"زندگی من"
"زندگی من"
پارت 15
*ادامه مکالمه بین ا/ت و یونا*
یونا: از صبح میاد تا شب
یونا: حالا برا چی میپرسی؟ میخوای به جیمین بگی؟*جدی*
ات: نخیرم
یونا: پس چی؟
ات: جیمین فردا میخواد بیاد اونجا..
یونا: ای وای حالا من چیکار کنم؟
ات: نمیدونم..
ات: گفته فقط صبح میام تا ظهر..بعدش میره پیش اعضا..
یونا: اهان باشه.
یونا: نمیتونی کاری کنی فردا نیاد؟
ات: نه چون صبح زود میره خودتم میدونی دیگه من تا 10 خوابم بعدشم خودمم کار دارم...
ات: خب الکس چونت بگو ظهر بیاد یا شب بیاد تا صبح.
یونا: نمیدونم چیکارکنم!.
ات: اگر جیمین نیومد تاشب یعنی شبم نمیاد..ولی حتما گفت میاد سر بزنه..
یونا: باش بهش میگم ساعت 6 بیاد الکس..
ات: اوکی
ات: خداحافظ
یونا: خداحافظ.
(قطع کرد)
ویو ات
ات: جیمین فردا ساعت 3 برو ساعت 5 نیم بیا بیرون ساعت 8 یا 7 برو قبلشم ی وسیلتو بدونه اینکه یونا بفهمه بزار اونجا بعد یا ساعت7 یا 8 برو اونجا به بهانه اینکه اون وسیل رو برداری اونوقت میتونی مچشو بگیری.*روبه جیمین*
جیمین: باشه..
جیمین:ات حالا میای بغلم بخوابیم؟
ات: باشه.
بغلش کردم خوابیدیم..
*پرش زمانی صبح*
صبح بیدار شدم که دیدم جیمین نیست فک کردم که پایین.رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون..تختو مرتب کردم رفتم پایین صبحونه حاضر بود،وایستا ببینم پس جیمین کجاست؟؟
رفتم سر میز ی نوشته رو میز بود..
'نوشته نامه'
ا/ت ببخشید من باید برم پیش اعضا از اون طرف هم میرم خونه یونا بعدشم میاد پیشت مراقب خودت باش.(موچی)
پارت 15
*ادامه مکالمه بین ا/ت و یونا*
یونا: از صبح میاد تا شب
یونا: حالا برا چی میپرسی؟ میخوای به جیمین بگی؟*جدی*
ات: نخیرم
یونا: پس چی؟
ات: جیمین فردا میخواد بیاد اونجا..
یونا: ای وای حالا من چیکار کنم؟
ات: نمیدونم..
ات: گفته فقط صبح میام تا ظهر..بعدش میره پیش اعضا..
یونا: اهان باشه.
یونا: نمیتونی کاری کنی فردا نیاد؟
ات: نه چون صبح زود میره خودتم میدونی دیگه من تا 10 خوابم بعدشم خودمم کار دارم...
ات: خب الکس چونت بگو ظهر بیاد یا شب بیاد تا صبح.
یونا: نمیدونم چیکارکنم!.
ات: اگر جیمین نیومد تاشب یعنی شبم نمیاد..ولی حتما گفت میاد سر بزنه..
یونا: باش بهش میگم ساعت 6 بیاد الکس..
ات: اوکی
ات: خداحافظ
یونا: خداحافظ.
(قطع کرد)
ویو ات
ات: جیمین فردا ساعت 3 برو ساعت 5 نیم بیا بیرون ساعت 8 یا 7 برو قبلشم ی وسیلتو بدونه اینکه یونا بفهمه بزار اونجا بعد یا ساعت7 یا 8 برو اونجا به بهانه اینکه اون وسیل رو برداری اونوقت میتونی مچشو بگیری.*روبه جیمین*
جیمین: باشه..
جیمین:ات حالا میای بغلم بخوابیم؟
ات: باشه.
بغلش کردم خوابیدیم..
*پرش زمانی صبح*
صبح بیدار شدم که دیدم جیمین نیست فک کردم که پایین.رفتم دستشویی کارای لازمو انجام دادم اومدم بیرون..تختو مرتب کردم رفتم پایین صبحونه حاضر بود،وایستا ببینم پس جیمین کجاست؟؟
رفتم سر میز ی نوشته رو میز بود..
'نوشته نامه'
ا/ت ببخشید من باید برم پیش اعضا از اون طرف هم میرم خونه یونا بعدشم میاد پیشت مراقب خودت باش.(موچی)
۱۱.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.