وقتی اذیتش میکنی p½
وقتی اذیتش میکنی p½
لبخند محوی از سر خستگی زدی
واقعا این همه خستگی و تمیزکاری ارزشش رو داشت..
رو صندلی چوبی نشسته بودی..
و به این مدت که کنار مینهو بودی فکر می کردی...
مینهو همیشه اذیتت می کرد یا کرم میریخت
ولی تو به ندرت اذیتش می کردی...
با فکری که به ذهنت رسید خستگی تو فراموش کردی..
و لبخندی از سر شیطونی زدی
ولی با صدای در که کلید توش میچرخید فهمیدی که از سرکار برگشته
با لبخند به سمتش رفتی ولی هیچکس به جز خودت نمیدونست پشت این لبخند چی منتظر مینهو هست...
*عزیزم غذا اماده هست برات غذا دربیارم؟
_اره مرسی
به سمت اشپز خونه رفتی و غذاهایی که درست کرده بودی
رو روی میز غذا خوری چیدی با اومدن عشقت زندگیت که روی صندلی منتظر غذاها نشسته بود نگاهی انداختی و لبخندی زدی
*خوشمزه شدن مگه نه؟
_هوم
بلند شدی و به پشت سر شوهرت رفتی از پشت بغلش کردی نفس های گرمت به گردنش می جنبید
لیسی به گردنش زدی و گاز ریزی از گوش هاش گرفتی بدنت رو به بدنش می کشیدی
که با لحنی مردانه ای..
_بیب دلت برای چیزی تنگ شده؟
*نمیدونم میتونی بهم بگی دلم برای چی تنگ شده؟
رفتی و روی پاهاش نشستی
میخواست بوسه ای روی لب هات بزاره که نزاشتی...
اخمی کرد و پوزخند صداداری زد و صورتت رو بالا روبه روی صورت خودش گرفت
_بیب کاری رو که شروع کردی رو با لذت ادامه بده
*از اخرین رابطه مون خیلی وقته گذشته
_بیب هیس فقط همکاری کن...
شروع به مک زدن لبات کرد گاز خیلی ریزی از لب هات گرفت و کم کم شروع کرد به وحشیانه بوسیدنت...
لبخند محوی از سر خستگی زدی
واقعا این همه خستگی و تمیزکاری ارزشش رو داشت..
رو صندلی چوبی نشسته بودی..
و به این مدت که کنار مینهو بودی فکر می کردی...
مینهو همیشه اذیتت می کرد یا کرم میریخت
ولی تو به ندرت اذیتش می کردی...
با فکری که به ذهنت رسید خستگی تو فراموش کردی..
و لبخندی از سر شیطونی زدی
ولی با صدای در که کلید توش میچرخید فهمیدی که از سرکار برگشته
با لبخند به سمتش رفتی ولی هیچکس به جز خودت نمیدونست پشت این لبخند چی منتظر مینهو هست...
*عزیزم غذا اماده هست برات غذا دربیارم؟
_اره مرسی
به سمت اشپز خونه رفتی و غذاهایی که درست کرده بودی
رو روی میز غذا خوری چیدی با اومدن عشقت زندگیت که روی صندلی منتظر غذاها نشسته بود نگاهی انداختی و لبخندی زدی
*خوشمزه شدن مگه نه؟
_هوم
بلند شدی و به پشت سر شوهرت رفتی از پشت بغلش کردی نفس های گرمت به گردنش می جنبید
لیسی به گردنش زدی و گاز ریزی از گوش هاش گرفتی بدنت رو به بدنش می کشیدی
که با لحنی مردانه ای..
_بیب دلت برای چیزی تنگ شده؟
*نمیدونم میتونی بهم بگی دلم برای چی تنگ شده؟
رفتی و روی پاهاش نشستی
میخواست بوسه ای روی لب هات بزاره که نزاشتی...
اخمی کرد و پوزخند صداداری زد و صورتت رو بالا روبه روی صورت خودش گرفت
_بیب کاری رو که شروع کردی رو با لذت ادامه بده
*از اخرین رابطه مون خیلی وقته گذشته
_بیب هیس فقط همکاری کن...
شروع به مک زدن لبات کرد گاز خیلی ریزی از لب هات گرفت و کم کم شروع کرد به وحشیانه بوسیدنت...
۱.۲k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.