آلفاواومگا
#آلفاواومگا
#part18
کوک سیب رو نزدیک دهنش کرد که رز پرید و تو یه حرکت سیب رو از کوک گرفت و رفت رو شاخه درخت
کوک:هی اونو پس بده
رز:نمیخوام این ماله منه
کوک:تو دردسر بدی افتادی دختر کوچولو
رز:نخیرم
کوک اومد بالا که رز فرار کرد شروع کرد با کمک قدرتش فرار کردن و میخندید رز داشت میدویید که پاش به سنگ خورد و خورد زمین
رز:آخخخ
کوک:رز حالت خوبه(نگران)
رز:پام(بغض)
کوک نشست و رز رو بلند کرد سر زانوهاش زخم شده
کوک:اون سیب ماله تو فقط بگو کودوم پاته
رز پایه چپشو نشون کوک داد کوک پایه دخترک رو رو زانوش گذاشت کفشا الماسی خوشگلش رو در آورد و کمی ماساژش داد
کوک:چیزی نیست پیچ خورده
رز:اوهوم
همون موقع رز شروع کرد سیب خوردن که نگاهش به کوک خورد
رز:عا کن اینجوری بی حساب میشیم
کوک دهنشو باز کرد و از سیب گاز کوچیکی زد رز به دور و برش نگاه کرد که چشمش به رودخونه ای خورد که زیبا بود و عجیب بود یخ نزده هرچند معمولا آب هایی که جریان دارن یخ نمیزنن
رز:اونجارو ببین
رز بلند شد کوک هم بلند شد سمت رودخونه رفت
کوک:بیا آخر شب بیایم اینجا چون ماه میتابه تو آب و صحنه قشنگیه
رز:موافقم میام
هردو از هم خدافظی کردن و برگشتن به قصرشون شب شده بود و همه خواب بودن رز از اتاق بیرون رفت و از قصر زد بیرون یه شنل پوشید تا سردش نشه کلاشم انداخت سمت اون رودخونه رفت و جلو وایساد منتظر کوک بود فکر کنم زود رسیده بود دستی رو شونش قرار گرفت
کوک:دیر کردم ؟
رز:اوه کوک نه اصلا من زود اومدم
کوک:بریم اونور رودخونه
رز:چجوری بریم
کوک و رز دست تو دسته هم از سنگ های رودخونه عبور کردن یه قسمت یخ زده بود که جون میداد برا سرسره سواری
کوک:بلدی
رز:آره
کوک دست رز رو گرفت و باهم رفتن رو دریاچه یخ زده رز شروع کرد روش رقصیدن
رز:بیا کوک
کوک رفت رو یخا و همراه رز رو یخا راه میرفت
رز:بیا افتخار بده برقصیم پرنس
کوک دست رز رو گرفت و شروع کردن رقصیدن دستشو رو کمر باریک دخترک گذاشت و رو یخ ها دور میزدن و میرقصیدن هردو میخندیدن و کوک از کمر رز گرفت و چرخوندش رز به طرف دیگه ای رفت که چیزی زیر پاش صدا داد صدا یه ترک ریز رز به کوک نگاه کرد
رز:کوک
کوک:ر رز تکون نخور
کوک خواست بیاد جلو که بیشتر ترگ خورد
رز:کوک یه کاری کن من شنا بلد نیستم
کوک:باشه باشه فقط آروم باش ببین پاتو آروم جلو بیا
رز:نمیتونم
کوک:میتونی میتونی فقط بیا جلو
رز یه پاش رو جلو گذاشت یه پا دیگشم جلو گذاشت ولی وقتی پا دیگشو جلو گذاشت ترگ های یخ بیشتر و بیشتر شد
کوک:رز دستمو بگیر
رز دستشو دراز کرد اما یخ ها شکست و رز افتاد تو آب
کوک:رز(عربدع)
#part18
کوک سیب رو نزدیک دهنش کرد که رز پرید و تو یه حرکت سیب رو از کوک گرفت و رفت رو شاخه درخت
کوک:هی اونو پس بده
رز:نمیخوام این ماله منه
کوک:تو دردسر بدی افتادی دختر کوچولو
رز:نخیرم
کوک اومد بالا که رز فرار کرد شروع کرد با کمک قدرتش فرار کردن و میخندید رز داشت میدویید که پاش به سنگ خورد و خورد زمین
رز:آخخخ
کوک:رز حالت خوبه(نگران)
رز:پام(بغض)
کوک نشست و رز رو بلند کرد سر زانوهاش زخم شده
کوک:اون سیب ماله تو فقط بگو کودوم پاته
رز پایه چپشو نشون کوک داد کوک پایه دخترک رو رو زانوش گذاشت کفشا الماسی خوشگلش رو در آورد و کمی ماساژش داد
کوک:چیزی نیست پیچ خورده
رز:اوهوم
همون موقع رز شروع کرد سیب خوردن که نگاهش به کوک خورد
رز:عا کن اینجوری بی حساب میشیم
کوک دهنشو باز کرد و از سیب گاز کوچیکی زد رز به دور و برش نگاه کرد که چشمش به رودخونه ای خورد که زیبا بود و عجیب بود یخ نزده هرچند معمولا آب هایی که جریان دارن یخ نمیزنن
رز:اونجارو ببین
رز بلند شد کوک هم بلند شد سمت رودخونه رفت
کوک:بیا آخر شب بیایم اینجا چون ماه میتابه تو آب و صحنه قشنگیه
رز:موافقم میام
هردو از هم خدافظی کردن و برگشتن به قصرشون شب شده بود و همه خواب بودن رز از اتاق بیرون رفت و از قصر زد بیرون یه شنل پوشید تا سردش نشه کلاشم انداخت سمت اون رودخونه رفت و جلو وایساد منتظر کوک بود فکر کنم زود رسیده بود دستی رو شونش قرار گرفت
کوک:دیر کردم ؟
رز:اوه کوک نه اصلا من زود اومدم
کوک:بریم اونور رودخونه
رز:چجوری بریم
کوک و رز دست تو دسته هم از سنگ های رودخونه عبور کردن یه قسمت یخ زده بود که جون میداد برا سرسره سواری
کوک:بلدی
رز:آره
کوک دست رز رو گرفت و باهم رفتن رو دریاچه یخ زده رز شروع کرد روش رقصیدن
رز:بیا کوک
کوک رفت رو یخا و همراه رز رو یخا راه میرفت
رز:بیا افتخار بده برقصیم پرنس
کوک دست رز رو گرفت و شروع کردن رقصیدن دستشو رو کمر باریک دخترک گذاشت و رو یخ ها دور میزدن و میرقصیدن هردو میخندیدن و کوک از کمر رز گرفت و چرخوندش رز به طرف دیگه ای رفت که چیزی زیر پاش صدا داد صدا یه ترک ریز رز به کوک نگاه کرد
رز:کوک
کوک:ر رز تکون نخور
کوک خواست بیاد جلو که بیشتر ترگ خورد
رز:کوک یه کاری کن من شنا بلد نیستم
کوک:باشه باشه فقط آروم باش ببین پاتو آروم جلو بیا
رز:نمیتونم
کوک:میتونی میتونی فقط بیا جلو
رز یه پاش رو جلو گذاشت یه پا دیگشم جلو گذاشت ولی وقتی پا دیگشو جلو گذاشت ترگ های یخ بیشتر و بیشتر شد
کوک:رز دستمو بگیر
رز دستشو دراز کرد اما یخ ها شکست و رز افتاد تو آب
کوک:رز(عربدع)
۱۳.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.