مامور مخفی
part ⁷
رفتم خونه و لباسامو با لباسای تو خونه عوض کردمو روبه روی تلوزیون نشستم و مشغول دیدن فیلم و خوردن خوراکی مورد علاقم شدم.
تقریبا یک ساعت گذشته بود که زنگ خونم به صدا در اومد.
تعجب کردم چون کسی جز خودم ادرس خونم روی بلد نبود.
رفتم پشت در و سعی کردم از چشمی نگاهی بندازم ولی موفق نشدم.
انگار جلوی چشمی رو با پارچه سیاهی پشونده بودن پس دیگه درو باز کردم که با پسری که تیپ مشکی داشت و سرش پایین بود مواجه شدم.
نمیشناختمش با صدای ارومی گفتم:بفرمایید
سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد.
اون کی بود؟
تهیونگ.
ولی اون بهم مرخصی داده بود.
سریع به سمت خونه راهنماییش کردم که تازه نگاهم به سمت خونه رفت.
شبیه طویلهه بود.
سریع لباسارو برداشتم و چپوندم توی اتاق زیر تخت و یه جوری مرتب کردم و اونم روی مبل نشست.
ات:چی شمارو به اینجا کشونده
تهیونگ:خب.
میخواستم ببینم چجوری کار میکنی
ات:اها ولی الان کاری ندارم
تهیونگ:میتونی یه مثال بهم نشون بدی
قبول کردم و رفتم پشت لپ تاپم و کارو براش انجام دادم.
تهیونگ:خوبه از این به بعد اینجا محل کارته و خودت خونه من زندگی میکنی.
ات:چچ...چی
تهیونگ:نشنیدی؟
ات:اخه من خودم....
تهیونگ:بهتره به حرفم گوش کنی
و رفت و چمدونو از توی اتاق دراورد :خب جمع کن بریم.
با تعجب لباسامو جمع کرد و در خونه رو قفل کردیم و به سمت ماشین حرکت کردیم.
بوگاتی مشکی رنگی بود.
این بشر همه چیزش خاص بود.
بعد از رسیدن به عمارت.....
ادامه دارد......
رفتم خونه و لباسامو با لباسای تو خونه عوض کردمو روبه روی تلوزیون نشستم و مشغول دیدن فیلم و خوردن خوراکی مورد علاقم شدم.
تقریبا یک ساعت گذشته بود که زنگ خونم به صدا در اومد.
تعجب کردم چون کسی جز خودم ادرس خونم روی بلد نبود.
رفتم پشت در و سعی کردم از چشمی نگاهی بندازم ولی موفق نشدم.
انگار جلوی چشمی رو با پارچه سیاهی پشونده بودن پس دیگه درو باز کردم که با پسری که تیپ مشکی داشت و سرش پایین بود مواجه شدم.
نمیشناختمش با صدای ارومی گفتم:بفرمایید
سرشو بالا اورد و بهم نگاه کرد.
اون کی بود؟
تهیونگ.
ولی اون بهم مرخصی داده بود.
سریع به سمت خونه راهنماییش کردم که تازه نگاهم به سمت خونه رفت.
شبیه طویلهه بود.
سریع لباسارو برداشتم و چپوندم توی اتاق زیر تخت و یه جوری مرتب کردم و اونم روی مبل نشست.
ات:چی شمارو به اینجا کشونده
تهیونگ:خب.
میخواستم ببینم چجوری کار میکنی
ات:اها ولی الان کاری ندارم
تهیونگ:میتونی یه مثال بهم نشون بدی
قبول کردم و رفتم پشت لپ تاپم و کارو براش انجام دادم.
تهیونگ:خوبه از این به بعد اینجا محل کارته و خودت خونه من زندگی میکنی.
ات:چچ...چی
تهیونگ:نشنیدی؟
ات:اخه من خودم....
تهیونگ:بهتره به حرفم گوش کنی
و رفت و چمدونو از توی اتاق دراورد :خب جمع کن بریم.
با تعجب لباسامو جمع کرد و در خونه رو قفل کردیم و به سمت ماشین حرکت کردیم.
بوگاتی مشکی رنگی بود.
این بشر همه چیزش خاص بود.
بعد از رسیدن به عمارت.....
ادامه دارد......
۴۵.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.