پشت صحنه "P8"
ویو لارا
فلیکس همینطوری به دستم زل زده بود که هیونجین امد جلو دست زخم شدمو گرفت تو دستش و با نگرانی ادامه داد:رفتی دکتر؟اصلا چجوری این اتفاق افتاد؟
خواستمو جواب بدم که فلیکس دوید سمتم انگار که تازه فهمیده قضیه چیه دست زخممو از دست هیونجین کشید بیرون و گفت:چت شده؟چه طوری اتفاق افتاد؟
دستمو از دستش کشیدم بیرون و رفتم عقب
همه پسرا با نگرانی به من خیره شده بودن که خندیدم و کفتم:چیزی نیست فقط دیروز آشپزی میکردم یه کوچولو زخمی شد خوب؟نگران من نشین
همه پسرا یه نفس راحتی کشیدن
لینو:از این به بعد بیشتر مراقب باش لارا
لارا:چشم اوپا
خندید و رفت نشت رو مبل اره ممکنه به اون دروغ گفته باشم ولی فلیکس جوری بهم خیره شده بود که انگار میدونست دروغ میگم رفتم جلو و گفتم:بیا بشین میکاپتو بزنم
خواستم برم اونور که دستمو محکم گرفت و دم گوشم گفت:دروغ میگی نه؟مگه دیروز نرفته بودین..
لارا:نه دیروز بت دروغ گفتم خونه بودم
فلیکس:اوکی زخم دستتو میخوام ببینم دستتو باز کنه(عصبانی)
لارا:نه فلیکس بیا بشین دیر میشه
فلیکس:تا وقتی که اون زخمتو نبینم نمیشینم
لارا:منم نشونت نمیدم..
فلیکس:خودت خواستی
دست زخممو آورد بالا و خواست بانداژو باز کنه که جی وای پی نجاتم داد!
جوپ:فلیکس داری چیکار میکنی برو بشین زود باش
زود دستمو از دستش کشیدم بیرون
فلیکس همینطوری که به چشمام با عصبانیت زل زده بود رفت نشیت رو صندلی
جوپ:لارا تو هم شروع کن...
تعظیمی کردم و رفتم جلو جعبه میکاپ رو باز کردم و شروع کردن به میکاپ کردنش ولی طی میکاپ فلیکس فقط به سقف خیره شده بود اذیتم میکرد چون داشتم بیشتر عاشقش میشدم!
حدود یه ساعت دیگه همه پسرا آماده بودن و رفته بودن سر صحنه جوری که تو اتاق فقط من و فلیکس بودیم فلیکس از رختکن امد بیرون خدای من چقد ماه شده بود:))
کراواتشو کامل نبسته بود رفتم جلو و تا نوک پام بلند شدم و کراواتشو بستم اصلا به من نگاه نمیکرد و این داشت اذیتم میکرد..
لارا:فلیکس
فلیکس اصلا محل نداد خواست بره که با دست زخمم گرفتمش که بدجوری درد کرد
لارا:آیییی
فلیکس زود برگشت سمتم امد جلو و دستمو نگاه کرد:چیشده؟
لارا:فلیکس..
فلیکس به چشام زل زد و گفت:باز کن نگاش کنم اونوقت اگه دروغ گفته باشی...
نذاشتم حرف بزنه تا نوک پام بلند شدم و لبامو گذاشتم لباش...
فلیکس همینطوری به دستم زل زده بود که هیونجین امد جلو دست زخم شدمو گرفت تو دستش و با نگرانی ادامه داد:رفتی دکتر؟اصلا چجوری این اتفاق افتاد؟
خواستمو جواب بدم که فلیکس دوید سمتم انگار که تازه فهمیده قضیه چیه دست زخممو از دست هیونجین کشید بیرون و گفت:چت شده؟چه طوری اتفاق افتاد؟
دستمو از دستش کشیدم بیرون و رفتم عقب
همه پسرا با نگرانی به من خیره شده بودن که خندیدم و کفتم:چیزی نیست فقط دیروز آشپزی میکردم یه کوچولو زخمی شد خوب؟نگران من نشین
همه پسرا یه نفس راحتی کشیدن
لینو:از این به بعد بیشتر مراقب باش لارا
لارا:چشم اوپا
خندید و رفت نشت رو مبل اره ممکنه به اون دروغ گفته باشم ولی فلیکس جوری بهم خیره شده بود که انگار میدونست دروغ میگم رفتم جلو و گفتم:بیا بشین میکاپتو بزنم
خواستم برم اونور که دستمو محکم گرفت و دم گوشم گفت:دروغ میگی نه؟مگه دیروز نرفته بودین..
لارا:نه دیروز بت دروغ گفتم خونه بودم
فلیکس:اوکی زخم دستتو میخوام ببینم دستتو باز کنه(عصبانی)
لارا:نه فلیکس بیا بشین دیر میشه
فلیکس:تا وقتی که اون زخمتو نبینم نمیشینم
لارا:منم نشونت نمیدم..
فلیکس:خودت خواستی
دست زخممو آورد بالا و خواست بانداژو باز کنه که جی وای پی نجاتم داد!
جوپ:فلیکس داری چیکار میکنی برو بشین زود باش
زود دستمو از دستش کشیدم بیرون
فلیکس همینطوری که به چشمام با عصبانیت زل زده بود رفت نشیت رو صندلی
جوپ:لارا تو هم شروع کن...
تعظیمی کردم و رفتم جلو جعبه میکاپ رو باز کردم و شروع کردن به میکاپ کردنش ولی طی میکاپ فلیکس فقط به سقف خیره شده بود اذیتم میکرد چون داشتم بیشتر عاشقش میشدم!
حدود یه ساعت دیگه همه پسرا آماده بودن و رفته بودن سر صحنه جوری که تو اتاق فقط من و فلیکس بودیم فلیکس از رختکن امد بیرون خدای من چقد ماه شده بود:))
کراواتشو کامل نبسته بود رفتم جلو و تا نوک پام بلند شدم و کراواتشو بستم اصلا به من نگاه نمیکرد و این داشت اذیتم میکرد..
لارا:فلیکس
فلیکس اصلا محل نداد خواست بره که با دست زخمم گرفتمش که بدجوری درد کرد
لارا:آیییی
فلیکس زود برگشت سمتم امد جلو و دستمو نگاه کرد:چیشده؟
لارا:فلیکس..
فلیکس به چشام زل زد و گفت:باز کن نگاش کنم اونوقت اگه دروغ گفته باشی...
نذاشتم حرف بزنه تا نوک پام بلند شدم و لبامو گذاشتم لباش...
۶.۶k
۲۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.