پارت نوزدهم
پارت نوزدهم
ته ویو:
هی چرا باید دل منو ببری ها این همه آدم چرا منو اسیر خودت کردی من چیکار کردم که باید این همه زیبایی رو تحمل کنم
راوی ویو:
تهیونگ همین جوری داشت با خودش حرف میزد که صدایی شنید
که میگفت:
+ارباب(صدای گرفته)
_بله(سرد)
+اوجما کجاست؟(صدای گرفته)
_الان بهش میگم بیاد پیشت(سرد)
تهیونگ میره پیش اوجما و میگه جنگ کوک به هوش اومده و میگه بره پیشش
اوجما رفت لباس مخصوص پوشید و رفت پیش کوک
+اوجما( بغض)
&چیشده؟
+ارباب دوسم نداره هق هق
&چطوری فهمیدی
+اون الان با من خیلی سرد حرف زد
ته ویو:
هی چرا باید دل منو ببری ها این همه آدم چرا منو اسیر خودت کردی من چیکار کردم که باید این همه زیبایی رو تحمل کنم
راوی ویو:
تهیونگ همین جوری داشت با خودش حرف میزد که صدایی شنید
که میگفت:
+ارباب(صدای گرفته)
_بله(سرد)
+اوجما کجاست؟(صدای گرفته)
_الان بهش میگم بیاد پیشت(سرد)
تهیونگ میره پیش اوجما و میگه جنگ کوک به هوش اومده و میگه بره پیشش
اوجما رفت لباس مخصوص پوشید و رفت پیش کوک
+اوجما( بغض)
&چیشده؟
+ارباب دوسم نداره هق هق
&چطوری فهمیدی
+اون الان با من خیلی سرد حرف زد
۲۰۶
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.