فیک کوتاه ( عشق پوسیده )پارت 1
نفس نفس میزدم
وقتی به خودم اومدم ،سر تا پام خونی بود .
دهنم مزه ی خون می داد
شاخهی گل رو از سینه اش در آوردم
هنوز زنده بود .
همه چیز از یک سال پیش شروع شد
دوستم بهم یه پسر به اسم جیمین رو معرفی کرده بود
رفتم سر قرار و دقیقا مثل داستان های دیزنی بود
عشق در نگاه اول( عوققق🤮)
اوایل همه چیز عالی بود .
اون منو می پرستید و بهم خیلی احترام میزاشت
منم واقعا سعی می کردم ناراحتش نکنم و با هم خوب باشیم
و با هم یه رابطهی قشنگ و شاعرانه داشتیم
هر روز کنار تختم گل های رز سرخ همراه با نامه هایی با پاکت صورتی و مهر مومی طلایی با طرح یه پسر و دختر در حال بوسیدن همراه با جملات قشنگ بیدار می شدم
حس یه پرنسس رو داشتم
که به پرنسش وابسته شده
همه چیز خیلی خوب بود تا اون زمان که( اخیییش از اینجا یکم شبیه واقعیت میشه)
در خواست شغلی من برای یه شرکت خیلی مشهور قبول شد
با ذوق رفتم سراغ جیمین و با ذوق و بالا و پریدن بهش گفتم
ولی جیمین فقط اخم کرد و بهم زل زد
صورتش بدون کمترین احساسی شد
خیلی حس بدی بود
جیمین: نمی تونی بری
ا/ت: ولی،چرا؟
جیمین: چون اونجا کلی مرد هست ،اگر یکیش ازیتت کنه چی؟؟؟!!
ا/ت: جیمین لطفا جو نده میلیون ها مرد سر تاسر زمین هست ،نمی تونم جوری کار کنم ارتباطم رو با نصف مردم دنیا از دست بدم
جیمین: به درک ،گور بابای اون پول .خودم خرجت رو می دم ولی پات رو نمی زاری تو اون شرکت!!!
ا/ت: این زندگی خودمه و اصلا نیازی نمی بینم به دستورات گوش کنم
جیمین: ا/ت من برای خوبی خودت می گم
ا/ت: نکنه بهم اعتماد نداری؟
انگار توی این زمان وقتم رو تلف کردم برای تو
که بعدش اینطوری بهم بی اعتماد باشی؟؟
جیمین:من بهت اعتماد دارم فقط می ترسم به اندازه کافی برات خوب نباشم
جیمین لب پایینش رو مثل بچه ها آورد بیرون و حالت بغض گرفت
ا/ت:عزیز دلم لطفا حسودی نکن
من قول می دم توی اون جا هیچکس بهتر از تو نیست
و تو به اندازه ی کافی خوبی یا حتی بیشتر
جیمین : باشه برو ولی حتی اگر یه پسر به ۳ متری ات نزدیک شه ،کارت تمومه ا/ت
خیلی تعجب کرده بودم این اصلا جیمین قبلی نبود .
این اولین بار بود که می دیدم عصبانیه
اولین روز کار :
رفتم شرکت
بخش من یه بخش ۶ نفره بود
اسماشون
جیهوپ
نامجون
جین
جونگکوک
یونگی
تهیونگ بود
خیلی خون گرم و مهربون به نظر می رسیدن
رفتم سر کارم چند ساعتی بود که سرم تو کار خودم بود
تا اینکه یه پیام به گوشیم میاد
برنامه ی hy my love در حال فعالیت است.
تعجب کردم چون من اصلا همچین برنامه ای نداشتم
رفتم تو گوشیم گشتم
و بالاخره پیداش کردم
یه برنامه که موقعیت مکانی و صدای طرف رو برای دوست پسرش می فرسته
سریع زنگ زدم به جیمین و ازش دلیل خواستم
جیمین با صدای مصمم و قوی: فقط یکم دلم می خواست از حال دوس دخترم باخبر شم
وقتی به خودم اومدم ،سر تا پام خونی بود .
دهنم مزه ی خون می داد
شاخهی گل رو از سینه اش در آوردم
هنوز زنده بود .
همه چیز از یک سال پیش شروع شد
دوستم بهم یه پسر به اسم جیمین رو معرفی کرده بود
رفتم سر قرار و دقیقا مثل داستان های دیزنی بود
عشق در نگاه اول( عوققق🤮)
اوایل همه چیز عالی بود .
اون منو می پرستید و بهم خیلی احترام میزاشت
منم واقعا سعی می کردم ناراحتش نکنم و با هم خوب باشیم
و با هم یه رابطهی قشنگ و شاعرانه داشتیم
هر روز کنار تختم گل های رز سرخ همراه با نامه هایی با پاکت صورتی و مهر مومی طلایی با طرح یه پسر و دختر در حال بوسیدن همراه با جملات قشنگ بیدار می شدم
حس یه پرنسس رو داشتم
که به پرنسش وابسته شده
همه چیز خیلی خوب بود تا اون زمان که( اخیییش از اینجا یکم شبیه واقعیت میشه)
در خواست شغلی من برای یه شرکت خیلی مشهور قبول شد
با ذوق رفتم سراغ جیمین و با ذوق و بالا و پریدن بهش گفتم
ولی جیمین فقط اخم کرد و بهم زل زد
صورتش بدون کمترین احساسی شد
خیلی حس بدی بود
جیمین: نمی تونی بری
ا/ت: ولی،چرا؟
جیمین: چون اونجا کلی مرد هست ،اگر یکیش ازیتت کنه چی؟؟؟!!
ا/ت: جیمین لطفا جو نده میلیون ها مرد سر تاسر زمین هست ،نمی تونم جوری کار کنم ارتباطم رو با نصف مردم دنیا از دست بدم
جیمین: به درک ،گور بابای اون پول .خودم خرجت رو می دم ولی پات رو نمی زاری تو اون شرکت!!!
ا/ت: این زندگی خودمه و اصلا نیازی نمی بینم به دستورات گوش کنم
جیمین: ا/ت من برای خوبی خودت می گم
ا/ت: نکنه بهم اعتماد نداری؟
انگار توی این زمان وقتم رو تلف کردم برای تو
که بعدش اینطوری بهم بی اعتماد باشی؟؟
جیمین:من بهت اعتماد دارم فقط می ترسم به اندازه کافی برات خوب نباشم
جیمین لب پایینش رو مثل بچه ها آورد بیرون و حالت بغض گرفت
ا/ت:عزیز دلم لطفا حسودی نکن
من قول می دم توی اون جا هیچکس بهتر از تو نیست
و تو به اندازه ی کافی خوبی یا حتی بیشتر
جیمین : باشه برو ولی حتی اگر یه پسر به ۳ متری ات نزدیک شه ،کارت تمومه ا/ت
خیلی تعجب کرده بودم این اصلا جیمین قبلی نبود .
این اولین بار بود که می دیدم عصبانیه
اولین روز کار :
رفتم شرکت
بخش من یه بخش ۶ نفره بود
اسماشون
جیهوپ
نامجون
جین
جونگکوک
یونگی
تهیونگ بود
خیلی خون گرم و مهربون به نظر می رسیدن
رفتم سر کارم چند ساعتی بود که سرم تو کار خودم بود
تا اینکه یه پیام به گوشیم میاد
برنامه ی hy my love در حال فعالیت است.
تعجب کردم چون من اصلا همچین برنامه ای نداشتم
رفتم تو گوشیم گشتم
و بالاخره پیداش کردم
یه برنامه که موقعیت مکانی و صدای طرف رو برای دوست پسرش می فرسته
سریع زنگ زدم به جیمین و ازش دلیل خواستم
جیمین با صدای مصمم و قوی: فقط یکم دلم می خواست از حال دوس دخترم باخبر شم
۲۱.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.