاد صدای زنگ در خونه اومد وجین بلند گفت:خودشه بریم -چقدر زود اومد جین:جیمین وقت شناسه بریم جین درو باز کرد و چهره ی شاد و خندان جیمین تو چار چوب در ظاهر شد جیمین:سلام بر همه -سلام جین:افرین خوب وقتی اومدی بریم دیگه
جیمین:بله بله من همیشه سر ساعت میام خوب کجا میریم -میریم یه جا غذا بخوریم به حساب من جیمین:واوو عالیه بریم از خونه خارج شدیمو همه سوار ماشین من شدن جیمین صندلی عقب نشستو و جین صندلی کناری من نشست جین:یاااا جونگ کوک اینجا رو ببین بیا این رستوران بریم -کجاست فقد ادرس بده جیمین بلند زد زیر خنده و گفت:جونگ کوک ریچمن میخوای امشب خوب خرج کنی -پس چی جین:بیا اینجاست ادرسش به صفحه گوشی جین خیره شدموادرسو خوندم رستورانش بزرگ بودو معروف ولی برای اینکه شناخته نشیم با ماسک و کلاه یه گوشه که تو دید نباشه نشستیم جیمین کلافه پوفی کشیدو گفت :عااچه سخته ایدول بودن جین:تازه فهمیدی جیمین:نه هیونگ من این راهو میدنستمو و انتخاب کردم جین:خوب پس دیگه چی میگی جیمین :هیچی مهم نیست بیاین خوش بگذرونیم جین:نه بگو گوش می کنیم بعد با سرش به من اشاره کردو ادامه داد مگه نه جونگ کوک -چی هاا اره بگو جیمین جیمین با تعجب گفت:انگار اینجا نیستی جونگ کوک دستمو به موهام کشیدمو با لبخند گفتم:چرا هستم بعد به گارسونی که داشت به سمتممون می اومد اشاره کردمو گفتم بچه ها غذارو اوردن از زبان سورا: -سانی من دارم میرم سانی باتعجب برگشتو گفت:کجا میری -میرم سر کارم سانی: با لباس فرم مدرسه !!!؟ -فکر اونجاشو کردم باخودم لباس اوردم سانی:حالا کجا میخوای عوض کنی
۹۵.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.