محب حضرت هستی
محب حضرت هستی
شاعر حبیب اکبری
و گهگاهی تو را خواندم
گهی در خاطرت ماندم
بنام حضرت هستی
ز دیدارت بسی شادم
غزل را مهربان کردم
خدا را آشنا کردم
صدا را من رسا کردم
محبت را عطا کردم
و من او را صدا کردم
دل از دنیا جدا کردم
و زمزم را ندا کردم
پریشان مرتضی کردم
عزیزم را فدا کردم
و با روحش وداع کردم
و آقا را رضا کردم
نمازم را قضا کردم
گناهم اختفا کردم
و یا شاید جزا کردم
لباسم را عذا کردم
ثوابم را سزا کردم
و از او یک تقاضا کردم
اجابت کرد دعایم را
و من با استجابت اکتفا کردم ...
شاعر حبیب اکبری
و گهگاهی تو را خواندم
گهی در خاطرت ماندم
بنام حضرت هستی
ز دیدارت بسی شادم
غزل را مهربان کردم
خدا را آشنا کردم
صدا را من رسا کردم
محبت را عطا کردم
و من او را صدا کردم
دل از دنیا جدا کردم
و زمزم را ندا کردم
پریشان مرتضی کردم
عزیزم را فدا کردم
و با روحش وداع کردم
و آقا را رضا کردم
نمازم را قضا کردم
گناهم اختفا کردم
و یا شاید جزا کردم
لباسم را عذا کردم
ثوابم را سزا کردم
و از او یک تقاضا کردم
اجابت کرد دعایم را
و من با استجابت اکتفا کردم ...
۴.۹k
۱۰ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.