ملکه برفی من
ملکه برفی من
سحر گاهی بیدار شدم و خودم را در میان بورانی از حوادث و مشکلاتی دیدم که قلبم را ازرده میکرد در پشتم تیری نشسته بود دردی نفسم را بریده بود .
اورا دیدم با چهره ای مسمم که به سمت من می اید زیبا رویی با چهره با صلابت و محکم و یخ زده مرا کنار خود نشاند در بوران سهمگین در کنارش گرم بودم در صورتی که او از یخ بود چطور مگر میشود؟
مرا به قصرش برد و پذیرای شام مهربانیش شدم هم چنان گرم سخن بودم که جای تیر را درونم احساس نمیکردم .
اری او تیر را بدون ان که بفهمم از بدنم بیرون کشیده بود.
ازش سپاسگذاری کردم و موقع رفتن در کنج گنجه سینه جواهری را دیدم زیبا و نورانی که تیرهای زیادی درونش است.
بدون ان که خم به ابرویش بیاورد فهمیدم چقدر حقیرم که برای یک درد کوچک زجه زدم .
http://uupload.ir/filelink/MPMcCsbJSIat/8fk1_13_say_something.mp3
تقدیم به محرم اسرارم و غمخوارم خواهرم سحر.
سحر گاهی بیدار شدم و خودم را در میان بورانی از حوادث و مشکلاتی دیدم که قلبم را ازرده میکرد در پشتم تیری نشسته بود دردی نفسم را بریده بود .
اورا دیدم با چهره ای مسمم که به سمت من می اید زیبا رویی با چهره با صلابت و محکم و یخ زده مرا کنار خود نشاند در بوران سهمگین در کنارش گرم بودم در صورتی که او از یخ بود چطور مگر میشود؟
مرا به قصرش برد و پذیرای شام مهربانیش شدم هم چنان گرم سخن بودم که جای تیر را درونم احساس نمیکردم .
اری او تیر را بدون ان که بفهمم از بدنم بیرون کشیده بود.
ازش سپاسگذاری کردم و موقع رفتن در کنج گنجه سینه جواهری را دیدم زیبا و نورانی که تیرهای زیادی درونش است.
بدون ان که خم به ابرویش بیاورد فهمیدم چقدر حقیرم که برای یک درد کوچک زجه زدم .
http://uupload.ir/filelink/MPMcCsbJSIat/8fk1_13_say_something.mp3
تقدیم به محرم اسرارم و غمخوارم خواهرم سحر.
۱.۷k
۱۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.