عشق سخت
عشق سخت
p14
ویو جونگ کوک
وقتی ا.ت رو ول کردم داشتم همینجوری راه میرفتم که یکی از بادیگاردا گفت
بادیگارد: ارباب ولی اون خیلی التماستون کرد کاش کمکش میکردین
جونگ کوک: تو از من دستور میگیری منم میگم ولش کن
بادیگارد: اما ارباب
جونگ کوک: نشنیدی چی گفتم(با داد)
بادیگارد: چشم ارباب
همینجوری داشتن راه میرفتن که یهو یکی از بادیگاردا رفت دنبال ا.ت اگه اون بادیگارد هم نمیرفت بازم جونگ کوک میخاست بهش کمک کنه
ویو ا.ت
زانوم سست شد افتادم رو زمین میدونسم کارم تموم اون مرد یه چوب ور داشت که بزنه سرم منتظر درد شدیدی بودم که دیدم هیچی به سرم برخورد نمیکنه چشمامو باز کردم دیدم یکی دستشو گرفته و مانع زدن من شده اون بادیگاردای جونگ کوک نبودن بلکه خود جونگ کوک بود اما این امکان نداره اون منو ول کرد
ویو جونگ کوک
اون یکی بادیگارد که پیش جونگ کوک بود گفت
بادیگارد: اما ارباب میدونم شاید این کار باعث اخراجم بشه ولی برای اخرین درخواستم میخام که جلوی اون بادیگارد رو بگیرین و اون دختر رو نجات بدین جونگ کوک: پس اخرین درخواستت اینه؟
بادیگارد: بله ارباب
جونگ کوک: من هر درخواستی رو قبول نمیکنم ولی تو تنها بادیگاردی هستی که از زمانی که مامانم بود موندی پس من به درخواستت عمل میکنم نه به اعنوان اخرین درخواستت به اعنوان یه تشکر برای این همه کاری که تا الان انجام دادی
بادیگارد: مرسی ارباب (با خوشحالی)
ویو ا.ت
جونگ کوک دست اون مرد رو گرفت و جوری پیچوند که باعث شکستن استخون دستش شد
مرد میخواست به جونگ کوک چاقو بزنه اما جونگ کوک با اون یکی دستش دست مرد رو گرفت و با پا زد تو در مرد و افتاد زمین جونگ کوک رفت از موهای مرد گرفت و سرشو اورد بالا صورت مرد خونی شده بود و دماغش شکسته بود
جونگ کوک: این کار رو کردم که یاد باشه که دیگه دنبال هیچ دختری نیوفتدی فهمیدی؟
مرد: ب ب بله اقا
جونگ کوک: تا پنج میشمرم اگه گورتو از جلو چشمام گم کردی رفتی که هیچ اگر نه زنده موندنت دست خداس
مرد: ا ام اما
جونگ کوک: یک
مرد: ی یه زره بیشتر زمان بده(بی جون)
جونگ کوک: دو
مرد به زور خودش رو بلند میکنه و سعی میکنه هر چقدر قدرتی که تو بدنش مونده رو صرف دوییدن کنه
جونگ کوک: سه با این روش باید با همین راه رفتن بری تو قبرتا
مردکه رسید سر کوچه
جونگ کوک: چهارر
مرد کم کم از سر کوچه رفت و دیگه معلوم نبود
جونگ کوک: و پنج هوم خوب تونست بره هوم؟(با نیشخند)
ا.ت: مرسی که کمکم کردی
جونگ کوک: هوم خواهش میکنم حالا راحت میتونی بری خونه کسی هم دنبالت نیس(با لحن سرد)
ا.ت: اره بازم ممنون
و بعدش..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖15تا
💞کامنت:💞10تا
p14
ویو جونگ کوک
وقتی ا.ت رو ول کردم داشتم همینجوری راه میرفتم که یکی از بادیگاردا گفت
بادیگارد: ارباب ولی اون خیلی التماستون کرد کاش کمکش میکردین
جونگ کوک: تو از من دستور میگیری منم میگم ولش کن
بادیگارد: اما ارباب
جونگ کوک: نشنیدی چی گفتم(با داد)
بادیگارد: چشم ارباب
همینجوری داشتن راه میرفتن که یهو یکی از بادیگاردا رفت دنبال ا.ت اگه اون بادیگارد هم نمیرفت بازم جونگ کوک میخاست بهش کمک کنه
ویو ا.ت
زانوم سست شد افتادم رو زمین میدونسم کارم تموم اون مرد یه چوب ور داشت که بزنه سرم منتظر درد شدیدی بودم که دیدم هیچی به سرم برخورد نمیکنه چشمامو باز کردم دیدم یکی دستشو گرفته و مانع زدن من شده اون بادیگاردای جونگ کوک نبودن بلکه خود جونگ کوک بود اما این امکان نداره اون منو ول کرد
ویو جونگ کوک
اون یکی بادیگارد که پیش جونگ کوک بود گفت
بادیگارد: اما ارباب میدونم شاید این کار باعث اخراجم بشه ولی برای اخرین درخواستم میخام که جلوی اون بادیگارد رو بگیرین و اون دختر رو نجات بدین جونگ کوک: پس اخرین درخواستت اینه؟
بادیگارد: بله ارباب
جونگ کوک: من هر درخواستی رو قبول نمیکنم ولی تو تنها بادیگاردی هستی که از زمانی که مامانم بود موندی پس من به درخواستت عمل میکنم نه به اعنوان اخرین درخواستت به اعنوان یه تشکر برای این همه کاری که تا الان انجام دادی
بادیگارد: مرسی ارباب (با خوشحالی)
ویو ا.ت
جونگ کوک دست اون مرد رو گرفت و جوری پیچوند که باعث شکستن استخون دستش شد
مرد میخواست به جونگ کوک چاقو بزنه اما جونگ کوک با اون یکی دستش دست مرد رو گرفت و با پا زد تو در مرد و افتاد زمین جونگ کوک رفت از موهای مرد گرفت و سرشو اورد بالا صورت مرد خونی شده بود و دماغش شکسته بود
جونگ کوک: این کار رو کردم که یاد باشه که دیگه دنبال هیچ دختری نیوفتدی فهمیدی؟
مرد: ب ب بله اقا
جونگ کوک: تا پنج میشمرم اگه گورتو از جلو چشمام گم کردی رفتی که هیچ اگر نه زنده موندنت دست خداس
مرد: ا ام اما
جونگ کوک: یک
مرد: ی یه زره بیشتر زمان بده(بی جون)
جونگ کوک: دو
مرد به زور خودش رو بلند میکنه و سعی میکنه هر چقدر قدرتی که تو بدنش مونده رو صرف دوییدن کنه
جونگ کوک: سه با این روش باید با همین راه رفتن بری تو قبرتا
مردکه رسید سر کوچه
جونگ کوک: چهارر
مرد کم کم از سر کوچه رفت و دیگه معلوم نبود
جونگ کوک: و پنج هوم خوب تونست بره هوم؟(با نیشخند)
ا.ت: مرسی که کمکم کردی
جونگ کوک: هوم خواهش میکنم حالا راحت میتونی بری خونه کسی هم دنبالت نیس(با لحن سرد)
ا.ت: اره بازم ممنون
و بعدش..
⭕قوانین⭕
💖لایک:💖15تا
💞کامنت:💞10تا
۹.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.