پارت 22:من: بدو حالا پاشو ساعت 6 خرس.
پارت 22:من: بدو حالا پاشو ساعت 6 خرس.
وی: جااان من؟؟؟6؟واااای. من: بدو دیگه. وی: اینقد قر نزن لطفااا. ایش. بلند شدیم رفتیم تو حال.
جین: آقا من اصلا گرسنه نیستم نظرتون؟
همه میگفتن که گرسنه نیستن. خلاصه از درد بیکاری نشستیم تا ساعت 11 فیلم دیدیم. بعدش.دور هم نشستیمو حرف زدیم. حرف موزیک ویدیو شد . من: بچه ها موزیک ویدیو هاتون همیشه خاصه . هوپی: دیشب مومو میگفت واسه موزیک ویدیو شون خیلی خرج کردن.
یهو احساس کردم قلبم ایستاد با تعجب پرسیدم: مومو؟؟ دیشب؟؟؟ هوپی:اره مگه جونگ کوک بت نگفته دیشب خونشون بودیم واسه همکاری آلبوم جدیدشون خواستن آهنگ سازیشو به عهده بگیریم.
چشام پر از تعجب بود به کوک نگاه کردم. کوک به هوپی نگاه ترسناکی میکرد. بدون اینکه چیزی بگم پاشدم و خواستم برم تو اتاق. جونگ کوک صدام زد: گائول صبر کن.. توضیح میدم برات. همون طور که پشتم بش بود دستمو بالا اوردم به نشون اینکه بس کنه. رفتم تو اتاقو درو بستم.
جونگ کوک خواست بیاد تو اتاق که جین گفت:جونگ کوک نرو نمیخوای که مثل دفه های قبل شه نرو تو. چرا بش دروغ گفتی؟؟؟
کوکی: میدونستم اون از توایس خوشش نمیاد نمیخواستم ناراحت شه نمیخواستم واسه همین بش گفتم تمرین داریم. به در اتاق تکیه داده بودمو اشک میریختم. مثه دیوونه ها. لباسمو عوض کردمو خوابیدم. اما خوابم نمیبرد. ساعت 12 شد . صدای باز شدن در اتاقو متوجه شدم. خودمو زدم به خواب. طبق معمول هر شب لباسشو دراوردو اومد کنارم خوابید. سرشو نزدیک شونم کرد و بوسه ای روش زد. آروم کنار گوشم گفت :من که میدونم خواب نیستی. خیلی برام سخت بود که خودمو به خواب بزنم ولی مجبور بودم. کمی بعد دست برداشتو گرفت خوابید. فکر کردم که کامل خوابش برده. بغضم ترکید و زدم زیر گریه. یهو دیدم مچمو گرفتو نشوندم. صورتمو گرفتو آشفته گفت:گائول چته ؟؟؟ چی شد عشقم چرا اینطوری گریه میکنی؟؟؟
همین طور که اشکامو پاک میکرد لبامو بوسید.
من: مگه نخوابیده بودی؟؟ کوکی: اخه مگه من خوابم میبره؟؟وقتی تو بام قهر باشی من چشام رو هم نمیره.
من: چرا بهم نگفتی میخوای بری اونجا ؟؟فک کردی من میگم چرا میخوای بری؟؟؟چرا دروغ گفتی؟؟
کوکی:گائوول اینطوری نگو من چون میدونستم ازونا خوشت نمیاد اینو گفتم.
من: اخه اونا.. نزاشت چیزی بگمو سرمو سفت تو بغلش گرفت. تو بغلش گریه کردم. سرمو از تو بغلش بیرون اوردو
تو چشام زل زد. کوکی: گائول چشاتو ببند. من: اوم؟؟؟
کوکی:میگم چشاتو ببند. چشامو بستم. دوتا چشمامو بوسید چشامو باز کردمو با تعجب نگاش کردم. بم لبخند زد.
کوکی:گائول دیوونتم. حاضرم از هر کاری دست بکشم اما تورو داشته باشم هر کاری می کنم که تو مال من باشی فقط مال من. رفتم جلو و چشامو به گردنش چسبوندم.
کوکی: گائول چقد چشات گرمه. من: مال گریس.
سرمو گرفتو گفت : بخواب گائولم. استراحت کن.
سرمو رو بالشتم گذاشتمو چشمامو بستم. چیزی نشد که خوابم برد. صبح با صدای خنده ی بچه ها بیدار شدم . کنارمو نگاه کردم دیدم جونگ کوک نیست نمیدونم چرا ترسیدم. سریع پا شدم رفتم تو حالو بلند اسمشو صدا زدم.
من: جونگ کوووووک. توی آشپز خونه بود. روشو برگردوند
با تعجب نگام کرد . کوکی: بله گائولم چرا اشفته ای؟؟
همون طور که نفس نفس میزدم. جواب دادم: ترسیدم دیدم نیستی. اومد جلو لبخند ملیحی زدو منو تو آغوش گرفت .
کوکی: ترس نداره اخه من کجا میتونم برم؟؟مگه میتونم برم؟؟؟سرمو بالا گرفتمو تو چشاش نگاه کردم ولی هیچی نگفتم. از بغلش اومدم بیرونو رفتم تو اتاق. تا عصر همین طوری پیش رفت. تا این که جونگ کوک اومدو کنارم رو تخت نشست. کوکی: گائول چرا هنوز بام یه رو نیستی؟؟ ازم فرار میکنی؟مگه اون دخترا چیکار با تو کردن که اینقد ازشون بدت میاد؟؟ اینا رو که میگفت عصبی بودمو چشامو بسته بودم. همین طوری ادامه میداد.
کوکی:اونا هم دخترن مثل خودت خواننده هم هستن....
اینو که گفت بلند گفتم: اونا حق منو خوردن جونگ کوک.
کوکی:چی میگی ؟؟؟بی منطق بازی درنیار واسه این که یه شب پیشت نبودم میگی حقتو خوردن؟من:نههه اصلا بحث این نییس. کوکی: چرا دیگه واسههه یه شب که من نبودم.
من:نههههه نهههههه نههههههه.
اینو گفتمو پا شدم دیگه نمیتونستم بشینم. رفتم تو حال کوکی از اتاق بیرون نیومد .منم از فرصت استفاده کردمو رفتم بیرون. هوا خیلی سرد بود دستام از سرما بی حس شده بود میخواستم برم خونه خودم حواسم نبود وسایلم همه خونشون بود. دوباره رامو برگشتم. کلید داشتم درو باز کردم رفتم تو همه تو اتاقاشون بودن. همین طور که داشتم راه میرفتم دستم به میخ زیر میز گرفت. بسکه دسام یخ
بود اصلا نفهمیدم. سمت اتاق کوک میرفتم که وی منو دید.
وی: کجا بودی؟رفته بودی بیرون؟من: اره اعصابم خورد بود. وی: خوب چراا... دستت چی شده داره ازش خون میاد. من: خووون؟؟
به دستم نگا ک
وی: جااان من؟؟؟6؟واااای. من: بدو دیگه. وی: اینقد قر نزن لطفااا. ایش. بلند شدیم رفتیم تو حال.
جین: آقا من اصلا گرسنه نیستم نظرتون؟
همه میگفتن که گرسنه نیستن. خلاصه از درد بیکاری نشستیم تا ساعت 11 فیلم دیدیم. بعدش.دور هم نشستیمو حرف زدیم. حرف موزیک ویدیو شد . من: بچه ها موزیک ویدیو هاتون همیشه خاصه . هوپی: دیشب مومو میگفت واسه موزیک ویدیو شون خیلی خرج کردن.
یهو احساس کردم قلبم ایستاد با تعجب پرسیدم: مومو؟؟ دیشب؟؟؟ هوپی:اره مگه جونگ کوک بت نگفته دیشب خونشون بودیم واسه همکاری آلبوم جدیدشون خواستن آهنگ سازیشو به عهده بگیریم.
چشام پر از تعجب بود به کوک نگاه کردم. کوک به هوپی نگاه ترسناکی میکرد. بدون اینکه چیزی بگم پاشدم و خواستم برم تو اتاق. جونگ کوک صدام زد: گائول صبر کن.. توضیح میدم برات. همون طور که پشتم بش بود دستمو بالا اوردم به نشون اینکه بس کنه. رفتم تو اتاقو درو بستم.
جونگ کوک خواست بیاد تو اتاق که جین گفت:جونگ کوک نرو نمیخوای که مثل دفه های قبل شه نرو تو. چرا بش دروغ گفتی؟؟؟
کوکی: میدونستم اون از توایس خوشش نمیاد نمیخواستم ناراحت شه نمیخواستم واسه همین بش گفتم تمرین داریم. به در اتاق تکیه داده بودمو اشک میریختم. مثه دیوونه ها. لباسمو عوض کردمو خوابیدم. اما خوابم نمیبرد. ساعت 12 شد . صدای باز شدن در اتاقو متوجه شدم. خودمو زدم به خواب. طبق معمول هر شب لباسشو دراوردو اومد کنارم خوابید. سرشو نزدیک شونم کرد و بوسه ای روش زد. آروم کنار گوشم گفت :من که میدونم خواب نیستی. خیلی برام سخت بود که خودمو به خواب بزنم ولی مجبور بودم. کمی بعد دست برداشتو گرفت خوابید. فکر کردم که کامل خوابش برده. بغضم ترکید و زدم زیر گریه. یهو دیدم مچمو گرفتو نشوندم. صورتمو گرفتو آشفته گفت:گائول چته ؟؟؟ چی شد عشقم چرا اینطوری گریه میکنی؟؟؟
همین طور که اشکامو پاک میکرد لبامو بوسید.
من: مگه نخوابیده بودی؟؟ کوکی: اخه مگه من خوابم میبره؟؟وقتی تو بام قهر باشی من چشام رو هم نمیره.
من: چرا بهم نگفتی میخوای بری اونجا ؟؟فک کردی من میگم چرا میخوای بری؟؟؟چرا دروغ گفتی؟؟
کوکی:گائوول اینطوری نگو من چون میدونستم ازونا خوشت نمیاد اینو گفتم.
من: اخه اونا.. نزاشت چیزی بگمو سرمو سفت تو بغلش گرفت. تو بغلش گریه کردم. سرمو از تو بغلش بیرون اوردو
تو چشام زل زد. کوکی: گائول چشاتو ببند. من: اوم؟؟؟
کوکی:میگم چشاتو ببند. چشامو بستم. دوتا چشمامو بوسید چشامو باز کردمو با تعجب نگاش کردم. بم لبخند زد.
کوکی:گائول دیوونتم. حاضرم از هر کاری دست بکشم اما تورو داشته باشم هر کاری می کنم که تو مال من باشی فقط مال من. رفتم جلو و چشامو به گردنش چسبوندم.
کوکی: گائول چقد چشات گرمه. من: مال گریس.
سرمو گرفتو گفت : بخواب گائولم. استراحت کن.
سرمو رو بالشتم گذاشتمو چشمامو بستم. چیزی نشد که خوابم برد. صبح با صدای خنده ی بچه ها بیدار شدم . کنارمو نگاه کردم دیدم جونگ کوک نیست نمیدونم چرا ترسیدم. سریع پا شدم رفتم تو حالو بلند اسمشو صدا زدم.
من: جونگ کوووووک. توی آشپز خونه بود. روشو برگردوند
با تعجب نگام کرد . کوکی: بله گائولم چرا اشفته ای؟؟
همون طور که نفس نفس میزدم. جواب دادم: ترسیدم دیدم نیستی. اومد جلو لبخند ملیحی زدو منو تو آغوش گرفت .
کوکی: ترس نداره اخه من کجا میتونم برم؟؟مگه میتونم برم؟؟؟سرمو بالا گرفتمو تو چشاش نگاه کردم ولی هیچی نگفتم. از بغلش اومدم بیرونو رفتم تو اتاق. تا عصر همین طوری پیش رفت. تا این که جونگ کوک اومدو کنارم رو تخت نشست. کوکی: گائول چرا هنوز بام یه رو نیستی؟؟ ازم فرار میکنی؟مگه اون دخترا چیکار با تو کردن که اینقد ازشون بدت میاد؟؟ اینا رو که میگفت عصبی بودمو چشامو بسته بودم. همین طوری ادامه میداد.
کوکی:اونا هم دخترن مثل خودت خواننده هم هستن....
اینو که گفت بلند گفتم: اونا حق منو خوردن جونگ کوک.
کوکی:چی میگی ؟؟؟بی منطق بازی درنیار واسه این که یه شب پیشت نبودم میگی حقتو خوردن؟من:نههه اصلا بحث این نییس. کوکی: چرا دیگه واسههه یه شب که من نبودم.
من:نههههه نهههههه نههههههه.
اینو گفتمو پا شدم دیگه نمیتونستم بشینم. رفتم تو حال کوکی از اتاق بیرون نیومد .منم از فرصت استفاده کردمو رفتم بیرون. هوا خیلی سرد بود دستام از سرما بی حس شده بود میخواستم برم خونه خودم حواسم نبود وسایلم همه خونشون بود. دوباره رامو برگشتم. کلید داشتم درو باز کردم رفتم تو همه تو اتاقاشون بودن. همین طور که داشتم راه میرفتم دستم به میخ زیر میز گرفت. بسکه دسام یخ
بود اصلا نفهمیدم. سمت اتاق کوک میرفتم که وی منو دید.
وی: کجا بودی؟رفته بودی بیرون؟من: اره اعصابم خورد بود. وی: خوب چراا... دستت چی شده داره ازش خون میاد. من: خووون؟؟
به دستم نگا ک
۴۳.۷k
۰۸ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.