P5
ویو کیم می سو:رفتم خونه..
کیم هیون سو:اه ابجی مدرسه چطور بود خوش گذشت…
کیم می سو:اره خوب بود…
کیم هیون سو:فقط همین خوب بود….
کیم می سو:اره خب فقط یه روز رفتم ولی یکم برام عجیب غریب بود..خو
کیم هیون سو:اه پسرای خوشتیپ هست اونجا ابجی..(با خنده و خوشحالی)
کیم می سو:اه خدا تو فقط به فکر همینا باش دختر …
کیم هیون سو:بگو دیگ ابجی(با ناز و عشوه)
کیم می سو:اره بود خب توی کلاس ما دوتا پسر جذاب بودن….ولی هر دوتاشون تا همو دیدن دعوا کردن و قیافه میگیرفتن برای خودشون…
کیم هیون سو:چرا خو…
کیم می سو:نمیدونم فقط اینو فهمیدم که قبلا با هم دوست بودن الان اینطوری شدن…
کیم هیون سو:بخدا کنجکاو شدم ابجی..حالا هر چی کاش منم اون پسرا رو ببینم یه بار(با اشتیاق و خوشحال)
کیم می سو:ولش حالا مامان کجاست ..؟
کیم هیون سو:نمیدونم کجا رفته ..راستی کردنبندتو پیدا کردی..
کیم می سو:نه بخدا خیلی دنبالش کشتم نیست که نیس…؟باش پس من میرم سر کارم دیر نکنم رییسمو میشناسی دیگ خیلی اعصبی میشه…فعلا من برم ..اگه مامان اومد بهش بگو کیمچی بپزه…اوف چقدر خوشمزه میشن بعد(دهنم آب افتاد بخدا…؟
کیم هیون سو:باشه بابا….فعلا
کیم می سو:من رفتم پس فعلا…رفتم سر کارم سلام بچه ها چطورین خوبین..!
یونجو:چطوری می سو..
می سو:خوبم رفیق تو چطوری ..
یونجو:مدرسه جدیدت چطوره..
کیم می سو:خوبه هنوز نمیدونم یه روزه رفتم بخدا…
یونجو:میدونم خو..گردنبندتو پیدا کردی تو.
می سو :نه والا انگار زمین دهن باز کرده رفته داخلش..هر چی میگردم نیست بخدا..
یونجو:ولی خدایی خیلی قشنگ بود دختر
کیم می سو:اره ولی کاش پیدا بشه خیلی ناراحتم بخدا..
یونجو::پیدا میشه ناراحت نباش…خوشگلم
می سو:باش من برم مشتری اومد..
یونجو:باشه پس..من برم سر کار خودم…
کیم می سو:باش پس….رفتم سلام چی میل دارین(با لبخند)
خانم کیم سوریون:اه خب برای ما دوتا نسکافه بیارین…
کیم می سو:اه بله الان براتون میارم..
خانم کیم سوریون:بلی ممنونم..؟
کیم می سو:رفتم براشون دوتا نسکافه بردم..بلی بفرماین..
کیم سوریون:اه خیلی ممنونم ازتون..
کیم می سو:خواهش میکنم…میخاستم برم…اه اون کیم جیهون نیست..رفتم پیشش..سلام جیهون..(با لبخند)
کیم جیهون:اه تو همون شاگرد جدیده هستی اره..فک کنم اسمت می سو بود.اره؟
کیم می سو؛ اره منم..خب بفرماین اینجا بشینید،..؟
جیهون:نه ممنون اومدم مادرم ببینم..اه اوناهاش اونجا نشسته…
کی می سو:اها اون خانم رو میگین گاهی وقتا میاد اینجا ولی من تو رو ندیدم اینجا..
کیم جیهو:اره منم اولین بارمه میام اینجا .
کیم می سو:اها خو باشه بفرماین پس..چیزی میل دارین براتون بیارم..
کیم جیهون:نه ممنون نمیخام..(:
کیم می سو:باشه پس…(با لبخند)رفتم سر کارم ….
کیم سوریون:پسرم اون دختره رو میشناسی..؟
کیم جیهون:اره مامان امروز به مدرسه مون اومد..فک کنم شاگرد انتقالی هست با بورسیه اومده..
کیم سوریون:اها خو اره هر وقت بیام اینجا میبینمش دختر خیلی خوب و مهربانی هست…..
کیم جیهون:اره فک کنم.لبخندی بهم زد..(:
ویو می سو:رفتم خونه اوه مامان کیمچی درست کردی خیلی گرسنم بود بخدا نشستم..همین که میخاستیم نان بخوریم بابام اومد…
بابام:خیلی مست بود همین که اومد شروع کرد به داد و بیداد کردن..
میز غذا خوری رو پرت کرد کلاً…شروع کرد به دعوا میخاست مامانم رو بزنه من رفتم جلو بابا داری چیکار میکنی..با کمربندش شروع کرد به کتک زدن…بعد دوباره بیرون رفت از خونه…
مامانم:می سو تو چرا اومدی وسط اخه هان ببین بدنت کلا کبود شده…
می سو: اگه من نیومده بودم تو رو میزد..
مامانم:خب که چی هان تو چرا اومدی حالت با این وضع میخای بری مدرسه اخه..
کیم می سو:من خوبم مامان(با لبخند کوچیک)
مامانم :بیا بریم چیزی به زخم هان بزنم..
کیم می سو:نه مامان من خودم میرم توی اتاق میزنم..
مامانم:خودت که نمیتونی من میزنم پماد چیزی…
کیم می سو:نه به هیون سو میگم..رفتم بالا اتاقم …اوف بدنم کلا درد میکرد…رفتم و خابیدم….
کیم هیون سو:اه ابجی مدرسه چطور بود خوش گذشت…
کیم می سو:اره خوب بود…
کیم هیون سو:فقط همین خوب بود….
کیم می سو:اره خب فقط یه روز رفتم ولی یکم برام عجیب غریب بود..خو
کیم هیون سو:اه پسرای خوشتیپ هست اونجا ابجی..(با خنده و خوشحالی)
کیم می سو:اه خدا تو فقط به فکر همینا باش دختر …
کیم هیون سو:بگو دیگ ابجی(با ناز و عشوه)
کیم می سو:اره بود خب توی کلاس ما دوتا پسر جذاب بودن….ولی هر دوتاشون تا همو دیدن دعوا کردن و قیافه میگیرفتن برای خودشون…
کیم هیون سو:چرا خو…
کیم می سو:نمیدونم فقط اینو فهمیدم که قبلا با هم دوست بودن الان اینطوری شدن…
کیم هیون سو:بخدا کنجکاو شدم ابجی..حالا هر چی کاش منم اون پسرا رو ببینم یه بار(با اشتیاق و خوشحال)
کیم می سو:ولش حالا مامان کجاست ..؟
کیم هیون سو:نمیدونم کجا رفته ..راستی کردنبندتو پیدا کردی..
کیم می سو:نه بخدا خیلی دنبالش کشتم نیست که نیس…؟باش پس من میرم سر کارم دیر نکنم رییسمو میشناسی دیگ خیلی اعصبی میشه…فعلا من برم ..اگه مامان اومد بهش بگو کیمچی بپزه…اوف چقدر خوشمزه میشن بعد(دهنم آب افتاد بخدا…؟
کیم هیون سو:باشه بابا….فعلا
کیم می سو:من رفتم پس فعلا…رفتم سر کارم سلام بچه ها چطورین خوبین..!
یونجو:چطوری می سو..
می سو:خوبم رفیق تو چطوری ..
یونجو:مدرسه جدیدت چطوره..
کیم می سو:خوبه هنوز نمیدونم یه روزه رفتم بخدا…
یونجو:میدونم خو..گردنبندتو پیدا کردی تو.
می سو :نه والا انگار زمین دهن باز کرده رفته داخلش..هر چی میگردم نیست بخدا..
یونجو:ولی خدایی خیلی قشنگ بود دختر
کیم می سو:اره ولی کاش پیدا بشه خیلی ناراحتم بخدا..
یونجو::پیدا میشه ناراحت نباش…خوشگلم
می سو:باش من برم مشتری اومد..
یونجو:باشه پس..من برم سر کار خودم…
کیم می سو:باش پس….رفتم سلام چی میل دارین(با لبخند)
خانم کیم سوریون:اه خب برای ما دوتا نسکافه بیارین…
کیم می سو:اه بله الان براتون میارم..
خانم کیم سوریون:بلی ممنونم..؟
کیم می سو:رفتم براشون دوتا نسکافه بردم..بلی بفرماین..
کیم سوریون:اه خیلی ممنونم ازتون..
کیم می سو:خواهش میکنم…میخاستم برم…اه اون کیم جیهون نیست..رفتم پیشش..سلام جیهون..(با لبخند)
کیم جیهون:اه تو همون شاگرد جدیده هستی اره..فک کنم اسمت می سو بود.اره؟
کیم می سو؛ اره منم..خب بفرماین اینجا بشینید،..؟
جیهون:نه ممنون اومدم مادرم ببینم..اه اوناهاش اونجا نشسته…
کی می سو:اها اون خانم رو میگین گاهی وقتا میاد اینجا ولی من تو رو ندیدم اینجا..
کیم جیهو:اره منم اولین بارمه میام اینجا .
کیم می سو:اها خو باشه بفرماین پس..چیزی میل دارین براتون بیارم..
کیم جیهون:نه ممنون نمیخام..(:
کیم می سو:باشه پس…(با لبخند)رفتم سر کارم ….
کیم سوریون:پسرم اون دختره رو میشناسی..؟
کیم جیهون:اره مامان امروز به مدرسه مون اومد..فک کنم شاگرد انتقالی هست با بورسیه اومده..
کیم سوریون:اها خو اره هر وقت بیام اینجا میبینمش دختر خیلی خوب و مهربانی هست…..
کیم جیهون:اره فک کنم.لبخندی بهم زد..(:
ویو می سو:رفتم خونه اوه مامان کیمچی درست کردی خیلی گرسنم بود بخدا نشستم..همین که میخاستیم نان بخوریم بابام اومد…
بابام:خیلی مست بود همین که اومد شروع کرد به داد و بیداد کردن..
میز غذا خوری رو پرت کرد کلاً…شروع کرد به دعوا میخاست مامانم رو بزنه من رفتم جلو بابا داری چیکار میکنی..با کمربندش شروع کرد به کتک زدن…بعد دوباره بیرون رفت از خونه…
مامانم:می سو تو چرا اومدی وسط اخه هان ببین بدنت کلا کبود شده…
می سو: اگه من نیومده بودم تو رو میزد..
مامانم:خب که چی هان تو چرا اومدی حالت با این وضع میخای بری مدرسه اخه..
کیم می سو:من خوبم مامان(با لبخند کوچیک)
مامانم :بیا بریم چیزی به زخم هان بزنم..
کیم می سو:نه مامان من خودم میرم توی اتاق میزنم..
مامانم:خودت که نمیتونی من میزنم پماد چیزی…
کیم می سو:نه به هیون سو میگم..رفتم بالا اتاقم …اوف بدنم کلا درد میکرد…رفتم و خابیدم….
۳.۵k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.