A paradise of memory
part⁷
جیمین: پس تو چرا نگا نمیکنی
ته: حال ندارم
یونگی: حالا هم اگه نا راضی هستین میتونید پرونده ی بچه هاتونو بگیرید و هری
سوهون: هوی با حیوون حرف نمیزنی
یونگی: مطمئن نیستم با حیوون حرف میزنم یا نه جناب مین
رفت
جیمین: ایولا چه استادی داریم ما
با کوک خوشحال و خندان رفتیم خونه هامون که فهمیدم فردا کل روز امتحان داریم با ناراحتی رفتم تو اتاقم و شروع به درس خودن کردم
یونوو: جیمینا کجایی
یجی: جیمین کجاییییییییییییییییی
ته: مگه بعد اکادمی نیومده خونه
نامی: نظرت جیه از حس بویاییه یونگی هیونگ استفاده کنیم
یونگی: مگه سگم
هوسوک: ینظرت کحاست حالا یونگی
جین: اگه جواب ندی یه نفر....
یونگی: تو اتاقشه
که یونوو اومد تو و با تعجب بهم نگا کرد
یونوو: تو داری درس میخونی؟
جیمین: به والله ۷ ساعته دارم درس میخونم اخه کی سه تا امتحانو توی یه روز میزاره
یونگی: من مشکلی هست
جیمین: نه نیست باید عین ادم بشینم بخونم
کوک: منم یجی از کتاب جدام کرد
یجی: ۸۰ تا نمونه سوال چاپ کرده
کوک: خوب کردم
یونوو: چه امتحانایی دارید حالا
نامی: یه سوال رشتتون چیه
ته کوک جیمین: تجربی
جیمین: شیمی و ریاضی اخریشم فکر کنم هنر بود
یونوو: یعنی خاک تو سرتون
کوک: از کل کتاب با اینکه ما هنوز کل کتابو نخونیدیم
جیمین: هیسسسسسسسسس میخواین حرف بزنید برید بیرون
همت ساکت نشستن
یونگی: البته وضیفت زود بخونی به منم هیچی ربط نداره
اخرین خطو خوندم
یونوو: چند بار خوندی تا الان
جیمین: ۹ بار النم دهمین بار و تمام ولی میدونم که اصلا درس اسونی نیست
جین: یونگی و جیمین میدونستین خیلی بهم میاین
کوک: راست میگه
هوسوک: منم که موافقم یونگی از کسایی که متضاد خودشن خوشش میاد
جیمین: به حق شنیدن چیزای نشنیده
جین: من هیچ وقت دروغ نمیگم
جیمین: انقدر دلم میخواد احترامتونو نگه دارم ولی نمیتونم کمتر زر بزنید با تشکر پارک جیمین
یونگی: میدونسی تصف سوالاتو اشتباه جواب دادی
کوک: عینکت کو
جیمین: اونا رو حال نداشتم حل کنم دیگه عینک نمیزنم نفعی بهم نمیکنه
یجی: کور میشی پسر
جیمین: نه چشمام کاملا خوب شده
ته: خوش بحالت من که هی باید عین وروره جادو این توله سگ میرای دختر خاله یه ی هرزمو ببرم چشم پزشکی نره خر تو ۱۹ سالاز من بزرگ تری خب خودت برو
کوک: خب نبرش
ته: ایده ی خوبیه
جیمین: حالا چرا تجما کردین اینجا
یونگی: این سوال منم هست منو از خواب بیدار کردن میگن پاشو بریم خونه ی یونوو
یجی: خب ما اومدیم شما رو بهم بندازیم دیگه
چان می: ایده ی خوبیه مگه نه یونا اون وقت ما میشیم خانواده
بلند شد و از پنجره پرید پایین
نامی: نگران نباشید زندست
کوک: خونه ی هیونگ انقدر ترسناکه سیاه خالص
یونگی:
جیمین: پس تو چرا نگا نمیکنی
ته: حال ندارم
یونگی: حالا هم اگه نا راضی هستین میتونید پرونده ی بچه هاتونو بگیرید و هری
سوهون: هوی با حیوون حرف نمیزنی
یونگی: مطمئن نیستم با حیوون حرف میزنم یا نه جناب مین
رفت
جیمین: ایولا چه استادی داریم ما
با کوک خوشحال و خندان رفتیم خونه هامون که فهمیدم فردا کل روز امتحان داریم با ناراحتی رفتم تو اتاقم و شروع به درس خودن کردم
یونوو: جیمینا کجایی
یجی: جیمین کجاییییییییییییییییی
ته: مگه بعد اکادمی نیومده خونه
نامی: نظرت جیه از حس بویاییه یونگی هیونگ استفاده کنیم
یونگی: مگه سگم
هوسوک: ینظرت کحاست حالا یونگی
جین: اگه جواب ندی یه نفر....
یونگی: تو اتاقشه
که یونوو اومد تو و با تعجب بهم نگا کرد
یونوو: تو داری درس میخونی؟
جیمین: به والله ۷ ساعته دارم درس میخونم اخه کی سه تا امتحانو توی یه روز میزاره
یونگی: من مشکلی هست
جیمین: نه نیست باید عین ادم بشینم بخونم
کوک: منم یجی از کتاب جدام کرد
یجی: ۸۰ تا نمونه سوال چاپ کرده
کوک: خوب کردم
یونوو: چه امتحانایی دارید حالا
نامی: یه سوال رشتتون چیه
ته کوک جیمین: تجربی
جیمین: شیمی و ریاضی اخریشم فکر کنم هنر بود
یونوو: یعنی خاک تو سرتون
کوک: از کل کتاب با اینکه ما هنوز کل کتابو نخونیدیم
جیمین: هیسسسسسسسسس میخواین حرف بزنید برید بیرون
همت ساکت نشستن
یونگی: البته وضیفت زود بخونی به منم هیچی ربط نداره
اخرین خطو خوندم
یونوو: چند بار خوندی تا الان
جیمین: ۹ بار النم دهمین بار و تمام ولی میدونم که اصلا درس اسونی نیست
جین: یونگی و جیمین میدونستین خیلی بهم میاین
کوک: راست میگه
هوسوک: منم که موافقم یونگی از کسایی که متضاد خودشن خوشش میاد
جیمین: به حق شنیدن چیزای نشنیده
جین: من هیچ وقت دروغ نمیگم
جیمین: انقدر دلم میخواد احترامتونو نگه دارم ولی نمیتونم کمتر زر بزنید با تشکر پارک جیمین
یونگی: میدونسی تصف سوالاتو اشتباه جواب دادی
کوک: عینکت کو
جیمین: اونا رو حال نداشتم حل کنم دیگه عینک نمیزنم نفعی بهم نمیکنه
یجی: کور میشی پسر
جیمین: نه چشمام کاملا خوب شده
ته: خوش بحالت من که هی باید عین وروره جادو این توله سگ میرای دختر خاله یه ی هرزمو ببرم چشم پزشکی نره خر تو ۱۹ سالاز من بزرگ تری خب خودت برو
کوک: خب نبرش
ته: ایده ی خوبیه
جیمین: حالا چرا تجما کردین اینجا
یونگی: این سوال منم هست منو از خواب بیدار کردن میگن پاشو بریم خونه ی یونوو
یجی: خب ما اومدیم شما رو بهم بندازیم دیگه
چان می: ایده ی خوبیه مگه نه یونا اون وقت ما میشیم خانواده
بلند شد و از پنجره پرید پایین
نامی: نگران نباشید زندست
کوک: خونه ی هیونگ انقدر ترسناکه سیاه خالص
یونگی:
۵.۵k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.