معلم جذاب من پارت 16🥨🤎🐈
ویو ا/ت:
پلکامو که از هم فاصله دادم نور میخورد تو صورتم هیچی از دیشب یادم نبود حتی یادم نبود خونه کی هستم😑 سرم به شدت درد میکرد تا خواستم از تخت بیام بیرون دیدم لباس ندارم برگام ریخته بود، فقط یادم بود دیشب مست بودم حتی یادم نیست با کی مست کردم ولی از اونجایی که سر و وضعم نشون میداد مثل اینکه یه غلطی کرده بودم وایی این چه گوهی بوده من خوردم درسته من عادت اینو دارم که گاهی اوقات تو خواب لباسامو در میارم ولی این یه چیز ساده نبود دلم درد میکرد و روی تخت هم خون ریخته بود، واااای این چه گوهی بود خوردم یعنی اونی که باهاش این کارو کردم کیه؟ اصلا نکنه اینجا هتل باشه و اون منو گذاشته باشه و رفته باشه؟ وایی کلی فکر و خیال تو سرم هست من آینده داشتم من رو یکی کراش داشتم میخواستم زندگیمو با اون بسازم😫 وای خدا داره اشکم در میاد به هر حال از کف اتاق که لباسام رو انداخته بودم جمع کردم و وقتی میخواستم بپوشم یکی در زد وای خودشه همونی که.... آیی ایش خدا (گریه)
تهیونگ: میتونم بیام تو؟
ا/ت: بیایین تو(گریه)(اومد)
تهیونگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت:(خشکش زده بود که اون پسری که باهاش اینکارو کرده بوده تهیونگ بوده نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت)
تهیونگ: یه دوش بگیر حتما دیشب کلی خسته شدی
ا/ت:(یعنی دیشب چیکار کردیم که باید خسته شده باشم؟) ب...ب...باش...باشه
تهیونگ : (ا/ت رفت حموم منم تنگ ترین شلوارکمو با یه تیشرت گذاشتم رو تخت که از حموم که در اومد بپوشه)
ا/ت:(تو حموم کلی فکر کرد)(اومد بیرون ولباس رو پوشید و رفت پایین) ته...تهیونگ
تهیونگ: هوم؟
ا/ت:(بغلش کرد و شروع به گریه کرد) ما چطوری این کارو کردیم؟😭 حالا باید چیکار کنیم؟😭 من دلم درد میکنه و دیگه.....دیگه.....چیز(همون) ندارم😭 اصلا تو دوسم داری که این کارو باهام کردی؟😭 ببین تهیونگ اگه میخواستی اعترافم رو رد کنی نباید این کار رو باهام میکردی😭 من عاشقت بودممممم😭
تهیونگ:(اون خشکش زده بود ا/ت داشت بهش اعتراف میکرد درسته یکم عجیب بود و حرفای عجیب میزد ولی اعترافی بود که انتظارشو نداشت) ا/ت...درست حرف بزن دلت چرا درد میکنه؟ ما چیکار کردیم؟ تو دیگه چیو نداری؟........ آره ا/ت من دوست دارم
ا/ت: (برگاش از جمله آخر تهیونگ ریخته بود) تو واقعا دوسم داری؟(مظلوم)
تهیونگ:آره..(خوشحال*کمی بغض)
ا/ت: منو گردن میگیری؟(مظلوم)
تهیونگ: آره..(خندش گرفت)
ا/ت: دوست دارم(محکم بغلش میکنه)
تهیونگ: منم دوست دارم
تهیونگ: ولی منظورت از اینکه چیزمو ندارم چی بود؟ چرا دلت درد میکرد؟
ا/ت: خودتو نزن به اون راه
تهیونگ: من واقعا نمیدونم
ا/ت: مگه ما دیشب وقتی مست بودیم باهم اهم نکردیم؟
تهیونگ: اهم چیه؟(بچم هنوز پاکه پاک)
ا/ت: یا...اهم دیگه من باید حتما اسمشو بیارم و خجالت بکشم؟(داد)
تهیونگ:(تازه فهمید چیشد) چی؟(با خنده)
ا/ت: همون که شنیدی(خجالت*روشو میکنه اون ور)
تهیونگ:(از خنده داره جر میخوره)
ا/ت: یا چرا میخندی؟
تهیونگ:وایی.... تو.....تو(خنده هاش نمیزاره حرفش رو کامل کنه)
ا/ت: یاااااا خوب بگو دیگه
تهیونگ:توو....(انقد داره زیاد میخنده اشک داره میاد از چشماش)
ا/ت: تهیونگ! بگو دیگه
تهیونگ.......
بفرماااااا🌚
چطوره؟ ولی اعتراف خیلی پیچیده ای بود ادامه اش رو بفهمین فقط.....😂
حمایتتون کمه ها
ممنون میشم حمایت کنی🫂🩵🦋
پلکامو که از هم فاصله دادم نور میخورد تو صورتم هیچی از دیشب یادم نبود حتی یادم نبود خونه کی هستم😑 سرم به شدت درد میکرد تا خواستم از تخت بیام بیرون دیدم لباس ندارم برگام ریخته بود، فقط یادم بود دیشب مست بودم حتی یادم نیست با کی مست کردم ولی از اونجایی که سر و وضعم نشون میداد مثل اینکه یه غلطی کرده بودم وایی این چه گوهی بوده من خوردم درسته من عادت اینو دارم که گاهی اوقات تو خواب لباسامو در میارم ولی این یه چیز ساده نبود دلم درد میکرد و روی تخت هم خون ریخته بود، واااای این چه گوهی بود خوردم یعنی اونی که باهاش این کارو کردم کیه؟ اصلا نکنه اینجا هتل باشه و اون منو گذاشته باشه و رفته باشه؟ وایی کلی فکر و خیال تو سرم هست من آینده داشتم من رو یکی کراش داشتم میخواستم زندگیمو با اون بسازم😫 وای خدا داره اشکم در میاد به هر حال از کف اتاق که لباسام رو انداخته بودم جمع کردم و وقتی میخواستم بپوشم یکی در زد وای خودشه همونی که.... آیی ایش خدا (گریه)
تهیونگ: میتونم بیام تو؟
ا/ت: بیایین تو(گریه)(اومد)
تهیونگ: چرا گریه میکنی؟
ا/ت:(خشکش زده بود که اون پسری که باهاش اینکارو کرده بوده تهیونگ بوده نمیدونست خوشحال باشه یا ناراحت)
تهیونگ: یه دوش بگیر حتما دیشب کلی خسته شدی
ا/ت:(یعنی دیشب چیکار کردیم که باید خسته شده باشم؟) ب...ب...باش...باشه
تهیونگ : (ا/ت رفت حموم منم تنگ ترین شلوارکمو با یه تیشرت گذاشتم رو تخت که از حموم که در اومد بپوشه)
ا/ت:(تو حموم کلی فکر کرد)(اومد بیرون ولباس رو پوشید و رفت پایین) ته...تهیونگ
تهیونگ: هوم؟
ا/ت:(بغلش کرد و شروع به گریه کرد) ما چطوری این کارو کردیم؟😭 حالا باید چیکار کنیم؟😭 من دلم درد میکنه و دیگه.....دیگه.....چیز(همون) ندارم😭 اصلا تو دوسم داری که این کارو باهام کردی؟😭 ببین تهیونگ اگه میخواستی اعترافم رو رد کنی نباید این کار رو باهام میکردی😭 من عاشقت بودممممم😭
تهیونگ:(اون خشکش زده بود ا/ت داشت بهش اعتراف میکرد درسته یکم عجیب بود و حرفای عجیب میزد ولی اعترافی بود که انتظارشو نداشت) ا/ت...درست حرف بزن دلت چرا درد میکنه؟ ما چیکار کردیم؟ تو دیگه چیو نداری؟........ آره ا/ت من دوست دارم
ا/ت: (برگاش از جمله آخر تهیونگ ریخته بود) تو واقعا دوسم داری؟(مظلوم)
تهیونگ:آره..(خوشحال*کمی بغض)
ا/ت: منو گردن میگیری؟(مظلوم)
تهیونگ: آره..(خندش گرفت)
ا/ت: دوست دارم(محکم بغلش میکنه)
تهیونگ: منم دوست دارم
تهیونگ: ولی منظورت از اینکه چیزمو ندارم چی بود؟ چرا دلت درد میکرد؟
ا/ت: خودتو نزن به اون راه
تهیونگ: من واقعا نمیدونم
ا/ت: مگه ما دیشب وقتی مست بودیم باهم اهم نکردیم؟
تهیونگ: اهم چیه؟(بچم هنوز پاکه پاک)
ا/ت: یا...اهم دیگه من باید حتما اسمشو بیارم و خجالت بکشم؟(داد)
تهیونگ:(تازه فهمید چیشد) چی؟(با خنده)
ا/ت: همون که شنیدی(خجالت*روشو میکنه اون ور)
تهیونگ:(از خنده داره جر میخوره)
ا/ت: یا چرا میخندی؟
تهیونگ:وایی.... تو.....تو(خنده هاش نمیزاره حرفش رو کامل کنه)
ا/ت: یاااااا خوب بگو دیگه
تهیونگ:توو....(انقد داره زیاد میخنده اشک داره میاد از چشماش)
ا/ت: تهیونگ! بگو دیگه
تهیونگ.......
بفرماااااا🌚
چطوره؟ ولی اعتراف خیلی پیچیده ای بود ادامه اش رو بفهمین فقط.....😂
حمایتتون کمه ها
ممنون میشم حمایت کنی🫂🩵🦋
۱۱.۰k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.