فانوسا لایک کنید
p6
تا رفتم کنار ته اومد جلو مچ دست لیا رو محکم گرف و
پرتش کرد رو مبل
ته: دختری احمققققققق حالیته چیکار داری میکنی؟؟(با داد داد ک نه اربده)
لیا: چی چرا داداش
ته: ب خاطر توعه عوضی این دختره بیچاره زیرم جیغ کشیده و گریه کرده
لیا: ه...... ها جدی؟
ته: لیا ایندفعه رو میگذرم ولی ی بار دیگه از این کاراکنی زندت نمیزارم لیا
لیا: ب....... باشه
ته: حالا پاشو گمشو
لیا رف پرش زمانی نصف شب
دیگه از خجالت نتونستم شب برم پیش ته
#ویو ته
تو این چن روز خیلی بش سخ گرفتم باید ی جوری از دلش دربیارم
#ویو ا. ت
ته از اتاقش اومد بیرون تا بره دستشویی
تا دید بیدارم...
ته: پاشو برو اتاق اینجا سرده
ا. ت: ن مرسی همینجا خوبه
ته: وقتی برمیگردم اینجا نباشی
ته رف پاشدم رفدم اتاق همینجور خابیده بودم اونم اومد
داشتم ب اتفاقای امروز فکر میکردم ک ته دستاشو دور کمرم حلقه کرد تعجب کرده بودم برگشتم سمتش
ته: ا. ت خوب میدونی منو ببخش این روزا بت سخت گذشت امروزم همینجور اخه خیلی عصبیم کردی
ا. ت: خواهش میکنم اشکال نداره( بچم از ترسش اروم گف )
خواستم بیام بیرون ک نزاش اروم در گوشم گف
ته: نزار کاریو ک نشد باهات بکنم بکنماااا
دیدم دیگه هر چقد دستو پا بزنم نمتونم بیام بیرون تسلیم شدم
پرش زمانی 7 صب
#ویو ته
صب بود پاشدم چشم ب ا. ت افتاد خیلی کیوت خابیده بود تا ب عمرم دختری ب این کیوتی ندیده بود
همینجور نزدیکش شدم و بش خیره شدم
ا. ت چشاشو باز کرد و لبخند از رو لبام برداشته شد
ا. ت: یااااااا چیه نکنه قصد جونتو کردی
ته: هوووو دیشبو یادت رفته؟
ا. ت: میشه ازت ی خواهش کنم
ته: ها بکن
ا. ت: دیگه هیچوقت راجبش حرف نزن
دیدم ا. ت وقتی راجبش میشنوه میرنجه دیگه ب روش نیاوردم
#ویو ا. ت
صبحانه ته رو اماده کردم خورد و رفت بعد از این ک کارارو تموم کردم نشستم تلوزیون ببینم ک لیا بم زنگ زد
ا. ت: الو
لیا: الو سلام خوبی
ا. ت: ممنونم ت خوبی
لیا: بد نیستم خواستم بگم میای بریم بیرون
ا. ت: اره باشه اتفاقا منم حوصلم سر رفته بود
لیا: ده دقیقه دیگه پایین باش
پاشدم لباس پوشیدم بعد ده مین لیا بوق ماشینو زد
رفدم پایین
ا. ت: سلام
لیا«بیا بالا
تو ماشین بودیم ک لیا گف
لیا: ا. ت منو ب خاطر دیشب ببخش
ا. ت: نه اشکال نداره تقصیر خودم بود
لیا: حالا واقعا ته راس میگف؟
ا. ت: بل ب خاطر تو نزدیک بود دخترونگیمو از دست بدم
لیا پوزخندی زدو ب راهش ادامه داد
بعد از کلی گشت و گذار لیا بم گف میای بریم بار؟
منم قبول کردم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه لیا
لباس چندین باز پوشیدیم و ی میکاپ ساده کردم
تا رفتم کنار ته اومد جلو مچ دست لیا رو محکم گرف و
پرتش کرد رو مبل
ته: دختری احمققققققق حالیته چیکار داری میکنی؟؟(با داد داد ک نه اربده)
لیا: چی چرا داداش
ته: ب خاطر توعه عوضی این دختره بیچاره زیرم جیغ کشیده و گریه کرده
لیا: ه...... ها جدی؟
ته: لیا ایندفعه رو میگذرم ولی ی بار دیگه از این کاراکنی زندت نمیزارم لیا
لیا: ب....... باشه
ته: حالا پاشو گمشو
لیا رف پرش زمانی نصف شب
دیگه از خجالت نتونستم شب برم پیش ته
#ویو ته
تو این چن روز خیلی بش سخ گرفتم باید ی جوری از دلش دربیارم
#ویو ا. ت
ته از اتاقش اومد بیرون تا بره دستشویی
تا دید بیدارم...
ته: پاشو برو اتاق اینجا سرده
ا. ت: ن مرسی همینجا خوبه
ته: وقتی برمیگردم اینجا نباشی
ته رف پاشدم رفدم اتاق همینجور خابیده بودم اونم اومد
داشتم ب اتفاقای امروز فکر میکردم ک ته دستاشو دور کمرم حلقه کرد تعجب کرده بودم برگشتم سمتش
ته: ا. ت خوب میدونی منو ببخش این روزا بت سخت گذشت امروزم همینجور اخه خیلی عصبیم کردی
ا. ت: خواهش میکنم اشکال نداره( بچم از ترسش اروم گف )
خواستم بیام بیرون ک نزاش اروم در گوشم گف
ته: نزار کاریو ک نشد باهات بکنم بکنماااا
دیدم دیگه هر چقد دستو پا بزنم نمتونم بیام بیرون تسلیم شدم
پرش زمانی 7 صب
#ویو ته
صب بود پاشدم چشم ب ا. ت افتاد خیلی کیوت خابیده بود تا ب عمرم دختری ب این کیوتی ندیده بود
همینجور نزدیکش شدم و بش خیره شدم
ا. ت چشاشو باز کرد و لبخند از رو لبام برداشته شد
ا. ت: یااااااا چیه نکنه قصد جونتو کردی
ته: هوووو دیشبو یادت رفته؟
ا. ت: میشه ازت ی خواهش کنم
ته: ها بکن
ا. ت: دیگه هیچوقت راجبش حرف نزن
دیدم ا. ت وقتی راجبش میشنوه میرنجه دیگه ب روش نیاوردم
#ویو ا. ت
صبحانه ته رو اماده کردم خورد و رفت بعد از این ک کارارو تموم کردم نشستم تلوزیون ببینم ک لیا بم زنگ زد
ا. ت: الو
لیا: الو سلام خوبی
ا. ت: ممنونم ت خوبی
لیا: بد نیستم خواستم بگم میای بریم بیرون
ا. ت: اره باشه اتفاقا منم حوصلم سر رفته بود
لیا: ده دقیقه دیگه پایین باش
پاشدم لباس پوشیدم بعد ده مین لیا بوق ماشینو زد
رفدم پایین
ا. ت: سلام
لیا«بیا بالا
تو ماشین بودیم ک لیا گف
لیا: ا. ت منو ب خاطر دیشب ببخش
ا. ت: نه اشکال نداره تقصیر خودم بود
لیا: حالا واقعا ته راس میگف؟
ا. ت: بل ب خاطر تو نزدیک بود دخترونگیمو از دست بدم
لیا پوزخندی زدو ب راهش ادامه داد
بعد از کلی گشت و گذار لیا بم گف میای بریم بار؟
منم قبول کردم سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه لیا
لباس چندین باز پوشیدیم و ی میکاپ ساده کردم
۱۱۹.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.