زندگی مخفی پارت ۹۴ بخش دوم
جیمین بلند شد و گفت:خب گفتی که عمارت پر خون بود
اول باید ببینیم فقط خون جونگکوک هست یا نه
بیبی مانستر شما کل عمارتو برسی کنید
و هر خبری که شد رو به ایتزی اطلاع بدید
ایتزی شما...
یونگی:شماها برید به این آدرس ولی طوری که اونجا رو پوشش بدید
تهیونگ تو..
جیمین:تو با ماشین خودت میری سمت آدرس ولی مراقب باش چون خطرناکه
یونگی:تو میری اونجا و یکم وقت تلف میکنی
بعد من و جیمین و جیسو و رزی و جنی
با ماشین جین میایم پشت سرت و با علامتت وارد عمل میشیم
جیمین:بعدم که جین و هوسوک و هانا و نامجون و لیسا بعد از ما
هیونلیکس شماهم کمک ایتزی
..دید جونگ کوک....
موقعی که عاقد حرفشو تموم کرد
و جنی و تهیونگ هم شهادت دادن
گوشیم به پیامک داد
«جونگکوک بیا توی عمارت🤣»
با استیکر خنده آخرش فهمیدم کیه
آسا
زمان زیادی بود که غیبش زده بود و حتما نقشه بدی داشت
من کلتمو همراهم داشتم و هانول رو دادم دست اهیون
چون میدونم میتونه مراقبش باشه
و رفتم سمت عمارت
یکم حالم بود بود و قلبم درد میکرد ولی محلش ندادم
و وارد عمارت شدم
همه چراغا با ورودم روشن شد
طبقه اول چیزی نبود
از راه پله رفتم بالا
تا اینکه وسط راه آسا رو دیدم
آسا:به به جونگکوک خان اومدن
جونگکوک:آسا الان اصلا برای بودنت موقع خوبی نیست
آسا:چیه میخوای بازم منو ترک کنی
جونگکوک:آسا متاسفم ولی ...
آسا:عاشق عشق اول من شدی
درسته
جونگکوک:تو هیچ وقت عاشق تهیونگ نبودی
آسا:اسم اون عوضی رو به زبونت نیار
جونگکوک:اون الان حتی نمیخواد ببینتت
تو به اندازه ی کافی اذیتش نکردی
بزار یکم خوشحال باشه
آسا:بیا تا خوشحال رو نشونش بدم
جونگکوک:آ...آسا اون چاقو رو بزار زمین
آسا:اگه نذارم چی میشه ها
کلتمو در آوردم و روبه روش نشونه گرفتم
جونگکوک: اینطوری میشه
یه دفعه یه چیزی توی معدم حس کردم
سرمو انداختم پایین و چاقوی وارد شده توی معدمو نکاه کردم
لینو بود
اون اینکارو کرد
خون بالا اوردم
چاقو رو آوردم بیرون
و جیغمو با فشار دادن دندونام روی لبم خفه کردم
آسا: خدافظ کوکی
جونگکوک:ف...فقط آماده ....م..مرگ باش
و افتادم زمین
و بی هوش شدم
........
ادامه دارد....
اول باید ببینیم فقط خون جونگکوک هست یا نه
بیبی مانستر شما کل عمارتو برسی کنید
و هر خبری که شد رو به ایتزی اطلاع بدید
ایتزی شما...
یونگی:شماها برید به این آدرس ولی طوری که اونجا رو پوشش بدید
تهیونگ تو..
جیمین:تو با ماشین خودت میری سمت آدرس ولی مراقب باش چون خطرناکه
یونگی:تو میری اونجا و یکم وقت تلف میکنی
بعد من و جیمین و جیسو و رزی و جنی
با ماشین جین میایم پشت سرت و با علامتت وارد عمل میشیم
جیمین:بعدم که جین و هوسوک و هانا و نامجون و لیسا بعد از ما
هیونلیکس شماهم کمک ایتزی
..دید جونگ کوک....
موقعی که عاقد حرفشو تموم کرد
و جنی و تهیونگ هم شهادت دادن
گوشیم به پیامک داد
«جونگکوک بیا توی عمارت🤣»
با استیکر خنده آخرش فهمیدم کیه
آسا
زمان زیادی بود که غیبش زده بود و حتما نقشه بدی داشت
من کلتمو همراهم داشتم و هانول رو دادم دست اهیون
چون میدونم میتونه مراقبش باشه
و رفتم سمت عمارت
یکم حالم بود بود و قلبم درد میکرد ولی محلش ندادم
و وارد عمارت شدم
همه چراغا با ورودم روشن شد
طبقه اول چیزی نبود
از راه پله رفتم بالا
تا اینکه وسط راه آسا رو دیدم
آسا:به به جونگکوک خان اومدن
جونگکوک:آسا الان اصلا برای بودنت موقع خوبی نیست
آسا:چیه میخوای بازم منو ترک کنی
جونگکوک:آسا متاسفم ولی ...
آسا:عاشق عشق اول من شدی
درسته
جونگکوک:تو هیچ وقت عاشق تهیونگ نبودی
آسا:اسم اون عوضی رو به زبونت نیار
جونگکوک:اون الان حتی نمیخواد ببینتت
تو به اندازه ی کافی اذیتش نکردی
بزار یکم خوشحال باشه
آسا:بیا تا خوشحال رو نشونش بدم
جونگکوک:آ...آسا اون چاقو رو بزار زمین
آسا:اگه نذارم چی میشه ها
کلتمو در آوردم و روبه روش نشونه گرفتم
جونگکوک: اینطوری میشه
یه دفعه یه چیزی توی معدم حس کردم
سرمو انداختم پایین و چاقوی وارد شده توی معدمو نکاه کردم
لینو بود
اون اینکارو کرد
خون بالا اوردم
چاقو رو آوردم بیرون
و جیغمو با فشار دادن دندونام روی لبم خفه کردم
آسا: خدافظ کوکی
جونگکوک:ف...فقط آماده ....م..مرگ باش
و افتادم زمین
و بی هوش شدم
........
ادامه دارد....
۲.۱k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.