♕o(was your cousin until.....)o♕
♕o(was your cousin until.....)o♕
♕ o( part_③ )o♕
جیا از روی پاهای پدرش بلند شد و رو به روش ایستاد
جیا: ممنون پدر
جونگکوک: اوهوم
جیا: میشه یه درخواست داشته باشم
جونگکوک: میشنوم جیا
جیا: میشه وقتی که کلاس های اموزشیم تموم شد برم پیش جان(دوستان جان پسره جانگشین و جیسانه😁)
جونگکوک: باشه به عمو جانگشین خبر میدم
جیا:واییی پدر مرسییی
جیا پرید توی بغل پدرش و بغلش کرد جونگکوک هم طبق معمول موهای دخترکش رو بو کرد و بوسید
جونگکوک: خیلی خب بسه برو که دیرت نشه
جیا: چشم
جیا از پدرش خداحافظی کرد و رفت
جونگکوک: دلم براش تنگ شده....هوفف...اروم باش جونگکوک اون تورو ول کرد اون تهیونگ رو انتخواب کرد (بغض به همراه پوزخند)
.......
«شب»
ا.ت ویو
ساعت ۶ و نیم عصر بود رفتم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهای بلندم که تا زیر باس*نم بود خشک کردم چون موهام لخت بود نیازی به صاف کردن نبود موهامو باز کردم و یه لباس مشکی کوتاه به همراه کیف مشکی و کفش پاشنه بلند مشکی برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲) یه ارایش لایت با سایه ی مشکی انجام دادم کت مشکیم رو روی شونه هام انداختم و از اتاقم بیرون اومدم و از پله هام پایین رفتم
تهیونگ: واو جذاب شدی!
ا.ت: من همیشه جذابم
تهیونگ: اوه اعتماد به نفس(نیشخند)
ا.ت: بریم کیم یه وقت دیر میرسیم (خنده ی عصبی)
تهیونگ: خیلی خب بریم(ریلکس)
تهیونگ و ا.ت سوار ون مشکی ای که دم در عمارت منتظرشون بود شدن
..........
جونگکوک: جیسان امنیت بچه هارو چک کردی
جیسان: اره
جونگکوک: جانگشین محافظ های عمارتتون رو بیشتر کن اگه یه تار مو از سر دخترم کم بشه عمارتو رو اتیش میزنم
جانگشین: چشم
جیسان: جئون مهمون ها دارن میرسن (اینا اومدن همون مهمونی مافیا ها)
نامجون: خوش اومدی جئون
جونگکوک: اوه کیم نامجون بابت دعوتت ممنون
نامجون: از خودت پذیرایی کن (لبخند)
جونگکوک: حتما
نامجون: فکر کنم مهمونای ویژمون اومدن
جونگکوک: مهمون های ویژه؟
نامجون: بله
با ورود دو فرد ویژه ی مهمونی بین مافیا ها دهن همه باز موند و با تعجب نگاه میکردن و در گوش هم پچ پچ میکردن جونگکوک با دیدن اون دوتا پورخند عصبی ای زد
...........
ا.ت ویو
نگاه های سنگینی روی خودم حس میکردم بی توجه مقداری از لیوان شرابه توی دستم خوردم درسته اون نگاه ها مال اون بود... جئون جونگکوک
♕ o( part_③ )o♕
جیا از روی پاهای پدرش بلند شد و رو به روش ایستاد
جیا: ممنون پدر
جونگکوک: اوهوم
جیا: میشه یه درخواست داشته باشم
جونگکوک: میشنوم جیا
جیا: میشه وقتی که کلاس های اموزشیم تموم شد برم پیش جان(دوستان جان پسره جانگشین و جیسانه😁)
جونگکوک: باشه به عمو جانگشین خبر میدم
جیا:واییی پدر مرسییی
جیا پرید توی بغل پدرش و بغلش کرد جونگکوک هم طبق معمول موهای دخترکش رو بو کرد و بوسید
جونگکوک: خیلی خب بسه برو که دیرت نشه
جیا: چشم
جیا از پدرش خداحافظی کرد و رفت
جونگکوک: دلم براش تنگ شده....هوفف...اروم باش جونگکوک اون تورو ول کرد اون تهیونگ رو انتخواب کرد (بغض به همراه پوزخند)
.......
«شب»
ا.ت ویو
ساعت ۶ و نیم عصر بود رفتم و یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهای بلندم که تا زیر باس*نم بود خشک کردم چون موهام لخت بود نیازی به صاف کردن نبود موهامو باز کردم و یه لباس مشکی کوتاه به همراه کیف مشکی و کفش پاشنه بلند مشکی برداشتم و پوشیدم (اسلاید ۲) یه ارایش لایت با سایه ی مشکی انجام دادم کت مشکیم رو روی شونه هام انداختم و از اتاقم بیرون اومدم و از پله هام پایین رفتم
تهیونگ: واو جذاب شدی!
ا.ت: من همیشه جذابم
تهیونگ: اوه اعتماد به نفس(نیشخند)
ا.ت: بریم کیم یه وقت دیر میرسیم (خنده ی عصبی)
تهیونگ: خیلی خب بریم(ریلکس)
تهیونگ و ا.ت سوار ون مشکی ای که دم در عمارت منتظرشون بود شدن
..........
جونگکوک: جیسان امنیت بچه هارو چک کردی
جیسان: اره
جونگکوک: جانگشین محافظ های عمارتتون رو بیشتر کن اگه یه تار مو از سر دخترم کم بشه عمارتو رو اتیش میزنم
جانگشین: چشم
جیسان: جئون مهمون ها دارن میرسن (اینا اومدن همون مهمونی مافیا ها)
نامجون: خوش اومدی جئون
جونگکوک: اوه کیم نامجون بابت دعوتت ممنون
نامجون: از خودت پذیرایی کن (لبخند)
جونگکوک: حتما
نامجون: فکر کنم مهمونای ویژمون اومدن
جونگکوک: مهمون های ویژه؟
نامجون: بله
با ورود دو فرد ویژه ی مهمونی بین مافیا ها دهن همه باز موند و با تعجب نگاه میکردن و در گوش هم پچ پچ میکردن جونگکوک با دیدن اون دوتا پورخند عصبی ای زد
...........
ا.ت ویو
نگاه های سنگینی روی خودم حس میکردم بی توجه مقداری از لیوان شرابه توی دستم خوردم درسته اون نگاه ها مال اون بود... جئون جونگکوک
۱۹.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.