فیک اسمات تهیونگ پارت ۳
بیدار شدی
+ب بله
÷پاشو بیا برا صبحونه پایین سر میز سوشا رو میفرستم کمکت کنه بعدشم باهاش برو عمارت گردی
+چشم
وقتی رفت از جام بلند شدم رفتم اماده بشم ک چشمم به اتاقی ک اونجا بود خورد بازش کردم دیدم حمومه خیلی دلم حموم میخواست برا همین رفتم زیر دوش .
از دید سوشا
ارباب امروز تو اتاق ا.ت رف یعنی چخبره
÷هی سوشا برو بگو ا.ت بیاد سر میز صبحونه
¥چشم
اومدم بالا ک به ا.ت بگم بیاد برا صبحونه ولی ا.ت نبود صدای دوش میومد حدس زدم رفته حموم پس رفتم سمتش
¥هی ا.ت
+هوم
¥بدو بیا پایین برا صبحونه
+باشه باشه تو برو من اومدم
¥نمیشه باید باهم بریم زود تمومش کن
+یکم دیگ تمومه صبر کن
¥نمیشه زود باش تا ارباب عصبانی نشده
+نمیخوام آبش گرمه میچسبه
¥ا.ت لج نکن زود بیا بخدا اگ دور کنیم سر دوتامونو میبره بیا بعد برو
+نمیخوام اخراشه یکم وایسا
¥اوف باشه دم در منتظرتم
رفتم بیرون ک تینا رو دیدم داشت میومد سمتم
£چرا نمیاین پایین
¥بابا این دختره رفت زیر دوش ن میاد اینور ن اونور
£اعصاب ارباب ریده شد بگو سریع باشه بیاد بعد بره
¥گفتم ولی گوش نمیده میترسم آخرش با کاراش ماروهم بکشه
£ای تف پس من برم کمک بچه غذا درست کنم
¥باشه برو
....
چیشد پس این دختره کو
£تو جیبم سوراخ بود افتاد
هههه غش کردم از خنده
£مگ من گفتم بخندی
ن نگفتی
£پس خفه
نمیخوام
£خودم خفت میکنم
_شما چه مرگتونههههه مگ قرار نبود بری بگی سوشا و ا.ت بیان کو پس ارباب دیگ اعصابش بهم ریخته همه رو میکشه اگ تا نیم ساعت دیگ این دختره نیاد
£گفتم ولی مثل اینکه رفته حموم در نمیاد سوشای بیچاره هم اونجاس منتظرش
_این دختره تا پاره نشده ول نمیکنه
چقدرم رو داره والله ما از سایه ارباب فراریم این ک هیچ
.......
÷من دیگ صبرم تموم شد دیگ بسه انقد بینظمی دیگ خستم شد چارلییییی
_اوه اوه بله ارباب
÷این دختره هنوز اونجاست
_بله ارباب..... آه کجا ارباب الان میاد صبر کنید
÷هیششششش خفه من میرم بالا شماهاهم اگ صدایی شنیدین نمیاین بالا فهمیدین
_اخه ارباب
÷شنیدینننننن
_چشم
........
خیلی اعصابم رید این ا.ت آخرش منم میکشه داشتم کلافه میشدم ک چهره اعصبانی تر از خودم یعنی ارباب اومد جلوم
÷گمشو پایین
¥اما
÷نشنیدی چی گفتم
¥چشم
...........
آخيش حمومم تموم شد بلاخره هووو از حموم اومدم بیرون و حوله رو پوشیدم خواستم موهام رو خشک کنم ک یهو در با لگد باز شد ارباب بود با چهره عصبیش داشتم سکته میکردم وقتی منو دید با یه خنده شیطانی در رو پشت خودش بست و رفت سمت کمد یه جعبه سیاه برداشت گذاشت رو تختم و اومد سمتم......
ادامه .....
+ب بله
÷پاشو بیا برا صبحونه پایین سر میز سوشا رو میفرستم کمکت کنه بعدشم باهاش برو عمارت گردی
+چشم
وقتی رفت از جام بلند شدم رفتم اماده بشم ک چشمم به اتاقی ک اونجا بود خورد بازش کردم دیدم حمومه خیلی دلم حموم میخواست برا همین رفتم زیر دوش .
از دید سوشا
ارباب امروز تو اتاق ا.ت رف یعنی چخبره
÷هی سوشا برو بگو ا.ت بیاد سر میز صبحونه
¥چشم
اومدم بالا ک به ا.ت بگم بیاد برا صبحونه ولی ا.ت نبود صدای دوش میومد حدس زدم رفته حموم پس رفتم سمتش
¥هی ا.ت
+هوم
¥بدو بیا پایین برا صبحونه
+باشه باشه تو برو من اومدم
¥نمیشه باید باهم بریم زود تمومش کن
+یکم دیگ تمومه صبر کن
¥نمیشه زود باش تا ارباب عصبانی نشده
+نمیخوام آبش گرمه میچسبه
¥ا.ت لج نکن زود بیا بخدا اگ دور کنیم سر دوتامونو میبره بیا بعد برو
+نمیخوام اخراشه یکم وایسا
¥اوف باشه دم در منتظرتم
رفتم بیرون ک تینا رو دیدم داشت میومد سمتم
£چرا نمیاین پایین
¥بابا این دختره رفت زیر دوش ن میاد اینور ن اونور
£اعصاب ارباب ریده شد بگو سریع باشه بیاد بعد بره
¥گفتم ولی گوش نمیده میترسم آخرش با کاراش ماروهم بکشه
£ای تف پس من برم کمک بچه غذا درست کنم
¥باشه برو
....
چیشد پس این دختره کو
£تو جیبم سوراخ بود افتاد
هههه غش کردم از خنده
£مگ من گفتم بخندی
ن نگفتی
£پس خفه
نمیخوام
£خودم خفت میکنم
_شما چه مرگتونههههه مگ قرار نبود بری بگی سوشا و ا.ت بیان کو پس ارباب دیگ اعصابش بهم ریخته همه رو میکشه اگ تا نیم ساعت دیگ این دختره نیاد
£گفتم ولی مثل اینکه رفته حموم در نمیاد سوشای بیچاره هم اونجاس منتظرش
_این دختره تا پاره نشده ول نمیکنه
چقدرم رو داره والله ما از سایه ارباب فراریم این ک هیچ
.......
÷من دیگ صبرم تموم شد دیگ بسه انقد بینظمی دیگ خستم شد چارلییییی
_اوه اوه بله ارباب
÷این دختره هنوز اونجاست
_بله ارباب..... آه کجا ارباب الان میاد صبر کنید
÷هیششششش خفه من میرم بالا شماهاهم اگ صدایی شنیدین نمیاین بالا فهمیدین
_اخه ارباب
÷شنیدینننننن
_چشم
........
خیلی اعصابم رید این ا.ت آخرش منم میکشه داشتم کلافه میشدم ک چهره اعصبانی تر از خودم یعنی ارباب اومد جلوم
÷گمشو پایین
¥اما
÷نشنیدی چی گفتم
¥چشم
...........
آخيش حمومم تموم شد بلاخره هووو از حموم اومدم بیرون و حوله رو پوشیدم خواستم موهام رو خشک کنم ک یهو در با لگد باز شد ارباب بود با چهره عصبیش داشتم سکته میکردم وقتی منو دید با یه خنده شیطانی در رو پشت خودش بست و رفت سمت کمد یه جعبه سیاه برداشت گذاشت رو تختم و اومد سمتم......
ادامه .....
۹۷.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.