عشق در نگاه اول پارت 28
کوک ویو
رفتم نشستم روبه روش که یهو اصله شو در اورد و به سمتم گرفت با ی حرکت اصله رو برگردوندم و به سمت خودش گرفتم بادیگارداش میخواستن بیان سمتم که جیمین همشون رو زد
( باز دوباره اکشن شد 😔) منم ی تیر به پای شوگا زدم و رفتم دنبال ات جیمین مواظب اون عوضی بود رفتم بالای کارخونه دیدم ات به ی صندلی بسته شده زود رفتم سمتش اون بندارو وا کردم و زود بغلش کردم
کوک: حالت خوبه چیزیت نشده
ات: اره خوبم نگران نباش
زود بلندش کردم و بردم پایین قیافه جیمین یجوری بود وقتی اونطرف رو دیدم شوگا نبود
کوک: جیمین پس شوگا کو
جیمین: خب چیزه... کوک... من گذاشتم بره
کوک: چی گفتی ( با عصبانیت)
جیمین: کوک متا. سفم ولی دست خودم نبود
کوک: بیخیال مهم الانه که ات سالمه ببخشید سرت داد کشیدم جیمین: نبابا مشکلی نیست
جیمین ویو
کوک رفت دنبال ات منم باید مواظب این عوضی بودم
همینجوری نشسته بودم که گفت
ش: زمان زیادی گذشته داداش کوچولو خیلی بزرگ شدی
ج: خفه شو
ش: ببین چقدر تغییر کردی کوک بهت همه اینارو یاد داده
قبلنا وقتی یذره صدمه میدیدم زود میومدی کنارم بخاطرم گریه میکردی ولی الان که تیر خوردم اصلا برات مهم نیست
ج: اون موقعه بچه بودم هیچی نمیفهمیدم حالا هم دیگه حرف نزن
ش: ( میخنده) یادته وقتی مامان برات کیمچی درست میکرد چقد ذوق میکردی منم از این ذوق کردنت خوشحال میشدم
ج: ( بغض کرده بچم)
ش: لطفا بزار برم دارم ازت التماس میکنم بزار برم تو که میدونی چقد سختی کشیدم میدونی کی منو اینجوری کرد درسته پدر اون منو اینجوری کرد ازم ی هیولا ساخت بیچاره مادر افسرده شد مرد بعد چند سال بلاخره عاشق شده بودم جیمین یادته منو تو کوک بهترین دوستای هم بودیم منه احمق مثل دیونه ها عاشق رینا بودم ولی ولی دیدی خودت دیدی با چشمای خوت دیدی که کوک جلوی من عشقم رو کشت قلب منو دوباره سیاه کرد من امروز کوتاه اومدم جیمین ولی منم ادمم اون عوضی کسی بخاطرش جون میدادم رو جلوم کشت( با گریه )
ج: ازت ی خواهشی دارم میزارم بری ولی لطفا به ات کاری نداشته باش اون بی گناهه
ش: پس رینا عه من بیگناه نبود
ج: نه نبود
ش: منظورت چیه
ج: کوک تو این چند سال بهت نگفته
ش: چی رو
ج: میخواستم بگم که صدای پای کوک اومد
زود باش برو همین الان زود
ش: ب. ا. شه مواظب خودت باش
ج: زود باش
پایان ویو جیمین
رفتم نشستم روبه روش که یهو اصله شو در اورد و به سمتم گرفت با ی حرکت اصله رو برگردوندم و به سمت خودش گرفتم بادیگارداش میخواستن بیان سمتم که جیمین همشون رو زد
( باز دوباره اکشن شد 😔) منم ی تیر به پای شوگا زدم و رفتم دنبال ات جیمین مواظب اون عوضی بود رفتم بالای کارخونه دیدم ات به ی صندلی بسته شده زود رفتم سمتش اون بندارو وا کردم و زود بغلش کردم
کوک: حالت خوبه چیزیت نشده
ات: اره خوبم نگران نباش
زود بلندش کردم و بردم پایین قیافه جیمین یجوری بود وقتی اونطرف رو دیدم شوگا نبود
کوک: جیمین پس شوگا کو
جیمین: خب چیزه... کوک... من گذاشتم بره
کوک: چی گفتی ( با عصبانیت)
جیمین: کوک متا. سفم ولی دست خودم نبود
کوک: بیخیال مهم الانه که ات سالمه ببخشید سرت داد کشیدم جیمین: نبابا مشکلی نیست
جیمین ویو
کوک رفت دنبال ات منم باید مواظب این عوضی بودم
همینجوری نشسته بودم که گفت
ش: زمان زیادی گذشته داداش کوچولو خیلی بزرگ شدی
ج: خفه شو
ش: ببین چقدر تغییر کردی کوک بهت همه اینارو یاد داده
قبلنا وقتی یذره صدمه میدیدم زود میومدی کنارم بخاطرم گریه میکردی ولی الان که تیر خوردم اصلا برات مهم نیست
ج: اون موقعه بچه بودم هیچی نمیفهمیدم حالا هم دیگه حرف نزن
ش: ( میخنده) یادته وقتی مامان برات کیمچی درست میکرد چقد ذوق میکردی منم از این ذوق کردنت خوشحال میشدم
ج: ( بغض کرده بچم)
ش: لطفا بزار برم دارم ازت التماس میکنم بزار برم تو که میدونی چقد سختی کشیدم میدونی کی منو اینجوری کرد درسته پدر اون منو اینجوری کرد ازم ی هیولا ساخت بیچاره مادر افسرده شد مرد بعد چند سال بلاخره عاشق شده بودم جیمین یادته منو تو کوک بهترین دوستای هم بودیم منه احمق مثل دیونه ها عاشق رینا بودم ولی ولی دیدی خودت دیدی با چشمای خوت دیدی که کوک جلوی من عشقم رو کشت قلب منو دوباره سیاه کرد من امروز کوتاه اومدم جیمین ولی منم ادمم اون عوضی کسی بخاطرش جون میدادم رو جلوم کشت( با گریه )
ج: ازت ی خواهشی دارم میزارم بری ولی لطفا به ات کاری نداشته باش اون بی گناهه
ش: پس رینا عه من بیگناه نبود
ج: نه نبود
ش: منظورت چیه
ج: کوک تو این چند سال بهت نگفته
ش: چی رو
ج: میخواستم بگم که صدای پای کوک اومد
زود باش برو همین الان زود
ش: ب. ا. شه مواظب خودت باش
ج: زود باش
پایان ویو جیمین
۹.۷k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.