خلاصه ای از زندگیم رو دارم براتون میگم
خلاصه ای از زندگیم رو دارم براتون میگم
خب من از بهمن ماه سال پیش به کلاس نقاشی رفتم و خب من از اون آدمایی هستم که عاشق هر کسی نمیشم...
بعد از عید که به کلاس رفتم یه پسر اومده بود کلاسمون ۱۷ سالش بود . اون توی نقاشی خیلی حرفه ای و ماهر بود و خیلی زود با بچه ها گرم میگرفت و کلی شوخی میکرد . بعد چند هفته من عاشق اون شدم...از خودم متنفر بودم که چرا عاشق اون پسر شدم ولی خب احساسات که دست ما نیست...
خلاصه ۲ هفته ی پیش بهش اعتراف کردم که دوسش دارم و براش کادو خریدم تا بهش بدم و اون دیروز از کلاس مون رفت...هومممم و من احساس میکردم اون پسر میتونه منو درک کنه💔🥲
من ناراحت نشدم فقط عصبانی شدم که اون حتی با منی که عاشقش بودم و اندازه ستاره ها دوسش داشتم هیچی بهم نگفت و رفت...
همینطور که حالم خیلی بد بود بهترین کسی که داشتم جواب پیام هام رو نمیداد تا اینکه بهم گفت : حال و حوصله ندارم میفهمی؟صدای شکستن قلبم رو حس کردم . بهش گفتم که برای هیچ کس مهم نیستم . گفتم دیروز منم خورد شدم و شکستم ولی هیچ کس بهم اهمیتی نداد چون براشون مهم نیستم...حس میکردم دیگه کسی برام نمونده حتی اون کسی که تو زندگیم بهتر از همه بود...اعصابم خورد بود که امروز صبح یکی از کاربران گل راجب همون کسی که قبلنا بهترین کسم بود حرف بدی زد...منم عصبانی شدم و باهاش برخورد بدی کردم...برای اون دختر تعریف کردم که نمیتونم ازت دست بکشم حتی امروز هم یکی درموردت بد گفت و من باهاش دعوا کردم...اون متوجه شد که من آسیب دیدم و آرومم کرد . خب الان نمیدونم زندگیم خوبه یا بد...
خب من از بهمن ماه سال پیش به کلاس نقاشی رفتم و خب من از اون آدمایی هستم که عاشق هر کسی نمیشم...
بعد از عید که به کلاس رفتم یه پسر اومده بود کلاسمون ۱۷ سالش بود . اون توی نقاشی خیلی حرفه ای و ماهر بود و خیلی زود با بچه ها گرم میگرفت و کلی شوخی میکرد . بعد چند هفته من عاشق اون شدم...از خودم متنفر بودم که چرا عاشق اون پسر شدم ولی خب احساسات که دست ما نیست...
خلاصه ۲ هفته ی پیش بهش اعتراف کردم که دوسش دارم و براش کادو خریدم تا بهش بدم و اون دیروز از کلاس مون رفت...هومممم و من احساس میکردم اون پسر میتونه منو درک کنه💔🥲
من ناراحت نشدم فقط عصبانی شدم که اون حتی با منی که عاشقش بودم و اندازه ستاره ها دوسش داشتم هیچی بهم نگفت و رفت...
همینطور که حالم خیلی بد بود بهترین کسی که داشتم جواب پیام هام رو نمیداد تا اینکه بهم گفت : حال و حوصله ندارم میفهمی؟صدای شکستن قلبم رو حس کردم . بهش گفتم که برای هیچ کس مهم نیستم . گفتم دیروز منم خورد شدم و شکستم ولی هیچ کس بهم اهمیتی نداد چون براشون مهم نیستم...حس میکردم دیگه کسی برام نمونده حتی اون کسی که تو زندگیم بهتر از همه بود...اعصابم خورد بود که امروز صبح یکی از کاربران گل راجب همون کسی که قبلنا بهترین کسم بود حرف بدی زد...منم عصبانی شدم و باهاش برخورد بدی کردم...برای اون دختر تعریف کردم که نمیتونم ازت دست بکشم حتی امروز هم یکی درموردت بد گفت و من باهاش دعوا کردم...اون متوجه شد که من آسیب دیدم و آرومم کرد . خب الان نمیدونم زندگیم خوبه یا بد...
۲.۹k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.