•مستر جئون • part :۹
/چون تلفن توی اتاقت زنگ خورد رفته بودم وسایل رو بزارم چند بار نادیده گرفتم اما آخر برش داشتم،گفتش مریض توعه جونگ کوک
+هیس وای به کسی نگی مریضم اونه خو ؟
/خیالت راحت به کسی نمیگم قول میدم هر کمکی خواستی بکنم برات بهم بگو
+اوکی مرسی (بغلش کرد )خب چی گفت
/گفت با تو کار داره و گفت هرچی زودتر بری پیشش
+اوکی پس من برم ببینم چی میگه فعلا
رفتم طبقه ی بالا قفل اتاقش رو باز کردم رفتم داخل و پشت سرم قفل کردم
_چرا پشتت قفل میکنی درو بهم اعتماد نداری
+این چه حرفیه یه دکتر به اسم چانگ اومد باهم دعوا کردیم نمیخوام تورو ببینه وگرنه همه میفهمن که تو اینجایی و تورو مریض خودش میکنه
_هوم
+چی شده صدام کردی
_حوصلم سر رفته بود
+هوم بیا یکم باهم حرف بزنیم
_درباره ؟
+هرچی تو بخوای
_چطوری وقتی افسردگی گرفتی و حالت بد شد خودتو خوب کردی ؟
+هوم ،خببببب راستش من خودمو خوب نکردم خودم کلا به فکر خودکشی بودم یه دوست داشتم به اسم ماریا البته هنوزم باهم دوستیم ما از ۳ سالگی باهم دوست بودیم بعد اون میومد بهم سر میزد باهام حرف میزد یجورایی اون خوبم کرد
_پس یعنی باید حتما دوست داشته باشی تا خوب بشی
+نه ولی باید یکی رو داشته باشی تا بخاطر اونم که شده خودتو خوب کنی و سر عقل بیای
_پس منی که اون آدمو ندارم و مرده خوب نمیشم
+مامانت..
_مامانم نیست
+پس کیه ؟
_ینفر که جونمو براش میدادم ،یکی که عاشقانه میپرستیدمش ،یکی که کل فکر و ذکرم شده بود اون ...اما ....
+اما ..
_بهم خیانت کرد ،ولم کرد ،از سو استفاده کرد ،هر کاری که بگی باهام کرد و در آخر چون زیر خواب یکی شد ... شکنجش دادم و بعدش کشتمش
+چ..چی ؟
حمایت پلیز 🤍
+هیس وای به کسی نگی مریضم اونه خو ؟
/خیالت راحت به کسی نمیگم قول میدم هر کمکی خواستی بکنم برات بهم بگو
+اوکی مرسی (بغلش کرد )خب چی گفت
/گفت با تو کار داره و گفت هرچی زودتر بری پیشش
+اوکی پس من برم ببینم چی میگه فعلا
رفتم طبقه ی بالا قفل اتاقش رو باز کردم رفتم داخل و پشت سرم قفل کردم
_چرا پشتت قفل میکنی درو بهم اعتماد نداری
+این چه حرفیه یه دکتر به اسم چانگ اومد باهم دعوا کردیم نمیخوام تورو ببینه وگرنه همه میفهمن که تو اینجایی و تورو مریض خودش میکنه
_هوم
+چی شده صدام کردی
_حوصلم سر رفته بود
+هوم بیا یکم باهم حرف بزنیم
_درباره ؟
+هرچی تو بخوای
_چطوری وقتی افسردگی گرفتی و حالت بد شد خودتو خوب کردی ؟
+هوم ،خببببب راستش من خودمو خوب نکردم خودم کلا به فکر خودکشی بودم یه دوست داشتم به اسم ماریا البته هنوزم باهم دوستیم ما از ۳ سالگی باهم دوست بودیم بعد اون میومد بهم سر میزد باهام حرف میزد یجورایی اون خوبم کرد
_پس یعنی باید حتما دوست داشته باشی تا خوب بشی
+نه ولی باید یکی رو داشته باشی تا بخاطر اونم که شده خودتو خوب کنی و سر عقل بیای
_پس منی که اون آدمو ندارم و مرده خوب نمیشم
+مامانت..
_مامانم نیست
+پس کیه ؟
_ینفر که جونمو براش میدادم ،یکی که عاشقانه میپرستیدمش ،یکی که کل فکر و ذکرم شده بود اون ...اما ....
+اما ..
_بهم خیانت کرد ،ولم کرد ،از سو استفاده کرد ،هر کاری که بگی باهام کرد و در آخر چون زیر خواب یکی شد ... شکنجش دادم و بعدش کشتمش
+چ..چی ؟
حمایت پلیز 🤍
۷.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.