عشق یا بردگی(پارت پنج)
چیز دیگه؟
ران: تو قراره به عنوان نامزد منو برادرم همراه ما باشی
زیر لب میگی: چی
ران: اینجا هم خونته هروز ساعت هشت صبحونه می خوریم پس بیدار باشی مشکلی باهاش داری؟
نه
ران: خوب سوالی داری؟
نه
ران؛ راستی اون لباسایی که اوردی رو فراموش کن تو کمدت پره لباسه
توکا در ذهن: من که قبول نکردم که نامزدشون باشم من باید از اینجا برم
ران: اینو یادم رفت بگم حق داری یکی از دوستاتو بیاری اینجا به عنوان خدمتکارت
کیوکا
ران: باشه بهش میگیم
ممنون
ران: اگه بخوای بدون ما جایی بری باید خبر بدی حالا برو لباساتو عوض کن سر میز صبحونه منتظرتیم
*ازت فاصله میگیره*
*ریندو از اتاقش میاد بیرون*
ریندو: سلام توکا صبحت به خیر
کنیچیوا ریندو سان
دوستتم تا بعد از ظهر میرسه
های اریگاتور
ریندو: ریندو سان نه ریندو
*یه گوشی میده دستت*
ریندو: گواهینامه داری توکا؟
بله
*با گفتن بله یه سوییچم روش میزاره*
ریندو: بعد غذاماشینتو نشونت میدم ران همه چیزو گفته دیگه؟
بله
ریندو: خوبه
*هولت میده تو اتاقت*
ریندو: لباس پوشیدی بیا باهم بریم
چشم
*لباسهای توی کمد خیلی گرون بودن پس یه لباس ساده بر میداری و میپوشی*
*در میزنه*
ریندو: اماده شدی کیتن
توکا در ذهن: یا حضرت کیتن کیوکا بیا منو کشتن بردن
بله *با لرز*
*میاد تو*
ریندو: ترسیدی؟ چیزی دیدی تو اتاق بیا بریم
های😵💫
ریندو: کمک می خوای توکا
نه نه من خوبم
ران: تو قراره به عنوان نامزد منو برادرم همراه ما باشی
زیر لب میگی: چی
ران: اینجا هم خونته هروز ساعت هشت صبحونه می خوریم پس بیدار باشی مشکلی باهاش داری؟
نه
ران: خوب سوالی داری؟
نه
ران؛ راستی اون لباسایی که اوردی رو فراموش کن تو کمدت پره لباسه
توکا در ذهن: من که قبول نکردم که نامزدشون باشم من باید از اینجا برم
ران: اینو یادم رفت بگم حق داری یکی از دوستاتو بیاری اینجا به عنوان خدمتکارت
کیوکا
ران: باشه بهش میگیم
ممنون
ران: اگه بخوای بدون ما جایی بری باید خبر بدی حالا برو لباساتو عوض کن سر میز صبحونه منتظرتیم
*ازت فاصله میگیره*
*ریندو از اتاقش میاد بیرون*
ریندو: سلام توکا صبحت به خیر
کنیچیوا ریندو سان
دوستتم تا بعد از ظهر میرسه
های اریگاتور
ریندو: ریندو سان نه ریندو
*یه گوشی میده دستت*
ریندو: گواهینامه داری توکا؟
بله
*با گفتن بله یه سوییچم روش میزاره*
ریندو: بعد غذاماشینتو نشونت میدم ران همه چیزو گفته دیگه؟
بله
ریندو: خوبه
*هولت میده تو اتاقت*
ریندو: لباس پوشیدی بیا باهم بریم
چشم
*لباسهای توی کمد خیلی گرون بودن پس یه لباس ساده بر میداری و میپوشی*
*در میزنه*
ریندو: اماده شدی کیتن
توکا در ذهن: یا حضرت کیتن کیوکا بیا منو کشتن بردن
بله *با لرز*
*میاد تو*
ریندو: ترسیدی؟ چیزی دیدی تو اتاق بیا بریم
های😵💫
ریندو: کمک می خوای توکا
نه نه من خوبم
۱۳.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.